
پادشاهی بود که فقط یک چشم و یک پا داشت…
داستان پادشاهی با یک چشم و یک پا
داستان پادشاهی با یک چشم و یک پا ,پادشاهی بود که فقط یک چشم و یک پا داشت.پادشاه به تمام
نقاشان قلمرو خود دستور داد تا یک پرتره زیبا از او نقاشی کنند.اما هیچکدام نتوانستند؛ آنان چگونه میتوانستند با وجود
نقص در یک چشم و یک پای پادشاه ، نقاشی زیبایی از او بکشند؟
داستان پادشاهی با یک چشم و یک پا
سرانجام یکی از نقاشان گفت
که میتواند این کار را انجام دهد و یک تصویر کلاسیک از پادشاه نقاشی کرد.نقاشی او فوقالعاده بود
و همه را غافلگیر کرد.او شاه را در حالتی نقاشی کرد که یک شکار را مورد هدف قرار
داده بود؛ نشانهگیری با یک چشم بسته و یک پای خم شده.چرا ما نتوانیم از دیگران چنین تصاویری نقاشی
کنیم؛ پنهان کردن نقاط ضعف و برجسته ساختن نقاط قوت آنان.داستانک
پیشنهادات ویژه