بایگانی‌ها داستان کوتاه - صفحه 13 از 14 - داستان

داستان کوتاه

حکایت خنده دار درخواست پدر از پسر!

حکایت خنده دار درخواست پدر از پسر!

غضنفر :برو یه نوشیدنی واسم بگیر پسرش:کولا یا پپسی غضنفر:کولا … پسرش:دایت یا عادی غضنفر:دایت …...

داستان آموزنده گاهی لیوان را زمین بگذار!

داستان آموزنده گاهی لیوان را زمین بگذار!

استادی درشروع کلاس درس، لیوانی پراز آب به دست گرفت.آن را بالا گرفت که همه ببینند…...

داستان بهلول و شکستن سر استاد!

داستان بهلول و شکستن سر استاد!

روزی بهلول در حالی که داشت از کوچه ای می گذشت شنید که استادی به شاگردانش...

نانش بده ایمانش مپرس!

نانش بده ایمانش مپرس!

بعضی ها هنگام احسان و نیکوکاری هم دست از تعصب و تقید برنمی دارند و از...

داستان زیبای عشق پیر و جوان

داستان زیبای عشق پیر و جوان

شیوانا با چند تن از شاگردانش همراه کاروانی راه می سپردند در این کاروان یک زوج...

ماجرای بسیار جالب تلافی کردن زن و شوهر!

ماجرای بسیار جالب تلافی کردن زن و شوهر!

یک شب که من و همسرم توی رختواب مشغول نوازش بودیم.در حالی که احتمال وقوع حوادثی...

حکایت جالب ملا و شراب فروش!

حکایت جالب ملا و شراب فروش!

سرمایه داری در نزدیکی مسجد قلعه فتح الله کابل رستورانی ساخت که در آن موسیقی و...

حکایت خواندنی مال باخته و کریم خان زند!

حکایت خواندنی مال باخته و کریم خان زند!

مردی به دربار خان زند می رود و با ناله و فریاد می خواهد تا کریمخان...

داستان خنده دار مجازات ملانصرالدین!

داستان خنده دار مجازات ملانصرالدین!

روزی ملانصرالدین خطایی مرتکب می شود و او را نزد پادشاه می برند تا مجازاتش را...

داستان پندآموز زشت ترین دختر کلاس!

داستان پندآموز زشت ترین دختر کلاس!

دختر دانش آموزی صورتی زشت داشت.دندان هایی نامتناسب با گونه هایش، موهای کم پشت و رنگ...

داستان جالب پادشاه و وزیر باهوش!

داستان جالب پادشاه و وزیر باهوش!

روزی پادشاه برای پوست کندن میوه کارد تیزی طلب کرد اما در حین بریدن میوه انگشتش...

پاسخ دندان شکن دانشجو!

پاسخ دندان شکن دانشجو!

دانشجویی سر کلاس فلسفه نشسته بود.موضوع درس درباره خدا بود. استاد پرسید: آیا در این کلاس...

تصورات خنده دار یک کودک درباره ازدواج!

تصورات خنده دار یک کودک درباره ازدواج!

هر وقت من یک کار خوب انجام میدم مامانم به من می گه بزرگ که شدی...

خودم بجا، خرم بجا، میخوای بزا، میخوای نزا!

خودم بجا، خرم بجا، میخوای بزا، میخوای نزا!

یک نفر در فصل زمستان وارد دهی شد و توی برف و کولاک دنبال جا و...

بهلول در جمع دیوانگان!

بهلول در جمع دیوانگان!

هارون الرشید به همراه مهمانانش عیسی بن جعفر برمکی و مادر جعفر برمکی در قصر نشسته...

داستان زیبای عشق و نفرت!

داستان زیبای عشق و نفرت!

زن و شوهر جوانی که تازه ازدواج کرده بودند برای تبرک و گرفتن نصیحتی از پیر...

حکایت سلطان محمود و لرز سرما!

حکایت سلطان محمود و لرز سرما!

سلطان محمود در زمستانی سخت به تلخک گفت که با این جامه یک لا در این...

ﻧﺎﻣﻪ ﯾک ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ!

ﻧﺎﻣﻪ ﯾک ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ!

ﻣﺎﺩﺭ ﻋﺰﯾﺰﺗﺮ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﻢ،ﺑﻊ! ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﮔﻠﻪ ﺟﺪﺍ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ...

ﻭﺻﯿﺖ ﻧﺎﻣﻪ جالب ﯾﮏ ﭘﺴﺮ قبل از مرگش!

ﻭﺻﯿﺖ ﻧﺎﻣﻪ جالب ﯾﮏ ﭘﺴﺮ قبل از مرگش!

ﻭﺻﯿﺖ ﻧﺎﻣﻪ جالب ﯾﮏ ﭘﺴﺮ قبل از مرگش ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﺪﺍ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﻣﯽ...

داستان جالب کدام مستحق تریم ؟!

داستان جالب کدام مستحق تریم ؟!

شب سردی بود پیرزن بیرون میوه فروشی زل زده بود به مردمی که میوه میخریدن شاگرد...

داستان پندآموز قیمت تجربه!

داستان پندآموز قیمت تجربه!

مهندسی بود که در تعمیر دستگاه های مکانیکی استعداد و تبحر داشت او پس از۳۰ سال...

معمای الماس ربوده شده!

معمای الماس ربوده شده!

گروهی از جهانگردان در حال بازدید از موزه ای بودند که مهمترین جاذبه گردشگری آن الماس...

داستان کوتاه و زیبای هزینه عشق واقعی من به تو

داستان کوتاه و زیبای هزینه عشق واقعی من به تو

شبی پسر کوچکی یک برگ کاغذ به مادرش داد.او با خط بچگانه نوشته بود:صورتحساب:کوتاه کردن چمن...

داستان پند آموز بخت بیدار!

داستان پند آموز بخت بیدار!

روزی روزگاری در زمان های دور، در همین حوالی مردی زندگی می کرد که همیشه از...

حکایت جالب دزد مال و دزد دین!

حکایت جالب دزد مال و دزد دین!

دزدی بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود ودعایی نیز پیوست آن بود.آن شخص...

حکایت خنده دار مسجد بهلول!

حکایت خنده دار مسجد بهلول!

می گویند: مسجدی می ساختند، بهلول سر رسید و پرسید: چه می کنید؟گفتند: مسجد می سازیم.گفت:...

حکایت جالب قضاوت بهلول

حکایت جالب قضاوت بهلول

هارون الرشید درخواست نمود کسی را برای قضاوت در بغداد انتخاب نمایید اطرافیان او همه با...

داستان جالب تصادف زن و مرد

داستان جالب تصادف زن و مرد

یک روز یک زن و مرد ماشینشون با هم تصادف ناجوری می کنه.بطوریکه ماشین هردوشون بشدت...

داستان زیبای بادکنک من

داستان زیبای بادکنک من

سمیناری برگزار شد و پنجاه نفر در آن حضور یافتند.سخنران به سخن گفتن مشغول بود و...

داستان کوتاه زیبای دعوت از بهشت

داستان کوتاه زیبای دعوت از بهشت

در بین شاگردان شیوانا زوج جوانی بودند که چهره ای فوق العاده شفاف و ملکوتی داشتند.این...