داستان ضرب المثل اگر می دانستی درویش چقدر بی نانی و بی پارزی کشیده

داستان زیبای ضرب المثل درویش حاکی از مصائب و مشکلاتی است که برای درویش بینوا به وجود آمده بود
ضرب المثل ها هر کدام ریشه و داستانی دارند که از آن نشات گرفته شده اند یا براساس اتفاقی این
ضرب المثل رقم خورده است و دهن به دهن در میان مردم گشته و دیگر استفاده از آن عامیانه شده
است ضرب المثل درویش نیز مانند دیگر ضرب المثل ها از اتفاقی نشات گرفته و درست شده و در
موارد خاص از این ضرب المثل درویش بیچاره استفاده می شود . موضوع ضرب المثل درویش ، مشکلات
سختی است که درویش بیچاره در زندگی کشیده و متحمل شده است و حالا با غلبه بر مشکلاتش
بر آنها پیروز شده است . داستان ضرب المثل درویش را در نیک صالحی بخوانید.
داستان ضرب المثل درویش بیچاره
ضرب المثل گر می دانستی درویش چقدر بی نانی کشیده
می گویند پادشاه کشوری مرد . مردم آن کشور به رسم همیشه شاهینی را به پرواز درآورند تا شاهین
بر روی دوش هر کس می نشست او را پادشاه می کردند. وزیر بزرگ پادشاه روی سکوی بلندی ایستاد
و شاهینی که برای همین کار تربیت شده بود. را بر دست گرفت او که دلش می خواست پادشاه شود
دستی از روی نوازش بر سر شاهین کشید و شاهین را پرواز داد . شاهین بعد از چند بار چرخیدن روی
دوش مرد فقیری نشست .
چگونگی ماجرای ضرب المثل درویش
همه مردم دور او جمع شدند و پادشاهی او را تبریک گفتند . درویش فقیر که باور نمی کرد شاه شده باشد
، در پوست خود نمی گنجید . او لباسی گران قیمت پوشید و وزیران را دور خود جمع کرد و دستور داد همه
انبارها را خالی کنند .
بعد از آن شاه جدید دستور داد « همه ی نانواها و کفاش های کشور باید شب و روز
کار کنند و صبح تا شب نان بپزند و کفش بدوزند » آنها شب و روز نان پختند و کفش دوختند به دستور شاه
جدید ، نان ها را خشک می کردند و کفشها را جفت جفت کنار می گذاشتند روزی وزیر بزرگ به دیدن
پادشاه رفت و گفت : قربانت گردم ، تمام انبارها پر از کفش و نان شده است اگر شما قصد جنگ با تمام
دنیا را هم داشته باشید ، به اندازه ی کافی کفش داریم که به لشگریانمان بدهیم و نان داریم که آذوقه
ی آنها باشد .
ماجرای ضرب المثل درویش بینوا
شاه جدید گفت : من همان درویش فقیرم . من با کسی سر جنگ ندارم اگر می دانستی که فقیران
چقدر از بی کفشی و گرسنگی رنج می کشند . از من نمی پرسیدی که با این همه کفش و نان چه
کنیم . بروید آنها را میان تهیدستان تقسیم کنید . از آن به بعد درباره ی کسی که مدت ها آرزوی داشتن
چیزی را داشته است و پس از رسیدن به آرزویش باز حرص می زند می گویند:
اگر می دانستی درویش چقدر بی نانی و بی پارزی کشیده ، نمی پرسیدی!
نونهال