با تکان های شدیدتر هواپیما کشیش نیز نگران تر می شد و خودش را باخته بود
اعتماد به خدا تحت هر شرایطی از نشانه های واقعی ایمان هست. حتی مبلغان دین که این چیزها را به ما یاد می دهند گاهی خود لغزش هایی دارند. داستان کشیش در هواپیما در باره همین موضوع است که کشیشی در هواپیما اعتماد خودش به خدا را از دست داد.
داستان کشیش در هواپیما
کشیش سوار هواپیما شد. کنفرانسی تازه به پایان رسیده بود و او میرفت تا در کنفرانس دیگری شرکت کند. میرفت تا خلق خدا را هدایت کند و به سوی خدا بخواند و به رحمت الهی امیدوار سازد. در جای خویش قرار گرفت. اندکی گذشت، ابری آسمان را پوشانده بود، امّا زیاد جدّی به نظر نمیرسید. مسافران شادمان بودند که سفرشان به زودی شروع خواهد شد.
هواپیما از زمین برخاست. اندکی بعد، کمربندها را مسافران گشودند تا کمی بیاسایند. پاسی گذشت. همه به گفتگو مشغول بودند. کشیش در دریای اندیشه غوطهور که در جمع بعد چهها باید گفت و چگونه بر مردم تأثیر باید گذاشت. ناگاه، چراغ بالای سرش روشن شد: «کمربندها را ببندید!»
همه با اکراه کمربندها را بستند امّا زیاد موضوع را جدّی نگرفتند. اندکی بعد، صدای ظریفی از بلندگو به گوش رسید: «از نوشابه دادن فعلاً معذوریم. طوفان در پیش است.»
موجی از نگرانی به دلها راه یافت، امّا همانجا جا خوش کرد و در چهرهها اثری ظاهر نشد، گویی همه میکوشیدند خود را آرام نشان دهند. باز هم کمی گذشت و صدای ظریف دیگر بار بلند شد: «با پوزش فعلاً غذا داده نمیشود. طوفان در راه است و شدّت دارد.»
ماجرا و داستان کشیش در هواپیما
نگرانی، چون دریایی که بادی سهمگین به آن یورش برده باشد، از درون دلها به چهرهها راه یافت و آثارش اندک اندک نمایان شد. طوفان شروع شد. صاعقه درخشید، نعرهء رعد برخاست و صدای موتورهای هواپیما را در غرّش خود محو و نابود ساخت. کشیش نیک نگریست. بعضی دستها به دعا برداشته شد امّا سکوتی مرگبار بر تمام هواپیما سایه افکنده بود. طولی نکشید که هواپیما همانند چوبپنبه بر روی دریایی خروشان بالا رفت و دیگربار فرود افتاد. گویی هماکنون به زمین برخورد میکند و از هم متلاشی میگردد.
کشیش نیز نگران شد. اضطراب به جانش چنگ انداخت. از آن همه که برای گفتن به مردم در ذهن اندوخته بود، هیچ باقی نماند. پنداری خود کشیش هم به آنچه که میخواست بگوید ایمانی نداشت. سعی کرد اضطراب را از خود برهاند امّا سودی نداشت. همه آشفته بودند و نگران رسیدن به مقصد و از خویش پرسان که آیا از این سفر جان به سلامت به در خواهند برد.
نگاهی به دیگران انداخت. نبود کسی که نگران نباشد و به گونهای دست به دامن خدا نشده باشد. ناگاه نگاهش به دخترکی افتاد خردسال. آرام و بیصدا نشسته بود و کتابش را میخواند. یک پایش را جمع کرده، زیر خود قرار داده بود. ابداً اضطراب در دنیای او راه نداشت. آرام و آسودهخاطر نشسته بود. گاهی چشمانش را میبست، و سپس میگشود و دیگر بار به خواندن ادامه میداد. پاهایش را دراز کرد، اندکی خود را کش و قوس داد، گویی میخواهد خستگی سفر را از تن براند. دیگر بار به خواندن کتاب پرداخت. آرامشی زیبا چهرهاش را در خود فرو برده بود.
داستان کشیش در هواپیما و دخترک
هواپیما زیر ضربات طوفان مبارزه میکرد، گویی طوفان مشتهای گره کرده خود را به بدنه
هواپیما میکوفت، یا میخواست مسافران را که مشتاق زمین سفت و محکمی در زیر پای بودند،
بترساند. هواپیما را چون توپی به بالا پرتاب میکرد و دیگربار فرود میآورد. امّا این همه در آن
دخترک خردسال هیچ تأثیری نداشت، گویی در گهواره نشسته و آرام تکان میخورد
و در آن آرامش بیمانند به خواندن کتابش ادامه میداد.
کشیش ابداً نمیتوانست باور کند. در جایی که هیچیک از بزرگسالان از امواج ترس در امان نبود،
او چگونه میتوانست چنین ساکن و خاموش بماند و آرامش خویش حفظ کند. بالاخره هواپیما
از چنگ طوفان رها شد، به مقصد رسید، فرود آمد. مسافران، گویی با فرار از هواپیما از طوفان
میگریزند، شتابان هواپیما را ترک کردند، امّا کشیش همچنان بر جای خویش نشست.
او میخواست راز این آرامش را بداند. همه رفتند. او ماند و دخترک. کشیش به او نزدیک شد
و از طوفان سخن گفت و هواپیما که چون توپی روی امواج حرکت میکرد. سپس از آرامش
او پرسید و سببش. سؤال کرد که چرا هراس را در دلش راهی نبود آنگاه که همه هراسان بودند.
دخترک به سادگی جواب داد: «چون پدرم خلبان بود. او داشت مرا به خانه میبرد.
اطمینان داشتم که هیچ نخواهد شد و او مرا در میان این طوفان به سلامت به مقصد
خواهد رساند. ما عازم خانه بودیم و پدرم مراقب بود. او خلبان ماهری است.»
گویی آب سردی بود بر بدن کشیش. سخن از اطمینان گفتن و خود به آن ایمان داشتن؛
این است راز آرامش و فراغت از اضطراب!
بد نیست درباره کشیش یا پدر روحانی بیشتر بدانید
کشیش یا پدر روحانی یا راهب (به انگلیسی: Priest) نامی است برای ردهای از روحانیان مسیحی.
در کلیسای کاتولیک رومی و در کلیساههای رسولی مثل کلیسای ارامنه، آشوری، ارتدکس و اسقفی به مردی که به مدت ۶ تا ۷ سال دوران حوزوی مسیحی را گذرانده باشد یا زیر نظر یک اسقف دوران دانشگاهی فلسفه و الهیات را در یکی از دانشگاههای معتبر به اتمام رسانده باشد و توسط یک اسقف دستگزاری شده باشد، کشیش گفته میشود. پس از این دورهٔ آموزشی، فرد کشیش شده اجازهٔ برگزاری آیینهای دینی و موعظه را دریافت میکند. از وظایف مهم هر کشیش اجرای آیینهای قربانی مقدس یا عشای ربانی است. کشیش باید دارای نسبنامه دستگزاری باشد تا بتواند دستگزاری شدنش را از طریق اسقفی که او را دستگزاری کرده به مسیح به عنوان کاهن اعظم متصل کند.
در بین ایرانیان مقیم خارج از کشور تعداد محدودی به اشتباه شبانان کلیساهای پروتستان
را کشیش مینامند. در حالیکه آنها را شبان یا واعظ که به انگلیسی Pastor, Preacher
است باید نامید زیرا دارای کهانت به معنای سنت مسیحی نمیباشند.
معادل یک کشیش در اسلام آخوند و در یهودیت خاخام نامیده میشود.
یکی بود و ویکی پدیا