داستان کوتاه
داستان آموزنده:معصومیت کودکانه
یک انسان شناس به تعدادی از بچه های آفریقایی یک بازی را پیشنهاد کرد: او سبدی...
داستان آموزنده:دلبستگی مال دنیا
یکی ازعلمای ربانی نقل می کرد:درایام طلبگی دوستی داشتم که ساعتی داشت وبسیارآن رادوست می داشت...
داستان جالب :منطق ماشین دودی!!
یکی از دوستان ما که مرد نکته سنجی است، یک تعبیر بسیار لطیف داشت که اسمش...
داستان جالب:تلفن های شبانه!
از لحظه ای که در یکی از اتاق های بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری...
حکایت پندآموز:هر چه می خواهی گناه کن!
جوانی محضر امام حسین (ع) رسید و گفت: «من مردی گناهکارم و نمی‌توانم خودم را در...
داستان جالب:ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﺗﻮﺳﺖ!
ﺭﻭﺯﯼ ﻣﺮﮒ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﻣﺮﺩﯼ ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: «ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﺗﻮﺳﺖ!»ﻣﺮﺩ: «ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻧﯿﺴﺘﻢ.»ﻣﺮﮒ:...
داستان آموزنده:گره های زندگی!
پیرمرد تهیدست، زندگی را در نهایت فقر و تنگدستی می‌گذراند و به سختی برای زن و...
حکایت جالب:سقراط و رمز موفقیت
مرد جوانی از سقراط رمز موفقیت را پرسید که چیست.سقراط به مرد جوان گفت که صبح...
داستان پندآموز:یک لیوان شیر
پسر فقیری که از راه فروش خرت و پرت هزینه تحصیل خود را به دست می‌آورد،...
داستان جالب:طلاق برنامه ریزی شده!
با اصرار از شوهرش می‌خواهد که او را طلاق دهد.شوهرش می گوید: «چرا؟ ما که زندگی...
داستان: قبر پولدار و خانه فقیر!
جمعی تابوت پدری را بر دوش می بردند، و کودکی همراه با آن جمع ، نالان...
حکایت جالب:بهلول و مرد مجرد!
شخصی می گفت: می خواهم مردی خردمند و فرزانه را بیابم تا در مشکلات زندگیم با...
داستان بسیارزیبا:باز هم تو را می‌خواهم!
روزی پسری خوش‌چهره در حال چت کردن با یک دختر بود.پس از گذشت دو ماه، پسر...
داستان آموزنده:پیرزن و همسایه کافر!
پیرزنی یک همسایه کافر داشت.هر روز و هر شب با صدای بلند همسایه کافر رو لعنت...
داستان زیبای ” اثبات وجود خدا “
مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت در بین کار گفت و گوی جالبی...
داستان بسیار آموزنده : تله موش!
موش ازشکاف دیوار سرک کشید تا ببیند این همه سروصدا برای چیست. مرد مزرعه دار تازه...
داستان جالب:ﻧﯿﻤﯽ ﺍﺷﺮﺍﻓﯽ ﻧﯿﻤﯽ ﮔﺪﺍﯾﯽ!
ﻫﻤﮑﺎﺭی ﺩﺍﺷﺘﻢ وقتی ﺳﺮ ﺑﺮﺝ ﮐﻪ ﺣﻘﻮﻕ می‌گرفت ﺗﺎ پانزده ﺭﻭﺯ اول ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺑﺮﮒ می‌کشید، ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ...
حکایت زیباو آموزنده: به چه می نازید؟
گویند روزی مولانا، شمس تبریزی را به خانه‌اش دعوت کرد.شمس به خانه جلال‌الدین رومی رفت و...
داستان آموزنده:عصبانیت!
استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین...
حکایت جالب: مردی که خسیس و احمق بود!
آورده اند که : در زمانهای قدیم ، مردی از بیابانی می گذشت ، ناگهان چشمش...
حکایت آموزنده: وحی عجیب!
خداوند به یکى از پیامبران وحى کرد: که فردا صبح اول چیزى که جلویت آمد بخور!...
داستان زیبا:قصرپادشاه
در افسانه های شرقی قدیم آمده است که یکی از پادشاهان بزرگ برای جاودانه کردن نام...
حکایت زیبا:ما مالک چه چیزی هستیم؟
مردی در حال مرگ بود.وقتی که متوجه مرگش شد خدا را با جعبه ای در دست...
داستان آموزنده:سالن غذاخوری دانشگاه!
ما در سالن غذاخوری دانشگاهی در اروپا هستیم.یک دانشجوی دختر با موهای قرمز که از چهره‌اش...
حکایت زیبا و آموزنده: یا این یا باز هم این!
شیوانا از راهی می گذشت.پسر جوانی را دید با قیافه ای خاک آلوده و افسرده که...
مادر همه جوره اش خوب است اما….
مادر، همه جوره اش خوب است، ولی مادرهای شاد و باهوشی که در کنار مادر بودن...
.jpg "داستان جالب:عشق واقعی مارمولک!")
داستان جالب:عشق واقعی مارمولک!
شخصی دیوار خانه اش را برای نوسازی خراب می کرد.خانه های ژاپنی دارای فضایی خالی بین...
داستان آموزنده و جالب: کشاورز و الاغش!
کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد.کشاورز هر...
