
پسرک بیسکویت فروش خانم تورو خدا بیاین بیسکوییت بخرین ارزونه فقط پنجاه تومانزن به او مینگرد و در حالی که به وی مینگرد فقط میگوید:یک دونه بده ولی فردا مییام ازت صد تا میخرم چون نذر دارم فردام اینجا هستی؟-آره خانم من همیشه اینجام فردام می یام و واسه شما صد تا بیسکوییت نگه میدارم […]
پسرک بیسکویت فروش
خانم تورو خدا بیاین بیسکوییت بخرین ارزونه فقط پنجاه تومانزن به او مینگرد و در حالی که به وی مینگرد
فقط میگوید:یک دونه بده ولی فردا مییام ازت صد تا میخرم چون نذر دارم فردام اینجا هستی؟-آره خانم من همیشه
اینجام فردام می یام و واسه شما صد تا بیسکوییت نگه میدارم
سلام آقا پسر….
لطفا بیسکوییتای منو بده که زود باید برمپسرک از اینکه صد تا بیسکوییت را یک جا فروخته و میتواند مادر
بیمارش را به نزد پزشک ببرد خوشحال است.
-سلام پسرم آماده شم بریم دکتردر یک لحظه دست پسرک در جیبش گیر میکند و جز یک سوراخ بزرگ چیزی
در آنجا پیدا نمیکند
در آن طرف شهر پسری در پیتزا فروشی مشغول خوردن پیتزاستداستانک