سلامت روانی هیچگاه با فهرست یا خصوصیات ثابت یا ویژگیهای معین تعریف نشده است.طبق تعریف ” فرهنگ روانشناسی آرتور (۱) ( ۱۹۸۵) ” واژه سلامت روانی برای افرادی به کار می رود که عملکردشان در سطح بالایی از سازگاری هیجانی و رفتاری است و نه در مورد افرادی که صرفاً بیماری روانی ندارند.از نظر ” […]
طبق تعریف ” فرهنگ روانشناسی آرتور (۱) ( ۱۹۸۵) ” واژه سلامت روانی برای افرادی به کار می رود که
عملکردشان در سطح بالایی از سازگاری هیجانی و رفتاری است و نه در مورد افرادی که صرفاً بیماری روانی ندارند.
از نظر ” کاپلان و سادوک (۱۹۸۹)” سلامت روانی آن حالت بهزیستی است که افراد قادر می باشند براحتی درون
جامعه شان عمل کنند و پیشرفتها و خصوصیات شخصی برایشان رضایت بخش باشد.
سلامت روان قدرت آرام زیستن و با خود و دیگران در آرامش بودن است، آگاهی از درون احساسات خویشتن است،
قدرت تصمیم گیری در بحرانها و مقابله با فشارهای زندگی است.
از نظر لغوی، کار به معنی فعل و عمل و کردار است و هر آنچه را که از شخص صادر
گردد و او را به خود مشغول دارد، در بر می گیرد.
بنا به تعریفی دیگر کار فعالیتی نسبتاً دایمی است که به تولید کالا یا خدمات می انجامد و برای آن
دستمزدی در نظر گرفته می شود…
تا کنون مطالعات زیادی در زمینه ارتباط بین بیکاری و سلامت روانی صورت گرفته است و پژوهشها تأثیر بیکاری و
عدم تعهد به کار بر سلامت روانی افراد را نشان داده اند.
نتایج اکثر این پژوهشها حاکی از تاثیر بیکاری بر بهداشت روانی افراد است (عریضی ، ۱۳۸۲).
در واقع بیکاری و ترک تحصیل منجر به تخریب بیشتر سلامت روانی می شود.
افراد فقیر با از دست دادن کار نه فقط از نظر اقتصادی بلکه به لحاظ روانی نیز دچار آسیب می
گردند ( Rogers & Standing, 1981) به طور کلی این مسئله مورد قبول است که عوامل ژنتیکی نقش مهمی در
مستعد کردن افراد نسبت به انواعی از بیماریهای روانی فیزیولوژیکی دارد.
(واینر ۱۹۷۷).
” ریچارد لازاروس” و همکارانش در مقیاسی که برای اندازه گیری تجارب ناخوشایند زندگی روزمره تدوین کرده اند (کانر، کوین،
شفر و لازاروس، ۱۹۸۱) وقایعی مانند نداشتن پول کافی برای خرید غذا را در زمره مشکلات جدید افراد قرار داده
اند.
این مقیاس تحت عنوان مقیاس مشکلات نام گرفته و دارای ۱۱۷ عبارت می باشد.
در سایر مقیاسهای وقایع زندگی مانند مقیاس تجارب زندگی ( LES) و مقیاس وقایع زندگی پری (PERI) یا مقایس وقایع
ناخوشایند زندگی (UES) مشکلات شغلی مانند از دست دادن شغل، جزء مهمترین وقایع ذکر شده اند که این امر حکایت
از تاثیر بسیار زیاد شغل در وضعیت سلامت روانی فرد و خانواده و جامعه دارد.
در تحقیقی، افراد میان سال، با استفاده از مقیاس وقایع زندگی و پرسشنامه وضعیت سلامت، بررسی شدند.
امتیازی که افراد از مقیاس مشکلات و وقایع زندگی گرفتند با وضعیت سلامت آنها همبستگی داشت (دلونگیس و همکاران، ۱۹۸۲)
(۲) .
هنوود و میلز (Henvood & Miles ) در سال ۱۹۸۷ گزارش داده اند که در مقایسه با افراد شاغل، افراد
بیکار سطوح بالاتری از اضطراب را تجربه می کنند.
(واژگان کلیدی: سلامت روان، اشتغال ، بیکاری، خانواده، بهداشت روانی، جامعه) مقدمه نهاد خانواده یکی از مهمترین نهادهای اجتماعی است
که سلامت یا عدم سلامت جامعه را موجب می شود و در بقاء جامعه و حفظ سنت ها، ارزشها و
روابط خویشاوندی نقش مهمی ایفا می کند.
بنابراین فراهم آوردن زمینه های مطلوب و امکانات لازم برای داشتن خانواده ای سالم به منظور ساختن جامعه ای سالم
ضروری بنظر می رسد.
یکی از مهم ترین پارامترهای موثر در دوام و بقاء خانواده تامین مخارج و مایحتاج آن خانواده است و اشتغال
سرپرست خانواده علاوه بر این که موجب می شود درآمد لازم برای امرار معاش خانواده فراهم گردد از بروز مشکلاتی
هم چون بزهکاری، سرقت، اعتیاد، فحشا و…
که در اثر فقر و بیکاری بروز می نماید نیز جلوگیری گردد، علاوه بر این استقلال خانواده را در زمینه
های مختلف به ارمغان می آورد که این استقلال بر افراد خانواده و مخصوصاً کودکان تأثیر بسزایی دارد تا بتوانند
اعتماد به نفس و اتکاء به خود و سخت کوشی را بیاموزند.
بعبارت دیگر کار کردن و داشتن شغل از ضروریات فردی و اجتماعی است و هر انسانی سرانجام باید عهده دار
شغلی شود تا بتواند علاوه بر اداره زندگی خود به جامعه نیز خدمت نماید.
از دیدگاه تمام ادیان، کار کردن از واجبات است.
و هر کس مالک و صاحب نتیجه کارش می باشد.
دوام جامعه نیز به میزان کار افراد بستگی دارد و جوامعی بیشتر پیشرفت می کنند که افراد آن در اشتغال
و کارآفرینی کارآمدتر باشند.
اینجاست که نقش قانون گزاران، مسوولین و کارآفرینان در جامعه برجسته تر می شود.
مفاهیم و اصطلاحات سلامت روان سلامت روانی هیچگاه با فهرست یا خصوصیات ثابت یا ویژگیهای معین تعریف نشده است.
طبق تعریف فرهنگ روانشناسی آرتور (۱۹۸۵) واژه سلامت روانی برای افرادی به کار می رود که عملکردشان در سطح بالایی
از سازگاری هیجانی و رفتاری است و نه در مورد افرادی که صرفاً بیماری روانی ندارند.
از نظر کاپلان و سادوک ( ۱۹۸۹) سلامت روانی آن حالت بهزیستی است که افراد قادر می باشند براحتی درون
جامعه اشان عمل کنند و پیشرفتها و خصوصیات شخصی برایشان رضایت بخش باشد.
سلامت روان قدرت آرام زیستن و با خود و دیگران در آرامش بودن است، آگاهی از درون و احساسات خویش
است، قدرت تصمیم گیری در بحرانها و مقابله با فشارهای زندگی است.
شخص سالم از کار و زندگی خود احساس رضایت می کند و از وقت خویش استفاده مفید می نماید.
شخصی که از نظر درونی نقصی ندارد با دیگران از در تفاهم وارد می شود و برای احساسات و عواطف
مردم اهمیت قائل بوده، آنها را محترم می شمارد.
چنین فردی می تواند دوست بدارد و محبت بپذیرد .
حقایق را قبول کرده و خود را با آنها وفق دهد و با اجتماع سازش کند.
لوینسون (۳) و همکارانش ( ۱۹۶۲) سلامتی روان را این طور تعریف کرده اند: « سلامتی روان عبارت است از
اینکه فرد چه احساسی نسبت به خود، دنیای اطراف، محل زندگی، اطرافیان مخصوصا با توجه به مسوولیتی که در مقابل
دیگران دارد و چگونگی سازش وی با درآمد خود و شناخت موقعیت مکانی و زمانی خویشتن».
منینجر ( ۴) می گوید: «سلامت روانی عبارت است از سازش فرد با جهان اطرافش به حداکثر امکان، بطوری که
باعث شادی و برداشت مفید و موثر بطور کامل شود» (به نقل از صدیق راد، ( ۱۳۷۶).
تعریف سه قسمتی انجمن بهداشت روانی کانادا از بهداشت روان( ۵) ۱- نگرشهای مربوط به خود * تسلط بر هیجانهای
خود * آگاهی از ضعف های خود * رضایت از خوشی های ساده ۲- نگرش های مربوط به دیگران *
علاقه به دوستی های طولانی و صمیمی * احساس تعلق به یک گروه * احساس مسوولیت در مقابل محیط انسانی
و مادی * پذیرش مسوولیت ها ۳- نگرش های مربوط به زندگی * ذوق توسعه امکانات و علایق خود *
ذوق خوب کار کردن به نظر ویلیام گلاسر ( ۵) انسان سالم کسی است که دارای این ویژگی ها باشد:
الف) واقعیت را انکار نکند و درد و رنج موقعیت ها را با انکار کردن نادیده نگیرد ،بلکه با واقعیت
ها بصورت واقع گرایانه روبه رو شود.
ب) هویت موفق داشته باشد یعنی هم عشق و محبت بورزد و هم عشق و محبت دریافت کند.
هم احساس ارزشمندی کند و هم دیگران احساس ارزشمندی او را تایید کنند.
ج) مسوولیت زندگی و رفتارش را بپذیرد و به شکل مسوولانه رفتار کند.
پذیرش مسوولیت کامل ترین نشانه سلامت روان شناختی است.
د) توجه او به لذت دراز مدت تر، منطقی تر و منطبق با موقعیت باشد.
ه ) بر زمان حال و آینده تاکید نماید نه بر گذشته و تاکید او بر آینده نیز جنبه دورنگری
داشته باشد نه به صورت خیال پردازی باشد.
واقعیت درمانی “گلاسر” نیز بر سه اصل: قبول واقعیت، قضاوت در درستی یا نادرستی رفتار و پذیرش مسئولیت رفتار و
اعمال استوار است و چنانچه در شخص این سه اصل تحقق یابد نشانگر سلامت روان شناختی است (گلاسر ، ۱۹۶۵).
تعریف کار از نظر لغوی، کار به معنی فعل و عمل و کردار است و هر آنچه را که از
شخص صادر گردد و او را به خود مشغول دارد دربر می گیرد.
بنا به تعریفی دیگر کار فعالیتی نسبتا دائمی است که به تولید کالا یا خدمات می انجامد و برای آن
دستمزدی در نظر گرفته می شود.
از اینرو می توان گفت کار دارای سه خصوصیت است: ۱- کار از فعالیتی فکری یا بدنی حکایت دارد که
به منظور رفع نیازهای انسان انجام می گیرد و نهایتاً همراه با خستگی فکری و عضلانی است.
این تلاش شامل فعالیتهای موقتی و زودگذر نمی گردد بلکه این نوع فعالیتها در زمره بیکاری پنهان محسوب می شوند.
۲- از طریق کار کالایی تولید شده یا خدمتی انجام می گیرد و این کالای تولید شده یا خدمت ارایه
شده باید از نظر شرعی و قانونی مقبول باشد و با دگرگون شدن ارزش های جامعه، ارزش کار نیز دگرگون
می شود.
۳- در قبال انجام کار دستمزدی پرداخت می شود که ممکن است به صورت پول یا مبادله کالا باشد.
کار از دیدگاه های مختلف فلسفی، مادی، اجتماعی و اقتصادی مورد تعریف واقع شده است، بعنوان مثال از دیدگاه اقتصادی
، کار وسیله ای است برای تولید کالا یا خدمت به منظور امرار معاش.
فردوسی نیز درباره کار این گونه سروده است: چنین داد پاسخ که از کار بد نیاسایم و نیست با من
خرد با عنایت به اهمیت سلامت روانی افراد در خانواده و نهایتا در جامعه می توان گفت فاکتورهای مختلفی از
جمله تحصیل، ازدواج و اشتغال می توانند بر این سلامت تاثیر بگذارند.
یکی از عوامل مهمی که شدیداً بر زندگی انسان و سلامت فرد، خانواده و جامعه تاثیر می گذارد اشتغال است.
بیکاری بعنوان عامل اصلی و اساسی در پیدایش مفاسد معرفی شده است.
کار کردن قسمت اعظمی از اوقات زندگی فرد را به خود اختصافردوسی نیز درباره کار این گونه سروده است: چنین
داد پاسخ که از کار بد نیاسایم و نیست با من خردی برایش بوجود آمده است مانع از پرداختن او
به اعمال و رفتارهای مفسدانه و مجرمانه می گردد بنابراین در این رهگذر سلامت فکری و روانی فرد از مخاطره
دور مانده و در نتیجه خانواده وی و جامعه نیز از این سلامت برخوردار می گردند.
در حالی که فرد بیکار فرصت فراوانی برای مشغول کردن خود به این قبیل اعمال در اختیار دارد.
همچنین انسان ها از نظر اقتصادی و عاطفی نیازهایی دارند که باید ارضا شوند و از آنجا که آدم بیکار
فاقد امکانات کافی برای رفع نیازهای خویش است، در موارد زیادی دست به اعمال فسادانگیز می زند و بدین طریق
سلامت خانواده و جامعه را به خطر می اندازد.
چه بسا خانواده هایی که در اثر فشارهای اقتصادی ناشی از بیکاری سرپرست خانوار و فقر موجود به فحشا روی
آورده و سلامت روانی خود و جامعه را دچار اختلال می نمایند.
علاوه بر این کار کردن وسیله ای برای صرف انرژی در راه مطلوب و در نتیجه حفظ تعادل فیزیولوژیکی بدن
و همچنین وسیله ای برای برقراری و تحکیم روابط اجتماعی است.
از طریق کار کردن فرد خود را جزیی از جامعه احساس می کند و مورد توجه دیگران واقع می شود.
کار کردن موجب شناخت تواناییها و محدودیت ها در فرد می شود و هر فردی در مقایسه با دیگران می
تواند به نقاط ضعف و قوت خود واقف شده و در جهت رفع محدودیت های خویش تلاش نماید و در
رقابت با دیگران به موفقیت هایی نیز دست پیدا کند.
پذیرش مسوولیت و سعی در سروسامان بخشیدن به کارها بعنوان یکی از عوامل کاهش استرس و کنترل فشارهای روانی کاربرد
دارد (فوکمن و لازاروس ، ۱۹۸۸).
استقلال از دیگر پیامدهای مثبت کار کردن است.
از این طریق است که فرد موجودیت واقعی خویش را اعلام می دارد و تواناییها و امکاناتش را به دیگران
می شناساند.
همه این دستاوردها مستقیماً در کسب اعتماد به نفس، احساس ارزشمندی و افزایش سلامت روانی فرد در خانواده و جامعه
و نهایتاً رسیدن به کمال انسانی نقش داشته و این تأثیر غیر قابل انکار است.
میلزوهوارد ( Milles& Howard) تفاوت متغیرهای عملکرد مکنون بین افراد بیکار و افراد شاغل را مقایسه کردن و رابطه معنی
داری بین سطوح عملکردهای مکنون و سلامت روانی به دست آوردند.
آنها نشان دادند افرادی که دسترسی بهتری به این عملکردها دارند، دارای بهداشت روانی بهتری نیز هستند.
اما نظریه دیگری که در توجیه تأثیر بیکاری و ترک تحصیل در سلامت روانی افراد ارائه شده، نظریه ” محدودیت
عمل” است ( ۱۹۸۶؛ Frayer).
مطابق با این نظر از دست دادن کار سبب محدود شدن منابع فرد و به تبع آن محدودیت تجارب او
می شود که پیامد آن بدین صورت است که افراد، آینده معنی داری برای خود ترسیم نکنند و بنابراین بهداشت
روانی آنان تقلیل یابد (فرایر، ۱۹۹۵؛ به نقل از عریضی ، ۱۳۸۲).
تا کنون مطالعات زیادی در زمینه ارتباط بین بیکاری و سلامت روانی صورت گرفته است و پژوهشها تاثیر بیکاری و
عدم تعهد به کار بر سلامت روانی افراد را نشان داده اند.
نتایج اکثر این پژوهشها حاکی از تاثیر بیکاری بر بهداشت روانی افراد است (عریضی، ۱۳۸۲).
در واقع بیکاری و ترک تحصیل منجر به تخریب بیشتر سلامت روانی می شود.
افراد فقیر با از دست دادن کار نه فقط از نظر اقتصادی بلکه به لحاظ روانی نیز دچار آسیب می
گردند.
( ۱۹۸۱, ogers & Standin) هنوود و میلز (Henvood & Milles) در سال ۱۹۸۷ گزارش داده اند که در مقایسه
با افراد شاغل، افراد بیکار سطوح بالاتری از اضطراب را تجربه می کنند.
همچنین در سال ۱۹۹۳ مولر، هیکس و وینوکر ( Winocur& Muller, Hicks) نشان داده اند که اثرهای منفی افسردگی، اضطراب
و کاهش عزت نفس به دلیل بیکاری افراد پدید می آید.
نتایج تحقیقات دولت آبادی ( ۱۳۸۱) نشان می دهد که همبستگی معنی داری بین هویت شغلی جوانان واحساس رضامندی آنان
از زندگی وجود دارد.
تحقیقات همچنین نشان داده است که در افراد بیکار خطر ابتلا به اختلالات خلقی بیشتر از افرادی است که شاغل
می باشند.
بخصوص اختلال افسردگی اساسی، بویژه اگر این بیکاری مزمن باشد (حجاری ، ۱۳۸۳).
بانکز ( ۱۹۸۳، ۱۹۸۰, Banksنشان داده است که دانش آموزان از طبقه اجتماعی اقتصادی پایین، تعهد بیشتری به اشتغال دارند
زیرا نیاز بیشتری به کار دارند و بنابراین با از دست دادن کار، بیش از دانش آموزان طبقه اجتماعی اقتصادی
بالا از نظر روانی آسیب می بینند.
انتخاب یک راه برای رسیدن به حرفه ای معین، باعث شفاف شدن و قوت گرفتن خود انگاره نوجوان می شود.
(۱۹۸۰, ۱۹۶۷, Super به نقل از لطف آبادی، ۱۳۸۱) داشتن یک شغل آبرومند در جامعه و انجام دادن درست این
شغل باعث بالا رفتن عزت نفس و تقویت روند افزایش احساس ایمنی و احساس اثبات هویت می شود.
بحث و نتیجه گیری با توجه به مطالب عنوان شده و از آنجا که فرد شاغل بعنوان عضو مفیدی از
جامعه صاحب مقام و منزلت و جایگاهی در محل کار و جامعه می شود و این جایگاه برایش احترام، استقلال
فکری و اقتصادی، خودباوری و اعتماد به نفس، موفقیت، احساس ارزشمندی و از همه مهمتر رفع نیازها و احتیاجات مادی،
معنوی و فکری را به دنبال دارد، می توان گفت شرایط لازم برای رسیدن به سلامت روانی را داراست و
فرد سالم می تواند خانواده ای سالم را بنا نماید که فرزندان این خانواده بر اساس تجربیات دوران زندگی خویش
در محدوده خانواده، بتوانند کارآفرینان و آینده سازان جامعه باشند و به این ترتیب به ارتقاء سلامت روانی جامعه کمک
نمایند.
بنابراین همان گونه که نتایج پژوهش های مذکور و بسیاری از تحقیقات دیگر نیز نشان می دهد اشتغال رابطه مستقیم
با سلامت روان فرد، خانواده و جامعه دارد.
پی نوشت ها : ۱ فرهنگ روانشناسی آرتور Arthour 2- دلونگیس Delongis 3- لوینسون و همکارانش Levinson 4- منینجر Menninger
5- ویلیام گلاسر William Glasser منابع: – شفیع آبادی، عبدالله، راهنمای شغلی و تحصیلی، انتشارات دانشگاه پیام نور.
– محرابی، حسین (۱۳۸۷)، بررسی و مقایسه سلامت روان والدین دارای کودک عقب مانده ذهنی با سایر والدین در شهرستان
گناباد، پایان نامه کارشناسی ارشد (۱۳۸۷) – گنجی، ۱۳۷۶، بهداشت روانی – غلامرضا خوی نژاد، زمینه روان شناسی تندرستی، انتشارات
آستان قدس، ۱۳۷۷ – ادوارد پ.
سارافینو؛ ترجمه گروهی از مترجمان، زیر نظر دکتر الهه میرزایی، روان شناسی سلامت، تهران، انتشارات رشد، ۱۳۸۴٫
– یارمحمدیان، احمد عریضی، حمیدرضا، رابطه بیکاری با سلامت روانی با توجه به نقش تعدیلی تعهد به اشتغال در بین
دانش آموزان ترک تحصیل کرده، مجله رفاه اجتماعی، شماره ۲۰، سال پنجم.
منبع: نشریه بهداشت روان
پیشنهادات ویژه