روباه و مرغهای قاضی , چه فرقی برای ما میکند، اینجا خانهی قاضی شهر است. حتماً عجله داشته و حواسش به مرغ و خروسهایش نبوده. روباه با شنیدن این حرفها مثل حیوانی که شکارچی ماهری را دیده باشد
روباه و مرغهای قاضی
روباه و مرغهای قاضی , در جنگلی سرسبز، گرگ و روباهی چندین سال با هم رفیق بودند. بیشتر وقتها این دو دوست با هم برای شکار به حیوانات حمله میکردند و با هم آن حیوان را میخوردند. مورد استفاده: این ضرب المثل برای پرهیز کردن به افراد عادی جامعه از درافتادن با ثروتمندان و افراد بانفوذ حکومت به کار میرود. در جنگلی سرسبز، گرگ و روباهی چندین سال با هم رفیق بودند. بیشتر وقتها این دو دوست با هم برای شکار به حیوانات حمله میکردند و با هم آن حیوان را میخوردند. ولی معمولاً هرکدام خودش به دنبال غذا میرفت مگر اینکه حیوانی که میخواست شکار کند به حدی بزرگ بود که تنهایی نمیتوانست آن حیوان را شکار کند و از دوستش کمک میگرفت. شکار رفتن و تقسیم خوراکی دو نفره میان این دو حیوان دوستی و نزدیکی ایجاد کرده بود. و حتی گاهی میشد که این دو حیوان چندین روز غذایی برای خوردن پیدا نمیکردند و گرسنه میماندند. در یکی از این دفعات گرگ گرسنه، همین طور که به دنبال غذا میگشت از کنار مرغدانی خانهی بزرگی گذشت و نگاهی به مرغدانی انداخت و دید پنج تا مرغ و خروس چاق در آنجا مشغول دانه خوردن هستند. گرگ کمی فکر کرد و برگشت داخل جنگل و دنبال دوستش روباه گشت و هر جوری بود روباه را پیدا کرد و به او گفت: بلند شو بیا که به اندازهی چند روزمان غذای چرب و نرم پیدا کردم. روباه که خیلی گرسنه بود با خوشحالی به گرگ گفت: بگو غذا کجاست که من دیگر طاقت گرسنگی ندارم؟