داستانهای جذاب
داستان خواندنی دخترایرانی در فرانسه و غذا و پول قرضی
ﺳﺮﻣﺎ ﺑﻴﺪﺍﺩ ﻣﻰﻛﻨﺪ ﻭ ﻣﻦ ﻳک دخترایرانی و ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﻯ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﺎ ﭘﺎﻟﺘﻮﻳﻰ ﺭﻧﮓ ﻭ ﺭﻭ ﺭﻓﺘﻪ،...
داستان:روی شانه های خود چه چیزهایی حمل می کنید؟
روی شانه های خود چه چیزهایی حمل می کنید؟ همانطور که با بزغاله به سمت روستای...
داستان آموزنده ی صد دلاری
صد دلاری سخنران گفت: بسیار خوب، من این اسکناس را به یکی از شما خواهم داد...
داستان چشمان پدر عاشق فوتبال
چشمان پدر عاشق فوتبال در تمام تمرینها سنگ تمام میگذاشت اما چون جثه اش نصف سایر...
داستان جالب راننده اتوبوس
راننده اتوبوس در ایستگاه بعدی، یک مرد با هیکل بزرگ، قیافه ای خشن و رفتاری عجیب...
داستان آموزنده درخشش کاذب
درخشش کاذب تقریباً یک ساعت در زیر خورشیدی که مدام گرم تر می شد راه رفتیم...
داستان زیبای «همه تابستان در یک روز»
همه تابستان در یک روز یک پزشک: – الآن؟– نه! یه خورده مونده– یعنی میشه؟– نگاه...
داستان آموزنده بازگو کردن راز
بازگو کردن راز در یک دهکده ای دور افتاده دو تا دوست زندگی می کردند.یکی از...
داستان آموزنده اشک رایگان
اشک رایگان گدایی از آنجا میگذشت، از مرد عرب پرسید: چرا گریه میکنی؟ عرب گفت: این...
داستان جالب پیشگوی پادشاه
پیشگوی پادشاه پادشاه از شنیدن این پیش گویی خوشحال شد.چرا که می توانست پیش از وقوع...
داستان زیبا وتاثیرگذار:اشک پدر
اشک پدر هر وقت پدرم این ترانه را می خواند که «وقتی بچه بودی، عادت داشتی...