داستان چقدر کارمان را دوست داریم , داستان خواندنی و کوتاه

یکی از مدیران آمریکایی که مدتی برای یک دوره آموزشی به ژاپن رفته بود..
چقدر کارمان را دوست داریم!
داستان چقدر کارمان را دوست داریم , یکی از مدیران آمریکایی که مدتی برای یک دوره آموزشی به
ژاپن رفته بود ، تعریف کرده است که : روزی از خیابانی که چند ماشین در دو طرف آن
پارک شده بود می گذشتم.رفتار جوانکی نظرم را جلب کرد.او با جدیت و حرارتی خاص مشغول تمیز کردن یک ماشین
بود.بی اختیار ایستادم.مشاهده فردی که این چنین در حفظ و تمیزی ماشین خود می کوشد مرا مجذوب کرده
بود.
داستان چقدر کارمان را دوست داریم
مرد جوان پس از ….تمیز کردن ماشین و تنظیم آیینه های بغل، راهش را گرفت و رفت چند متر آن
طرفتر، در ایستگاه اتوبوس منتظر ایستاد.رفتار وی گیجم کرد.به او نزدیک شدم و پرسیدم: «مگر آن ماشینی را
که تمیز کردید متعلق به شما نبود؟» نگاهی به من انداخت و با لبخندی گفت: «من کارگر کارخانه
ای هستم که آن ماشین از تولیدات آن است.دلم نمی خواهد اتومبیلی را که ما ساخته ایم کثیف و نامرتب
جلوه کند.» عصرایران