انقد نگین جاج و قضاوت نکنین جاج از قدیم الایام بوده مثلا یجا مولانا میگه : “این چه جاج است و چه کفر است و فِشار” که اشاره به فِشارها بعد از جاج شدن داره.
عکس های خنده دار از آرامش کشاورزان را در نیک صالحی ببینید.
آرامش کشاورزان
گوش بسته برخی مسئولان در کشور!
واکنش به چالش ها و اعتراضات رخ داده در پی سوء مدیریت در موضوع آب
مطالب خواندنی
نوشته رابین ویلیامز که بعد از خودکشى او خوانده شد :
“من همیشه معتقد بودم که بدترین چیز در دنیا این است
که به تنهایی به زندگی خود پایان دهم. این اشتباه است.
بدترین چیز در جهان این است که زندگی خود را با افرادی تمام کنید
که باعث می شوند احساس تنهایی کنید.”
آنتونی برجس ۴۰ ساله بود که دکترها به وی گفتند یک سال دیگر بیشتر زنده نیست،
زیرا توموری در مغز خود دارد.
وی بیشتر از خود نگران همسرش بود، که پس از وی چیزی برایش باقی نمیگذاشت.
آنتونی قبل از آن هرگز نویسندهی حرفهای نبود، اما در درون خود میل
و کششی به داستاننویسی حس میکرد و میدانست که استعداد بالقوهای در وی وجود دارد.
بنابراین تنها برای باقی گذاشتن حقالامتیاز نشر برای همسرش پشت میز تحریر نشست و شروع به تایپ کرد.
او حتی مطمئن نبود که آیا ناشری حاضر میشود داستان وی را چاپ کند یا نه؛
ولی میدانست که باید کاری انجام دهد.
در ژانویه ١٩۶۰ وی گفت:
من فقط یک زمستان، بهار و تابستان دیگر را پشت سر خواهم گذاشت، و پاییز آینده همراه با برگریزان خواهم مرد.
در این یک سال، وی پنج داستان را به انتها رساند و یکی دیگر را تا نیمه نوشت.
بهرهوری او در این یک سال برابر با بهرهوری نصف عمر فورستر
(رماننویس معروف انگلیسی) و دوبرابر سلینجر(نویسندهی معاصر آمریکایی) بود.
اما آنتونی برجس نمرد!
وى ٧۶ سال عمر کرد و طی این سالها ۷۰ کتاب نوشت.
مشهورترین کتاب وی پرتقالکوکی است.بدون سرطان شاید وی هیچگاه نمینوشت، هیچگاه به چنین پیشرفتی نمیرسید.
بسیاری از ما نیز استعدادهایی پنهان داریم، مانند آنچه که در برجس بود و گاه منتظریم که یک وضع اضطراری بیرونی آن را بیدارکند.
اما بهتر است منتظر آن وضعیت اضطراری نشویم، و هماکنون از خودمان بپرسیم که اگر من در وضعیت آنتونی برجس بودم، چه میکردم
چگونه زندگی روزمرهی خود را تغییر میدادم؟
طول میکشه تا بفهمی نه ناکافی بودی و نه دوستنداشتنی،
فقط کنار آدم درستت نبودی.
خشونت علیه زنان هزار و یک تعریف دارد و هزاران هزار مصداق
اما من از میان آن همه، از آن خشونتِ پنهانی صحبت می کنم
که زنان نادانسته و ناخواسته بر خود روا می دارند: خشونتِ “به هر قیمتی دوست داشته شدن”
اید قبول کنیم بعضی آدمها را کمتر دیده ایم،
مثل مداد رنگی قهوهای گم شده میانِ آنهمه رنگ، مثل خودکارِ مشکی،
مثل همانهایی که بیشتر از بقیه کنارمان بودند و ما هیچ ندیدیمشان…
همان هایی که به قولِ معروف دستشان نمک ندارد.
منبع : بخش سوژه های نیک صالحی