ماجرای کتک خوردن ستاره سادات قطبی از همسر اولش

ماجرای کتک کاری ستاره سادات قطبی مجری معروف تلویزیون از همسر اولش و پست جدید ستاره سادات قطبی را مشاهده کنید.
ستاره سادات قطبی مجری معروف تلویزیون می باشد. خانم مجری قبل از ازدواج با شهرام شکیبا یک ازدواج ناموفق داشته که به جدایی ختم شد. او با انتشار یک پست در اینستاگرامش از ماجرای کتک کاری با همسر اولش پرده برداشت. در قسمت زیر جزئیاتی از ماجرای کتک کاری ستاره سادات قطبی و همسر اولش را قرار داده ایم. برای افزایش اطلاعاتتان در این زمینه در نیک صالحی همراه ما باشید.
ستاره سادات قطبی و همسر اولش
ستاره سادات قطبی در اینستاگرامش نوشت:
سلام به روی ماهتون بنده های خوب خدا❤️
من وقتی جدا شدم همه شوکه شده بودند،هیچ کسی فکرشو نمیکرد من وپدر امیر علی جدا بشیم،همیشه دراوووج نگرانی وحال بد،وقتی توجمع خانواده میرفتم به ظاهر میخندیدم و شاد بودم.
بذار یه خاطره برات تعریف کنم
فکر کنم سال ۸۸بود.چندساعتی مونده بود به سال تحویل که سر یه موضوع خیلی الکی منو بابای امیرعلی دعوامون شد.کتک وکتک کاری🥺
زنگ زدم پدرو مادرش اومدند.امیرعلی رو بغل کردمووسایلامو جمع کردم .مامانش منو برد خونه شون.خیلی حالم بد بود.بدجوری کتک خورده بودم.تمام صورتم جای چنگ وناخن بود.چندساعت بعداومد دنبالم و مجبور بودم برگردم.یادمنیست سال تحویل خونه ی مادرش بودم یا پیش خودش.
شب شد.میخواستیم بریم عید دیدنی!صورتم زخمی بود!گفتم اگه بپرسیدند چی بگم؟گفت بگو افتادم توجوب شاخ وبرگ درختا رفته تو صورتم😳
من اونموقع هامثل الان نمیتونستم از حقم دفاع کنم و چیزی بگم هرچی میگفت میگفتم چشم.ازش میترسیدم.خیلی میترسیدم😭
پست جدید همسر شهرام شکیبا
رفتیم عید دیدنی،ازمپرسیدند صورتت چی شده؟منم خندیدم و گفتم افتادم توجوب صورتمرفت تو شاخ وبرگ درختااونا همپوز خند زدن که آره تو راس میگی!🤭جای ناخن وچنگ خیلی مشخص بود ولی هیچی به روی خودمنیاوردمو گفتموخندیدم!
شب وقتی امیر علی روخوابوندم رفتمتو فکر
به خدا گفتم خدایا ازخودم بدممیاد،از بابای امیرعلی بدممیاد،از توهم دلم گرفته،چرا درست نمیشه؟چرا باید ازش بترسم؟چراباید به همه دروغ بگم که همه چی عالیه؟خدایا خودت برامجبران کن.من این زندگی رودوست ندارم .شاید باورتون نشه اما حسرت به دل موندم تواون ۸سال یکبار اسمم روصدا کنه یا بهم بگه خانم یا عزیزم.
سکوووت مطلق
منو با کلمه های
امیر علی
میگم
و یا
کجایی
صدا میکرد
هربار که اخبار قیمت سکه رواعلام میکرد،دود از سرش بلند میشد و با من بد اخلاقی میکرد که بیا وضعت داره خوب میشه (من مهریه ام تقریبا زیاد بود و همه رو به سکه تبدیل کرده بودند)
گفتم بخدا به پیر به پیغمبر من از تو مهریه نمیخوام
فقط ازت محبت میخوام فقط میخوام اسممو صدا بزنی .جرات هم نداشتم بغضی که گلوم روگرفته بود بترکونم و گریه کنم بهخودم فشار میاوردم که گریه نکنم چونمیدونستم بعدش دعوا وداد و بیدادراه میوفته😔