بایگانی‌ها داستان طنز - صفحه 2 از 2 - داستان

داستان طنز

کفن دزد و پسر زیرکش!

کفن دزد و پسر زیرکش!

آورده اند که کفن دزدی در بستر مرگ افتاده بود،پسر خویش را فراخواند، پسر به نزد...

داستان خنده دار اولین روز کار!

داستان خنده دار اولین روز کار!

مردی به استخدام یک شرکت بزرگ چندملیتی درآمد.در اولین روز کار خود، با کافه تریا تماس...

داستان جالب امتحان کردن شوهر!

داستان جالب امتحان کردن شوهر!

ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺧﺎﻧﻮﻣﯽ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺑﺮﮔﺸﺘﻦ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺍﺯ ﺳﺮﮐﺎﺭ ﺩﺭ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﯼ ﻧﻮﺷﺖ : ﻣﻦ ﺧﻮﻧﻪ...

روز خواستگاری!

روز خواستگاری!

مادر داماد :یه کبریت بیارین بی زحمت!خانواده عروس : کبریت ؟! کبریت برای چی!؟مادر داماد :...

داستان خنده دار سه زن در بهشت!!

داستان خنده دار سه زن در بهشت!!

سه تا زن توی تصادفی کشته شدن و سه تاشون رفتن بهشت ! دمِ درِ بهشت...

داستان طنز مسافر بدشانس اتوبوس!

داستان طنز مسافر بدشانس اتوبوس!

یکی از دوستام تعریف می کرد : “با اتوبوس از یه شهر دیگه داشتم میومدم یه...

تحلیل جالب عشق از نگاه آدمای مختلف!

تحلیل جالب عشق از نگاه آدمای مختلف!

عشق از دید حاج اقا :استغفرالله باز از این حرفای بی ناموسی زدین؟ (جمله ی عاشقانه:خداوند...

همسر عصبانی سقراط !

همسر عصبانی سقراط !

سقراط از حکمای یونان همسری بداخلاق داشت.روزی آن زن نشسته با نهایت بدخویی مشغول لباس شستن...

خدا هیچکسی رو اینطوری ضایع نکنه!

خدا هیچکسی رو اینطوری ضایع نکنه!

علی:خانومت و دختر کوچولو ت چطورن؟ دانیال: خوبن.اتفاقا معصومه و پارمیدا هم خیلی دوست دارن تو...

داستان طنز شنوایی همسر!

داستان طنز شنوایی همسر!

مردی متوجه شد که گوش همسرش سنگین شده و شنوایی اش کم شده است. به نظرش...

داستان جالب تختی که موجب مرگ بیماران می شد!!

داستان جالب تختی که موجب مرگ بیماران می شد!!

مدتی بود در بخش مراقبت های ویژه یک بیمارستان معروف، بیماران یک تخت بخصوص در حدود...

حکایت خنده دار درخواست پدر از پسر!

حکایت خنده دار درخواست پدر از پسر!

غضنفر :برو یه نوشیدنی واسم بگیر پسرش:کولا یا پپسی غضنفر:کولا … پسرش:دایت یا عادی غضنفر:دایت …...

داستان جالب پادشاه و وزیر باهوش!

داستان جالب پادشاه و وزیر باهوش!

روزی پادشاه برای پوست کندن میوه کارد تیزی طلب کرد اما در حین بریدن میوه انگشتش...

تصورات خنده دار یک کودک درباره ازدواج!

تصورات خنده دار یک کودک درباره ازدواج!

هر وقت من یک کار خوب انجام میدم مامانم به من می گه بزرگ که شدی...

بهلول در جمع دیوانگان!

بهلول در جمع دیوانگان!

هارون الرشید به همراه مهمانانش عیسی بن جعفر برمکی و مادر جعفر برمکی در قصر نشسته...

ﻧﺎﻣﻪ ﯾک ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ!

ﻧﺎﻣﻪ ﯾک ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ!

ﻣﺎﺩﺭ ﻋﺰﯾﺰﺗﺮ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﻢ،ﺑﻊ! ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﮔﻠﻪ ﺟﺪﺍ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ...