بایگانی‌ها داستان کوتاه - صفحه 5 از 30 - داستان

ماجرای چوپان و مشاور‎

ماجرای چوپان و مشاور‎ , چوپان نگاهی به جوان تازه به دوران رسیده و نگاهی به رمه اش که به آرامی در حال چریدن بود، انداخت و با وقار خاصی جواب مثبت داد.

داستان پاپ و کاسترو

داستان پاپ و کاسترو , پس از این ملاقات پاپ ژان پل دوم (پاپ اسبق) در بازگشت به رم خطاب به خبرنگاران گفت:”اگر چه کاسترو به کلیسا ایمان ندارد، اما به تصور من از انسان‌های مورد توجه خداوند است! “

داستان فراموش نکنیم از کجا آمده ایم

داستان فراموش نکنیم از کجا آمده ایم , منشی رئیس با خود فکر کرد شاید برای گرفتن تخفیف شهریه آمده اند یا شایدهم پسرشان مشروط شده است و می خواهند به رئیس دانشگاه التماس کنند.

داستان غذا خوردن‌ آلمانی‌

داستان غذا خوردن‌ آلمانی‌ , سوپ‌ جو را روی‌ میز گذاشته‌ بود. آقای‌ رَت‌ که‌ به‌ سوپ‌خوری‌ زل‌ زده‌بود رو به‌ میز خم‌ شد و گفت‌: «این‌ همان‌ چیزی‌ است‌ که‌ من‌ می‌خواستم‌.

داستان روستایی فقیر

داستان روستایی فقیر , روستایی فقیری که از تنگدستی و سختی معیشت جانش به لب رسیده بود، نزد آخوند ده رفت و گفت: آملا، فشار زندگی آنقدر مرا در تنگنا قرار داده که به فکر خودکشی افتاده ام.

داستان اسکناس مچاله

داستان اسکناس مچاله , یک سخنران معروف در مجلسی که دویست نفر در آن حضور داشتند، یک صد دلاری را از جیبش بیرون آورد و پرسید: چه کسی مایل است این اسکناس را داشته باشد؟ دست همه حاضرین بالا رفت.

داستان یک روز کنار دریا

داستان یک روز کنار دریا , پیرزنی برای اولین بار در عمرش کنار دریا می‌رفت.. با ادامه داستان با ما همراه باشید

داستان مهر پدری

داستان مهر پدری , مردی سالخورده با پسر تحصیل کرده‌اش روی مبل خانه خود نشسته بودند..

داستان الاغ پوست شیر

داستان الاغ پوست شیر , ﺍﻻﻏﯽ، ﭘﻮﺳﺖ ﺷﯿﺮﯼ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﻭ ﭘﻮﺷﯿﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﺣﻤﻠﻪ ﻣﯽﮐﺮﺩ..

داستان پسرک ویلچر نشین

داستان پسرک ویلچر نشین , مرد ثروتمندی سوار بر اتومبیل گران قیمت خود با سرعت فراوان از خیابانی می گذشت..

داستان دیوار دل

داستان دیوار دل , در یکی از روستـاهای ایتالیـا، پسر بچه شـروری بود که دیگران را با سخنـان زشتش خیلی ناراحت می کرد.

داستان رمز بسم الله

داستان رمز بسم الله , گویند مردی بود منافق اما زنی داشت مومن و متدین. این زن تمام کارهایش را با “بسم الله” آغاز می کرد.

داستان عشق مادری

داستان عشق مادری , چند سال پیش در یک روز گرم تابستانی در جنوب فلوریدا، پسر کوچکی با عجله لباس هایش را درآورد و ..

داستان اطلاعات لطفاً

داستان اطلاعات لطفاً , ما یکی از نخستین خانواده‌هایی در شهرمان بودیم که صاحب تلفن شدیم.آن موقع من ۹-۸ ساله بودم.

داستان لذت بینایی

داستان لذت بینایی , مرد مسنی به همراه پسر ٢۵ ساله اش در قطار نشسته بود. در حالی که مسافران در صندلیهای خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد…

داستان پدر و پسر

داستان پدر و پسر , «یعقوب‌خان» یکی از تجار استانبول بود که جز یک پسر هیچ کس را نداشت، اما هیچ وقت با پسرش که نام او «هاکان» بود بیرون نمی‌رفت..

داستان گوهر پنهان

داستان گوهر پنهان , روزی حضرت موسی به خداوند عرض کرد: ای خدای دانا وتوانا ! حکمت این کار چیست که موجودات را می‌آفرینی و باز همه را خراب می‌کنی؟ چرا موجودات نر و ماده زیبا و جذاب می‌آفرینی و بعد همه را نابود می‌کنی؟

داستان وزن دعای پاک و خالص

داستان وزن دعای پاک و خالص , لوئیز ردن زنی بود با لباسهای کهنه و مندرس وارد خواربار فروشی محله شد و با فروتنی از صاحب مغازه خواست کمی خواروبار به او بدهد .

داستان دانشجو و استاد

داستان دانشجو و استاد , دانشجویی به استادش گفت: استاد! اگر شما خدا را به من نشان بدهید عبادتش می کنم و تا وقتی خدا را نبینم او را عبادت نمی کنم..

داستان عشق واقعی مارمولک

داستان عشق واقعی مارمولک , شخصی دیوار خانه اش را برای نوسازی خراب می کرد.خانه های ژاپنی دارای فضایی خالی بین دیوارهای چوبی هستند.

داستان مقام از خود ممنون

داستان مقام از خود ممنون , مامور کنترل مواد مخدر به یک دامداری در ایالت تکزاس امریکا می رود و به صاحب سالخورده ی آن می گوید:..

داستان کوزه ترک خورده

داستان کوزه ترک خورده , در افسانه ای هندی آمده است که مردی هر روز دو کوزه بزرگ آب به دو انتهای چوبی می بست…چوب را روی شانه اش می گذاشت و برای خانه اش آب می برد.

داستان ببخشیم و بگذریم

داستان ببخشیم و بگذریم , کشاورزی یک مزرعه ی بزرگ گندم داشت. زمین حاصلخیزی که گندم آن زبانزد خاص و عام بود..