
رقابت عشقی که باعث شد سالار رفیق چندینساله خود را قربانی کند برای این جوان پایانی تلخ داشت.سالار در یک درگیری، دوست قدیمیاش را کشته و حالا در یک قدمی قصاص قرار دارد.او میگوید، آنچه آزارش میدهد حکم قصاص نیست، عملی است که او در مورد دوستش انجام داده است.سالار در شعبه ۱۱۳ دادگاه کیفری […]
سالار در یک درگیری، دوست قدیمیاش را کشته و حالا در یک قدمی قصاص قرار دارد.
او میگوید، آنچه آزارش میدهد حکم قصاص نیست، عملی است که او در مورد دوستش انجام داده است.
سالار در شعبه ۱۱۳ دادگاه کیفری استان تهران محاکمه وحکم قصاص در مورد او صادر شده است.
او برای ما درباره رفاقتش با شاهرخ و رقابت عشقیشان که باعث شد او دست به قتل بزند، میگوید.
چه مدتی است که زندانی هستی؟ درست یک سال قبل بود که بازداشت شدم.
البته اول که بازداشتم کردند نمیدانستم چه شده است.
وقتی مرا به کلانتری بردند، متوجه شدم که شاهرخ دوستم کشته شده است و قاتل او، من هستم.
یعنی چه که نمیدانستی دوستت را کشتی؟ خب برای اینکه یادم نمیآید ضربهای به او زده باشم.
ما درگیر شدیم، اما من اصلا ضربهای به او نزدم.
پس چه کسی او را کشت؟ خب من این کار را کردم چون چاقو داشتم، شاهرخ با کس دیگری هم
درگیر نشده بود.
بنابراین اتهامی که به من زدند درست بود، اما باید بگویم واقعا در آن زمان متوجه نشدم که چاقو را
چطور به بدن شاهرخ وارد کردم.
در مورد رابطهات با شاهرخ بگو.
چطور با او آشنا شدی؟ من و شاهرخ دوستان خوبی با هم بودیم، سالهای زیادی بود با هم رفاقت داشتیم.
از وقتی که بچه بودم او را میشناختم.
ما هرجایی میرفتیم با هم میرفتیم و هرکاری که میخواستیم بکنیم با هم بودیم.
من و شاهرخ همه رازهایمان را به هم میگفتیم.
اما تو او را کشتی.
چرا؟ نمیخواستم این کار را بکنم.
چندینبار هم از دستش فرار کردم.
قرار گذاشت، نرفتم.
اما ولکن نبود، مجبورم کرد بروم.
چه اجباری در کار بود؟ آخرین بار که زنگ زد، خیلی فحش داد.
وقتی که دید من نمیخواهم سرقرار بروم به خواهرم فحشهای رکیکی داد.
دیگر نتوانستم تحمل کنم و آنقدر حالم بد شد که سر قرار حاضر شدم و آن حادثه اتفاق افتاد.
برای ما از علت درگیریات با شاهرخ بگو.
شما که دوستهای صمیمی بودید چرا با هم دعوا کردید؟ درگیری ما به خاطر دختری به نام رکسانا بود.
من و شاهرخ هر دو عاشق یک دختر شدیم و در این عشق من برنده بودم، چون رکسانا من را
به شاهرخ ترجیح داد.
با رکسانا چطور آشنا شدی؟ این دختر را اولینبار با شاهرخ دیدم.
آنها با هم دوست شده بودند و رابطه داشتند.
شاهرخ او را به من معرفی کرد و این آغاز درگیری ما بود.
رکسانا دختری بود که شاهرخ با او آشنا شده و آنها با هم رابطه داشتند.
تو کسی بودی که وارد این رابطه شدی، بنابراین اولین اشتباه از تو بود.
بله، حرف شما درست است.
من نباید این کار را میکردم.
عاشق رکسانا شدم و بعد از اینکه با او در این مورد صحبت کردم به من گفت که با شاهرخ
رابطه خوبی ندارد و مرا بیشتر از او دوست دارد.
بعد از آن رابطه، من و رکسانا بیشتر شد و شاهرخ هم از این موضوع خیلی ناراحت بود.
فکر نمیکنی باید این موضوع را به شاهرخ میگفتی.
تو داشتی کاری میکردی که شاهرخ از دختر مورد علاقهاش جدا شود؟ من میدانستم کاری که میکنم درست نیست.
شاهرخ دوست من بود و نباید اینطور او را فدا میکردم، اما نمیتوانستم در برابر رکسانا هم مقاومت کنم.
من واقعا عاشق او شده بودم و اصلا نمیتوانستم فراموشش کنم.
در مورد اینکه چه اتفاقی در رابطه تو و دوستت میافتد، فکر کردی؟ بله، خیلی فکر کردم اما نتوانستم بر
خودم غلبه کنم.
شاهرخ کی متوجه شد که تو و رکسانا با هم رابطهدارید؟ چند ماهی که از ارتباط ما گذشت، رکسانا تقریبا
رابطهاش را با شاهرخ قطع کرده بود و بیشتر با من بود.
شاهرخ هم از صحبتهای من و رفتار رکسانا فهمید که چه اتفاقیافتاده است.
او به شما اعتراض نکرد؟ من خیلی برایش ناراحت بودم و خیلی پشیمان هستم که این کار را کردم.
آن موقع هم میدانستم که کار اشتباهی کردم، اما چون عاشق رکسانا شده بودم و نمیتوانستم او را فراموش کنم
به رابطهام با این دختر ادامه دادم.
خیلی ناراحت بودم اما آنقدر سرمست عشق رکسانا بودم که هیچچیز به چشمم نمیآمد.
وقتی شاهرخ فهمید به من گفت که نباید این کار را میکردم و با من دعوا کرد و مرا متهم
به ناموسدزدی کرد.
البته رکسانا فقط دوست شاهرخ بود و رابطه دیگری با هم نداشتند.
بنابراین من ناموس دزدی نکرده بودم درست است که وقتی رکسانا با شاهرخ بود من عاشق این دختر شدم و
رابطه ما جدی شد، اما رکسانا خودش خواست با من باشد.
رابطه تو و شاهرخ تا چه زمانی ادامه داشت؟ رابطه ما بعد از این ماجرا زیاد طول نکشید و من
خیلی زود رابطهام را با شاهرخ قطع کردم.
میخواستم او بیشتر از این اذیت نشود اما شاهرخ مرتب به تلفنکردنهایش ادامه میداد.
در مورد روز حادثه صحبت کن.
آن روز رکسانا خانه من بود.
من و رکسانا تلفنمان را خاموش کرده بودیم چون میدانستیم که شاهرخ ما را تعقیب میکند و متوجه میشود که
با هم هستیم.
این کار، هم برای ما خوب بود هم برای شاهرخ.
چند ساعت بعد رکسانا برای اینکه میخواست از گوشی تلفنهمراهش شمارهای را بیرون بیاورد آن را روشن کرد.
به محض روشنشدن شاهرخ زنگ زد و وقتی رکسانا تلفن را جواب داد شاهرخ فحاشی شدیدی کرد.
شاهرخ به رکسانا فحش دادهبود و تو دخالتی در این ماجرا نداشتی.
پس چرا دوستت را کشتی؟ من آن موقع اصلا دخالتی نکردم.
چون به من ربطی نداشت، هرچند رکسانا را دوست داشتم و وقتی کسی به او توهین میکرد ناراحت میشدم اما
باید بگویم که به شاهرخ هم حق میدادم و به همین خاطر وقتی او دعوا میکرد من چیزی نمیگفتم و
سعی میکردم با جوابندادن یا سرقرارنرفتن، او را آرام کنم.
اما آن روز تو سر قرار حاضر شدی.
چرا؟ آن روز بعد از اینکه رکسانا با شاهرخ صحبت کرد و گوشی را قطع کرد،رکسانا از من خواست که
او را تا سرکوچه برسانم چون از شاهرخ میترسید.
او به من گفت که نمیخواهد تنها برود.
من رکسانا را تا سر کوچه رساندم و سوار ماشین کردم، بعد گوشی تلفن خودم را هم روشن کردم بلافاصله
شاهرخ به من زنگ زد و از من خواست که سر قرار بروم.
گفتم میآیم، اما نرفتم.
شما چندبار به صورت تلفنی با هم صحبت کردید؟ من و شاهرخ ۳ بار با هم صحبت کردیم، او هربار
با من تماس گرفت و گفت که میخواهد مرا در پارک ببیند.
توجهی نکردم، آخرینبار که زنگ زد، به خواهرم فحش داد.
این فحاشی آنقدر برای من سنگین بود که نتوانستم تحمل کنم و گفتم که باید برویم و یکبار برای همیشه
این موضوع تمام شود.
رفتم پارک و آن اتفاق افتاد.
تو رفتی پارک و با شاهرخ دعوا کردی و مدعی هستی که نمیدانی چطور چاقو را بر بدن شاهرخ وارد
کردی؛ در حالی که زخمهایی روی دست و سر داشتی، بنابراین تو با او درگیر شدی و این زخمها ناشی
از همین موضوع است.
نه اینطور نیست، زخمها به خاطر خودزنی بود که من انجام داده بودم.
قبل از اینکه به پارک بروم به خاطر حرفهایی که شاهرخ در مورد خواهرم زد عصبانی شدم و خودزنی کردم.
این خودزنی به این خاطر بود که عصبانی شدم بعد هم گفتم اگر این کار را بکنم شاهرخ خون را
میبیند آرام میشود.
وقتی جلو رفتم شاهرخ را ندیدم.
در پارک چه زمانی با شاهرخ درگیر شدی؟ من به سمت جایی که شاهرخ گفتهبود رفتم، اما او نبود.
چند جوان در آلاچیق نشسته بودند.
از آنها سراغش را گرفتم یکدفعه از پشت به من حمله کرد، ما با هم درگیر شدیم چاقویی که با
آن خودزنی کرده بودم، دستم بود که با شاهرخ درگیر شدم.
کی چاقو را زدی؟ اصلا متوجه نشدم چاقو وارد بدنش شد.
بلافاصله بعد از درگیری بچهها ما را از هم جدا کردند و شاهرخ با چند دختر از پارک رفت و
من هم به خانه برگشتم.
چند ساعت بعد دنبالم آمدند و گفتند که باید به کلانتری بروم و آنجا بود که فهمیدم شاهرخ مرده است.
پس میدانی که چه اتفاقی افتاد؟ به خدا تاوقتی به کلانتری نرفته بودم متوجه نشدم.
من آنقدر نامرد نبودم که دوست چندین سالهام را با چاقو بزنم و بعد هم فرار کنم.
من این کاره نبودم.
اگر میدانستم که دوستم زخمی شده است، او را به بیمارستان میبردم.
حادثه آنقدر سریع اتفاق افتاد که دیگران هم ندیدند این ضربه به شاهرخ برخورد کرده است.
او با پای خودش رفت در حالی که من حتی خونریزی در او ندیدم.
قسم میخورم اگر میدیدم او زخمی شده حتما سریع به بیمارستان میبردمش.
اولیایدم برای تو درخواست قصاص کردهاند و برای اجرای حکم هم خیلی اصرار دارند.
فکر میکنی چه سرنوشتی در انتظار توست؟ خیلی پشیمان هستم و خیلی ناراحتم.
به خدا نمیخواستم شاهرخ را بکشم.
من او را دوست داشتم.
شاهرخ دوستم بود و دعوای ما هم سر موضوع مهمی نبود.
من رفیقکش نیستم.
من آدم بدی نیستم، اصلا متوجه نشدم که چه اتفاقی افتاد.
بعد از بازداشت تو، رکسانا چه کرد؟ دیگر از او خبر ندارم.
چند بار برای تحقیق، او را احضار کردند اما حاضر نشد به دادسرا بیاید و من خودم همه چیز را
گفتم.
رکسانا مرا رها کرد و باعث شد من شاهرخ را بکشم.
چه حرفی با اولیایدم داری؟ درخواست گذشت دارم؛ نه اینکه مرا ا قصاص نکنند، این موضوع خیلی آزارم نمیدهد.
چیزی که آزارم میدهد کاری است که کردم و تا زمانی که بخشیده نشوم این عذاب برای من وجود دارد.
مرجان لقایی/جام جم
پیشنهادات ویژه