نیک صالحی | پرتال اطلاع رسانی ، سرگرمی ، سینما و …
  • صفحه اصلی
  • تماس با ما
  • احکام
  • فیلم
  • فال
    • انواع فال و طالع بینی
    • فال روزانه
    • فال روز تولد
    • فال حافظ
    • فال کارت
  • خبر
    • اخبار ایران و جهان
    • اخبار اختصاصی
    • اخبار علمی
    • اخبار ورزشی
    • اخبار حوادث
    • موبایل و کامپیوتر
  • سینما
    • فرهنگ و هنر
    • استوری چهره ها
    • فرهنگ و سینما
  • سرگرمی
    • چه خبر از کجا ؟
    • اس ام اس مناسبتی
    • مطالب گوناگون
    • سوژه های خنده دار
    • معما ، ضرب المثل،چیستان
    • گزارش تصویری
    • داستان های کوتاه
    • خودرو
  • گردشگری
  • سلامت
    • شاخص توده بدنی
    • تغذیه و سلامت
    • پزشکی و درمان
    • زناشویی و همسرداری
    • آشپزی و دسر
    • روانشناسی
  • سبک زندگی
    • مد روز
    • کاردستی
    • زیبایی و آرایش
    • خانه داری
    • دکوراسیون
  • تبلیغات
    • درج آگهی در سایت
شنبه, ۸ مهر , ۱۴۰۲
درخواست تبلیغات
داستان > داستان کوتاه

عشق شیخ ساده دل به دخترک بی دین!

تاریخ بروزرسانی : 2014-08-17
گردآوری : نیک صالحی
اشتراک گذاری :

جوانی ساده که ناگهان مجذوب دخترکی شد، او نتوانست نگاهش را از وی بردارد، لحظاتی به طور مداوم به او نگاه کرد. عشق دخترک در دل شیخ افتاد.فورا از مناره پایین آمد و بدون اینکه نماز جماعت را برگزار کند، مسجد را ترک کرد و به در خانه دخترک رفت. پس از در زدن، پدر […]

جوانی ساده که ناگهان مجذوب دخترکی شد، او نتوانست نگاهش را از وی بردارد، لحظاتی به طور مداوم به او
نگاه کرد.
عشق دخترک در دل شیخ افتاد.
فورا از مناره پایین آمد و بدون اینکه نماز جماعت را برگزار کند، مسجد را ترک کرد و به در
خانه دخترک رفت.

پس از در زدن، پدر دخترک در را باز کرد.
جوان خود را معرفی کرد و ماجرا را گفت او از دخترک صاحب خانه خواستگاری کرد.
صاحب خانه هم موافقت خود را اعلام کرد و گفت: با توجه به جایگاه و شهرت شما، بنده هم موافقم
ازدواج شما هستم اما مشکلی وجود دارد و آن هم این است که ما کافرهستیم.
جوان که فریب شیطان را
خورده و کاملا عاشق شده بود فورا گفت: مشکلی نیست.
بنده هم کافر می شوم.
بلافاصله هم خروج خود از اسلام را اعلام کرد و کافرشد.

سپس پدر دخترک گفت: البته قبل از ازدواج باید با دخترم هم دیدار کنی تا شاید او هم شرطی برای
ازدواج داشته باشد.
جوان موافقت کرد و پیش دخترک رفت.
دخترک کافر از جوان خواست که برای اثبات عشق اش به او، جرعه ای شراب بنوشد.
جوان که فریب خورده بود فورا پذیرفت و جرعه ای که برایش آورده بودند را خورد.

دخترک به خوردن شراب بسنده نکرد و گفت: آخرین شرط من این است که قرآن را جلوی من پاره کنی.
جوان که خود را در یک قدمی ازدواج با دخترک می دید، شرط آخر او را هم پذیرفت و بعد
از اینکه یک جلد قرآن کریم برایش آوردند، قرآن را مقابل دخترک و پدرش پاره پاره کرد.

ناگهان دخترک، عصبانی شد و با فریاد خطاب به جوان گفت: از خانه ما برو بیرون.
تو که بخاطر یک دختر به ۳۰ سال نمازت پشت پا زدی، چه تضمینی وجود دارد که مدتی بعد بخاطر
یک دختر دیگری به من که تازه وارد زندگی تو شده ام، پشت پا نزنی؟!

جوان که ناکام مانده بود،
با ناراحتی از خانه دخترک کافرخارج شده و سپس برای همیشه شهر را ترک کرد.
این بود سرنوشت جوان بخاطر یک نگاه به نامحرم.

داستانک

تست تصادف خودروهای برتر دنیا در سال 2022
بستری برای معامله گران با تفکر حرفه ای
برچسب ها: داستان آموزنده داستان کوتاه
اخبار مرتبط:
داستان چوپان و مار داستان آموزنده چوپان و مار
داستان فامیل خدا داستان خواندنی فامیل خدا
داستان عابد و شیطان داستان آموزنده عابد و شیطان
داستان میخانه داستان مفهومی میخانه و مسیحیان
پیشنهادات ویژه
  • هم اکنون دیگران می خوانند
فال و طالع بینی
فال روزانه
فال حافظ
استخاره با قرآن
فال شیخ بهایی
فال چوب
فال روز تولد
فال کارت
فال قهوه
آرون گروپس
مروری بر گذشته
نویسنده معاصر ۴ نفر از بهترین نویسندگان کتاب رمان که با دنبال کردن آثار آنها درس زندگی خواهید گرفت
نویسنده برتر ایرانی ۶+۱ نویسنده برتر ایرانی که باید آثارشان را خواند
رمان طنز زندگی ، یک رمان طنز است!
کتاب ایرانی برتر معرفی ۵ کتاب ایرانی برتر از میان صدها اثر داستانی برگزیده جهان
logo-samandehi
  • خانه
  • تبلیغات در سایت
  • ویدئو و موزیک
  • تماس با ما
  • تعبیر خواب
  • آر اس اس

©باز نشر مطالب اختصاصی سایت فقط با ذکر منبع و لینک مطلب در سایت niksalehi.com مجاز میباشد . طراحی سایت با آنلاینر

Copyright (c) 2003-2023 Niksalehi.com All Rights Reserved
دامنهویدئو
آرون گروپس