نیک صالحی | پرتال اطلاع رسانی ، سرگرمی ، سینما و …
  • صفحه اصلی
  • تماس با ما
  • احکام
  • فیلم
  • فال
    • انواع فال و طالع بینی
    • فال روزانه
    • فال روز تولد
    • فال حافظ
    • فال کارت
  • خبر
    • اخبار ایران و جهان
    • اخبار اختصاصی
    • اخبار علمی
    • اخبار ورزشی
    • اخبار حوادث
    • موبایل و کامپیوتر
  • سینما
    • فرهنگ و هنر
    • استوری چهره ها
    • فرهنگ و سینما
  • سرگرمی
    • چه خبر از کجا ؟
    • اس ام اس مناسبتی
    • مطالب گوناگون
    • سوژه های خنده دار
    • معما ، ضرب المثل،چیستان
    • گزارش تصویری
    • داستان های کوتاه
    • خودرو
  • گردشگری
  • سلامت
    • شاخص توده بدنی
    • تغذیه و سلامت
    • پزشکی و درمان
    • زناشویی و همسرداری
    • آشپزی و دسر
    • روانشناسی
  • سبک زندگی
    • مد روز
    • کاردستی
    • زیبایی و آرایش
    • خانه داری
    • دکوراسیون
  • تبلیغات
    • درج آگهی در سایت
شنبه, ۸ مهر , ۱۴۰۲
درخواست تبلیغات
داستان > داستان کوتاه

داستان زیبای زندگی معمولی یک پزشک

تاریخ بروزرسانی : 2016-08-25
گردآوری : نیک صالحی
اشتراک گذاری :

زندگی معمولی یک پزشک همه ما می خواهیم در زندگی به بالاترین چیزها دست یابیم.در هر کلاس می خواهیم شاگرد اول باشیم، گرانترین لباس های بازار را بخریم، کفشهایمان جزء کفش های تک باشد، بلندترین و گرانترین اتومبیل شهر را می خواهیم، زیباترین و خوشگلترین دختر شهر را می خواهیم، دوست داریم بچه هایمان از […]

زندگی معمولی یک پزشک

همه ما می خواهیم در زندگی به بالاترین چیزها دست یابیم.در هر کلاس می خواهیم شاگرد اول باشیم، گرانترین لباس
های بازار را بخریم، کفشهایمان جزء کفش های تک باشد، بلندترین و گرانترین اتومبیل شهر را می خواهیم، زیباترین و
خوشگلترین دختر شهر را می خواهیم، دوست داریم بچه هایمان از زیباترین و بهترین بچه های مدرسه خود باشند.می خواهیم
بهترین پست ها را داشته باشیم، دلمان می خواهد اگرکاری را شروع کردیم، یک شبه به اوج برسیم و همه
ما را به عنوان الگوی “موفقیت” بشناسند.

اما دکتر داستان ما انسان کاملاً متفاوتی بود.او می خواست یک زندگی “معمولی” داشته باشد.در هیچ امتحانی قصد نداشت رتبه
ی اول را کسب کند.هنگامی که همکلاسی هایش کل شب مشغول حفظ کتاب و جزوه بودند، یا در حال جا
کردن خود در دل اساتید برای گرفتن نمره ای بالاتر، او تنها ۲ یا ۳ ساعت مطالعه می کرد و
سپس بدون هیچ استرسی به خواب عمیقی فرو می رفت و عقیده داشت که نمی تواند برای چند نمره اضافی
خواب خود را “فدا” کند.همکلاسی هایش “ساده زیستی و معمولی” بودن او را مورد تمسخر می گرفتند و او را
“احمق” می نامیدند، اما دکتر راضی و خوشحال بود.با نمره ای متوسط MBBS ( پزشکی عمومی در کشورهای هند
و پاکستان) خود را گرفت.تمام همکلاسی هایش بعد از اخذ مدرک پزشکی عمومی، تلاش خود را چند برابر کردند تا
بتوانند تخصص خود را بگیرند و جزء بهترین های جامعه باشند ولی دکتر تصمیم گرفت درس خواندن را متوقف کند
و در یک بیمارستان کوچک به عنوان دکتر شیفت شروع به کار کرد.

دوستان او بعد از کار در شیفت صبح به کلینیک های خصوصی می رفتند و ناهار خود را با عجله
به اتمام می رساندند تا مریض های بیشتری را ویزیت نمایند و شبها نیز مشغول خواندن جزوه های تخصصی خود
بودند.اما دکتر بعد از برگشت از بیمارستان با آرامش کامل ناهار می خورد،کمی استراحت می کرد و عصر هنگام به
پیاده روی می رفت، تلویزیون نگاه می کرد، کتاب می خواند، موسیقی گوش می کرد، به دیدن دوستان و آشنایان
خود می رفت، و اگر مریضی به در خانه او مراجعه می کرد بدون هیچ شکایتی به صورت رایگان او
را معالجه می کرد.او به فکر افزایش درآمد خود نبود و با همان حقوق اندک تلاش می کرد از زندگی
لذت ببرد.خانه ی کوچی کرایه کرد، کولر گازی هم وصل نکرد.یخچال کوچکی برای آشپزخانه ی کوچکش خرید و با موتور
به سرکار رفت.در این هنگام پدر و مادرش از او خواستند ازدواج کند.دکتر در این باره نیز “معمولی” رفتار کرد.هنگامی
که تمامی دوستانش به دنبال زیباترین، پولدارترین و خانواده دارترین دختران می گشتند، دکتر با دختری معمولی از خانواده ای
ساده و متوسط ازدواج نمود.با هم به خانه ی کوچک خود رفتند و با شادی به زندگی ادامه دادند.بعد از
چند سالی بچه ها هم وارد زندگی دکتر شدند.

بچه هایی بسیار عادی.دکتر به جای ثبت نام بچه های خود در گرانترین مدارس خصوصی، آن ها را در مدرسه
ی دولتی محله خود ثبت نام کرد.دکتر هیچگاه از آنها نمی خواست که شاگرد اول مدرسه شوند و به آنها
فهماند که درس خود را در حد نیاز فرا گیرند و قبول شوند.بچه ها هم با نمرهای متوسط کلاس ها
را قبول می شدند و از شیوه زندگی خود لذت می بردند.از مدرسه برمی گشتند، در کنار پدر و مادر
خود ناهار می خوردند، کمی استراحت می کردند، سپس درس می خواندند، عصر هم بازی می کردند و شب قبل
از خواب به همراه پدر خود به پیاده روی می رفتند.اما زندگی دکتر اینگونه به پایان نرسید.پیچ کوچکی در جاده
ی زندگی دکتر به وجود آمد.تصمیم گرفت از کشورش خارج شود و به کشور دیگری مهاجرت کند.دوستان دکتر هم در
تلاش بودند تا مهاجرت کنند و در کشورهای جهان اول به بهترین ها برسند.

لذا روزها را در صفهای بلند سفارتخانه های آمریکا، بریتانیا و استرالیا می گذراندند و مدام به دنبال آشنایی بودند
تا چند روز زودتر از بقیه به آرزوهایشان برسند.اما دکتر کشوری بسیار ” معمولی” را انتخاب نمود که هیچگونه صفی
در سفارتخانه های آن وجود نداشت.او به کشور مالدیو رفت و در بیمارستانی مشغول به کار شد.خانه ی ساده ای
کرایه کرد و همسر و بچه هایش را به آنجا برد.دوچرخه ای برای خود و بچه هایش خرید و بعد
از اتمار کار به همراه خانواده از مناظر زیبای مالدیو لذت می بردند.آخر هفته ها به مسافرت می رفتند و
دوستان فراوانی پیدا کردند.تا اینکه دکتر روزی اطلاعیه ای در روزنامه دید که در آن سازمان بهداشت جهانی (WHO) از
چند دکتر عمومی، بدون مدرک تخصص و با تجربه چند ساله خواسته بود تا به یکی از روستاهای دور افتاده
در استرالیا رفته و در بیمارستانی مشغول به کار شوند.دکتر برای این شغل اقدام نمود و به استرالیا مهاجرت کرد.

دولت خانه ای در روستا به او داد و او در بیمارستان مشغول به کار شد.بعد از چند سال به
خاطر حسن برخورد و حس نوع دوستی و پشتکارش به ریاست بیمارستان رسید.دولت ۲۰۰۰ متر زمین زراعی به او اختصاص
داد و دکتر نیز به کمک فرزندان معمولی خود آنجا را به مزرعه ای آباد تبدیل نمود.در حال حاضر او
در خانه ای با ۵۰۰۰ متر مربع مساحت زندگی می کند و جگوار خود را در کنار پورشه ی همسرش
در پارکینگ اختصاصیشان نگه می داردو بچه ها و همسر معمولی او در کنارش هستند.می خواهم بگویم علاوه بر بهترین
شدن، شاگرد اول شدن، پولدارترین شدن، راه دیگری هم در زندگی وجود دارد.راه “اعتدال” و “معمولی” بودن.این همان راهی است
که تمام شادی در آن وجود دارد.اما ما راه بهترین ها را انتخاب می کنیم و در این راه آنقدر
با سرعت می رویم که شادیهای زندگی را یکی پس از دیگری جا می گذاریم و در آخر راه تنها
می مانیم، بدون شادی و لذت.کاش ما هم شاد بودن و لذت بردن از زندگی را بر موفقیت و بهترین
شدن ترجیح دهیم.

کاش ما هم “معمولی” باشیم!

خبرانلاین

تست تصادف خودروهای برتر دنیا در سال 2022
بدن شما چند سالشه؟ این تست رو انجام بدین !
برچسب ها: داستان داستان کوتاه داستانهای آموزنده
اخبار مرتبط:
داستان چوپان و مار داستان آموزنده چوپان و مار
داستان فامیل خدا داستان خواندنی فامیل خدا
داستان عابد و شیطان داستان آموزنده عابد و شیطان
داستان میخانه داستان مفهومی میخانه و مسیحیان
پیشنهادات ویژه
  • هم اکنون دیگران می خوانند
فال و طالع بینی
فال روزانه
فال حافظ
استخاره با قرآن
فال شیخ بهایی
فال چوب
فال روز تولد
فال کارت
فال قهوه
آرون گروپس
مروری بر گذشته
نویسنده معاصر ۴ نفر از بهترین نویسندگان کتاب رمان که با دنبال کردن آثار آنها درس زندگی خواهید گرفت
نویسنده برتر ایرانی ۶+۱ نویسنده برتر ایرانی که باید آثارشان را خواند
رمان طنز زندگی ، یک رمان طنز است!
کتاب ایرانی برتر معرفی ۵ کتاب ایرانی برتر از میان صدها اثر داستانی برگزیده جهان
logo-samandehi
  • خانه
  • تبلیغات در سایت
  • ویدئو و موزیک
  • تماس با ما
  • تعبیر خواب
  • آر اس اس

©باز نشر مطالب اختصاصی سایت فقط با ذکر منبع و لینک مطلب در سایت niksalehi.com مجاز میباشد . طراحی سایت با آنلاینر

Copyright (c) 2003-2023 Niksalehi.com All Rights Reserved
دامنهویدئو
آرون گروپس