مارس 2014 - داستان

حکایت گدایی کردن ملا نصر الدین !

ملا نصرالدین هر روز در بازار گدایی می‌کرد و مردم با نیرنگی٬ حماقت او را دست می‌انداختند.دو سکه به او نشان می‌دادند که یکی شان طلا بود و یکی از نقره.اما ملا نصرالدین همیشه سکه نقره را انتخاب می‌کرد.این داستان در تمام منطقه پخش شد.هر روز گروهی زن و مرد می‌آمدند و دو سکه به […]

کفگیر به ته دیگ خورده!

هنگامی که فردی دیر برسد و دیگر نتوان مثل قبل با توانائی و ثروت قبلی به وی کمک کرد از این ضرب المثل استفاده می کنند. در گذشته هنگام پخش غذای نذری، مردم برای گرفتن غذای نذری صف می کشیدند .هنگامی که غذا در حال تمام شدن بود و پلو به انتها میرسید کفگیر فلزی […]

داستان خواندنی و عبرت آموز آلزایمر مادر!

چمدونش را بسته بودیم،با خانه سالمندان هم هماهنگ شده بودکلا یک ساک داشت ، کمی نون روغنی، آبنات، کشمش ،چیزهایی شیرین، برای شروع آشنایی …گفت: “مادر جون، من که چیز زیادی نمیخورم یک گوشه هم که نشستم نمیشه بمونم، دلم واسه نوه هام تنگ میشه!”گفتم: “مادر من دیر میشه، چادرتون هم آماده ست، منتظرن.” گفت: […]

حکایت جالب و خواندنی صوفی و خرش!

روزی بود و روزگاری در زمانهای پیش یک صوفی سوار بر خرش به خانقاه رسید و از راهی دراز آمده و خسته بود و تصمیم گرفت که شب را در آن جا بگذراند پس خرش را به اسطبل برد و سپرد به دست مردی که مسئول نگهداری از مرکبها بود و به او سفارش کرد […]

داستان ضرب المثل آستین نو بخور پلو!

آستین نو بخور پلو ،هنگامی که بر روی ظاهر افراد قضاوت شود بکار می رود…روزی ملا نصرالدین با لباس کهنه ای که به تن داشت به یک مهمانی رفت.صاحبخانه با داد و فریاد او را از خانه بیرون کرد .او به منزل رفت و از همسایه خود ، لباسی گرانبها به امانت گرفت و آنرا […]

ازدواج در ضرب ‌المثل ‌های مختلف جهان

١) هنگام ازدواج بیشتر با گوش هایت مشورت کن تا با چشم هایت.(ضرب المثل آلمانی) ٢ ) مردی که به خاطر”پول” زن می گیرد، به نوکری می رود.(ضرب المثل فرانسوی) ۳) لیاقت داماد، به قدرت بازوی اوست.(ضرب المثل چینی) ۴) زنی سعادتمند است که مطیع ”شوهر” باشد.(ضرب المثل یونانی) ۵) زن عاقل با داماد ”بی […]

حمام رفتن بهلول!

روزی بهلول به حمام رفت ولی خدمه حمام به او بی اعتنایی نمودند و آن قسم که دلخواه بهلول بود او را کیسه ننمودند. با این حال وقت خروج از حمام بهلول ده دینار که همراه داشت را به استاد حمام داد و کارگران چون این بذل و بخشش را دیدند همگی پشیمان شدند که […]

ذکاوت بوعلی برای درمان لگن دخترک!

در زمان های قدیم یک دختر از روی اسب می افتد و باسنش (لگنش) از جایش درمی‌رود.پدر دختر هر حکیمی را به نزد دخترش می‌برد، دختر اجازه نمی‌دهد کسی دست به باسنش بزند, هر چه به دختر میگویند حکیم بخاطر شغل و طبابتی که میکنند محرم بیمارانشان هستند اما دختر زیر بار نمی رود و […]

پول, دود , کباب!

فقیری از کنار دکان کباب فروشی میگذشت.مرد کباب فروش گوشت ها را در سیخها کرده و به روی آتش نهاده باد میزند و بوی خوش گوشت سرخ شده در فضا پراکنده شده بود.بیچاره مرد فقیر چون گرسنه بود و پولی هم نداشت تا از کباب بخورد تکه نان خشکی را که در توبره داشت خارج […]

داستان آموزنده درخت و مسافر

مسافری خسته که از راهی دور می آمد ، به درختی رسید و تصمیم گرفت که در سایه آن قدری اسـتراحت کند غافـل از این که آن درخت جـادویی بود ، درختی که می توانست آن چه که بر دلش می گذرد برآورده سازد…! وقتی مسافر روی زمین سخت نشست با خودش فکر کرد که […]

بدست آوردن دل مرد بداخلاق

زن نمی دانست که چه بکند؛ خلق و خوی شوهرش از این رو به آن رو شده بود قبل از این می گفت و می خندید، داخل خانه با بچه ها خوش و بش می کرد اما چه اتفاقی افتاده بود که چند ماهی با کوچکترین مسئله عصبانی می شود و سر دیگران داد و […]

داستان تاثیر گذار نجار بازنشسته !

نجار پیری خود را برای بازنشسته شدن آماده میکرد.یک روز او با صاحب کار خود موضوع را درمیان گذاشت.پس از روزهای طولانی و کار کردن و زحمت کشیدن، حالا او به استراحت نیاز داشت و برای پیدا کردن زمان این استراحت میخواست تا او را از کار بازنشسته کنند . صاحب کار او بسیار ناراحت […]

داستان زیبا و عاشقانه قهوه شور!

پسر، دختر را در یک مهمانی ملاقات کرد. آخر مهمانی، دختر را به نوشیدن یک قهوه دعوت کرد، دختر شگفت زده شد اما از روی ادب، دعوتش را قبول کرد. در یک کافی شاپ نشستند، پسر عصبی تر از آن بود که چیزی بگوید، دختر احساس راحتی نداشت و با خودش فکر می کرد “خواهش […]

نصوح، مردی که در حمام زنانه کار می کرد!

نصوح مردى بود شبیه زنها ،صدایش نازک بود صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت او مردی شهوتران بود با سواستفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار مى کرد و کسى از وضع او خبر نداشت او از این راه هم امرارمعاش می کرد هم ارضای شهوت. گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه […]