نیک صالحی | پرتال اطلاع رسانی ، سرگرمی ، سینما و …
  • نیک صالحی
    • تماس با ما
  • فال
    • انواع فال و طالع بینی
    • فال روزانه
    • فال روز تولد
    • فال حافظ
    • فال کارت
  • خبر
    • اخبار ایران و جهان
    • اخبار اختصاصی
    • اخبار علمی
    • اخبار ورزشی
    • اخبار حوادث
    • موبایل و کامپیوتر
  • سینما
    • فرهنگ و هنر
    • استوری چهره ها
    • فرهنگ و سینما
  • سرگرمی
    • چه خبر از کجا ؟
    • اس ام اس مناسبتی
    • کاریکاتور
    • مطالب گوناگون
    • سوژه های خنده دار
    • معما ، ضرب المثل،چیستان
    • گزارش تصویری
    • داستان های کوتاه
    • خودرو
  • گردشگری
  • سلامت
    • شاخص توده بدنی
    • تغذیه و سلامت
    • پزشکی و درمان
    • زناشویی و همسرداری
    • آشپزی و دسر
    • روانشناسی
    • پیشگیری از ایدز
    • مبارزه با اعتیاد
  • سبک زندگی
    • مد روز
    • کاردستی
    • زیبایی و آرایش
    • خانه داری
    • دکوراسیون
  • فیلم
  • احکام
  • تبلیغات
    • درج آگهی در سایت
جمعه ۰۷ / ۱۱ / ۰۱
یادگیری، همیشه، همه جا با فرادرس
داستان > داستان کوتاه > داستان خوشمزه ترین ساندویچ دنیا

داستان خوشمزه ترین ساندویچ دنیا

تاریخ بروزرسانی : 2016-04-22
گردآوری : نیک صالحی
اشتراک گذاری :

خوشمزه ترین ساندویچ دنیا سالن فرودگاه به نسبت خلوت بود و به نظر می رسید در این ساعت روز هواپیماها هم خیلی پرواز نمی کنند.گرمای ظهر، یوتا را حسابی خسته کرده بود و توان ایستادن نداشت.یک لیوان لیموناد خنک گرفت و روی اولین صندلی نشست.اینقدر خسته بود که حتی توان نداشت چشم هایش را باز […]

خوشمزه ترین ساندویچ دنیا

سالن فرودگاه به نسبت خلوت بود و به نظر می رسید در این ساعت روز هواپیماها هم خیلی پرواز نمی
کنند.گرمای ظهر، یوتا را حسابی خسته کرده بود و توان ایستادن نداشت.یک لیوان لیموناد خنک گرفت و روی اولین صندلی
نشست.اینقدر خسته بود که حتی توان نداشت چشم هایش را باز نگه دارد.

چند دقیقه ای چشم هایش را بست.وقتی سوزش چشم هایش کمی بهتر شد، لیموناد را تا آخرین قطره اش سرکشید
گرمای هوا او را اذیت می کرد، اما چاره ای نبود؛ هواپیمای فردریک تا چند دقیقه دیگر می نشست و
او تنها کسی بود که به استقبال شوهرش می آمد.فردریک هم نمی دانست او به فرودگاه آمده تا از او
استقبال کند.

فکرش را هم نمی کرد، اما یوتا می خواست همسرش را خوشحال کند و برای همین بی خبر به فرودگاه
آمده بود.دسته گل بزرگی هم خریده و منتظر همسرش نشسته بود تا به او ثابت کند چقدر دوستش دارد.کمی که
در سالن خنک فرودگاه نشست و حالش بهتر شد، کیف دستی اش را برداشت و به سمت سالن پروازهای ورودی
رفت.

آنجا به خلوتی سالن قبلی نبود، اما خیلی هم شلوغ نبود.همان طور که داشت تابلوی اطلاعات پروازهای ورودی و خروجی
را می خواند، مادر و دختری را دید که یک شاخه گل رز قرمز خریده و گوشه ای از سالن
منتظر بودند.با این که خیلی ها به استقبال مسافران شان می آیند و این موضوع خیلی عجیب نیست، اما ظاهر
آن دو نفر و همین طور نحوه برخوردشان با بقیه فرق داشت.آنها مثل دیگران نبودند؛ تنها، ساکت، آرام ولی خندان
و بسیار شاد ایستاده بودند و با هم حرف می زدند.

آنطور که تابلوی اطلاعات پرواز نشان می داد، هواپیمای فردریک تاخیر داشت و تا ۳۰ دقیقه دیگر هم نمی رسید.برای
همین یوتا به طرف مادر و دختر رفت و سعی کرد با آنها صحبت کند تا زمان هم زودتر بگذرد.

ـ “سلام، مسافر شما هم با پرواز شماره ۲۵۳ می آید؟”

ـ “سلام.ما منتظر مسافری نیستیم”.

یوتا بیشتر تعجب کرد.او متوجه شده بود رفتار و ظاهر آنها شبیه کسانی نیست که منتظر مسافرشان باشند، اما نمی
توانست باور کند بی دلیل آنجا ایستاده باشند.نگاهی به دسته گل خودش انداخت و بعد شاخه گل رز آنها را
برانداز کرد.گل پژمرده و پلاسیده بود.یوتا کمی صبر کرد و به اطراف نگاهی انداخت.انگار دوست داشت بداند آنها چرا در
سالن انتظار فرودگاه ایستاده اند، اما خجالت می کشید از آنها بپرسد.

دخترک که حدود شش یا شاید هم هفت سالش بود، با عجله به سمت مادرش دوید و دست های او
را محکم گرفت.بعد به یوتا نگاه کرد و بی تفاوت دوباره به سمت مادرش برگشت.

ـ “مامان بیا.بابا امروز زودتر اومد.”

دخترک این جمله را گفت و به سرعت از مادرش دور شد.زن جوان هم
شاخه گل را با دست کمی مرتب کرد و گلبرگ های پلاسیده اش را دور ریخت.موهایش را هم صاف کرد
و با لبخند دور شد.یوتا همان جا ایستاده بود تا ببیند آنها چه کار می کنند.دخترک از روی نرده های
سالن پرید و به طرف مردی رفت که داشت راهروی کنار سالن را جارو می کرد.

زن جوان هم همان طور که لبخند می زد، منتظر ایستاد تا مرد و دخترک به سمت او بیایند.سه نفری
یکدیگر را در آغوش گرفتند و بوسیدند و بعد از چند دقیقه به سمت حیاط فرودگاه رفتند تا با هم
ناهارشان را بخورند.زن، سبد غذایی را از زیر صندلی برداشت و ساندویچ های کوچکی را که برای ناهار درست کرده
بود از داخلش بیرون آورد.

زن و مرد ساندویچ های شان را به دخترک دادند و خودشان دست در دست هم نشستند و غذا خوردن
دختر کوچولو را نگاه کردند.دخترک چنان به ساندویچ ها گاز می زد که هر کسی او را می دید،
هوس می کرد چند لقمه ای از غذای آنها بخورد.یوتا هم گرسنه اش شده بود، ولی احساس می کرد غذایی
که آنها می خورند خیلی لذیذتر از غذاهای رستوران فرودگاه است و برای همین دوست نداشت از رستوران چیزی بگیرد.

یوتا به آنها نگاه می کرد و همین نگاه طولانی باعث شد مرد متوجه حضور او شود.لبخند زد و او
را به همسرش نشان داد.زن جوان به طرف یوتا آمد و سبد غذا را هم همراهش آورد.سبد را به طرف
او گرفت و تعارف کرد.بعد با صدایی آهسته گفت: “اگر دوست دارید بفرمایید.یک ساندویچ دیگه هم داریم.”

ساندویچ خیلی
کوچک بود.یوتا آن را برداشت و تشکر کرد.زن جوان ادامه داد: “گفتم که ما مسافر نداریم.همسر من در بخش خدمات
فرودگاه کار می کند و هیچ روزی ناهار پیش ما نیست.برای همین، سه روز در هفته من و دخترم می
آییم اینجا تا ناهارمان را با هم بخوریم.”

زن رفت و یوتا به ساندویچ کوچکی که از او گرفته
بود، گاز زد.هیچ چیز داخلش نبود.فقط نان بود؛ نان خالی، اما دختر کوچولو طوری آن را می خورد که انگار
لذیذترین ساندویچ دنیا را می خورد.او از طعم نان لذت می برد، چون در خانواده ای زندگی می کرد
که همه اعضای خانواده عاشق یکدیگر بودند …

عصرایران

گزارش شاهین صمد پور با خانمی که متاسفانه مورد آزار جنسی قرار گرفته (14+)
تست تصادف خودروهای برتر دنیا در سال 2022
برچسب ها: داستان
اخبار مرتبط:
درس زندگی داستان کوتاه و آموزنده درس زندگی
لباس نظامی داستان جالب و خواندنی لباس نظامی
حضرت داود و زن نیازمند حکایت خواندنی حضرت داود و زن نیازمند
آخرین اتوبوس داستان جالب آخرین اتوبوس
پیشنهادات ویژه
  • هم اکنون دیگران می خوانند
فال و طالع بینی
فال روزانه
فال حافظ
استخاره با قرآن
فال شیخ بهایی
فال چوب
فال روز تولد
فال کارت
فال قهوه
یادگیری، همیشه، همه جا با فرادرس
مروری بر گذشته
نویسنده معاصر ۴ نفر از بهترین نویسندگان کتاب رمان که با دنبال کردن آثار آنها درس زندگی خواهید گرفت
نویسنده برتر ایرانی ۶+۱ نویسنده برتر ایرانی که باید آثارشان را خواند
رمان طنز زندگی ، یک رمان طنز است!
کتاب ایرانی برتر معرفی ۵ کتاب ایرانی برتر از میان صدها اثر داستانی برگزیده جهان
logo-samandehi
  • خانه
  • تبلیغات در سایت
  • ویدئو و موزیک
  • تماس با ما
  • تعبیر خواب
  • آر اس اس

©باز نشر مطالب اختصاصی سایت فقط با ذکر منبع و لینک مطلب در سایت niksalehi.com مجاز میباشد . طراحی سایت با آنلاینر

Copyright (c) 2003-2023 Niksalehi.com All Rights Reserved
دامنهاستخدامویدئو