نیک صالحی | پرتال اطلاع رسانی ، سرگرمی ، سینما و …
  • صفحه اصلی
  • تماس با ما
  • احکام
  • فیلم
  • فال
    • انواع فال و طالع بینی
    • فال روزانه
    • فال روز تولد
    • فال حافظ
    • فال کارت
  • خبر
    • اخبار ایران و جهان
    • اخبار اختصاصی
    • اخبار علمی
    • اخبار ورزشی
    • اخبار حوادث
    • موبایل و کامپیوتر
  • سینما
    • فرهنگ و هنر
    • استوری چهره ها
    • فرهنگ و سینما
  • سرگرمی
    • چه خبر از کجا ؟
    • اس ام اس مناسبتی
    • مطالب گوناگون
    • سوژه های خنده دار
    • معما ، ضرب المثل،چیستان
    • گزارش تصویری
    • داستان های کوتاه
    • خودرو
  • گردشگری
  • سلامت
    • شاخص توده بدنی
    • تغذیه و سلامت
    • پزشکی و درمان
    • زناشویی و همسرداری
    • آشپزی و دسر
    • روانشناسی
  • سبک زندگی
    • مد روز
    • کاردستی
    • زیبایی و آرایش
    • خانه داری
    • دکوراسیون
  • تبلیغات
    • درج آگهی در سایت
جمعه, ۷ مهر , ۱۴۰۲
درخواست تبلیغات
داستان > داستان کوتاه

داستان زیبای بقال و خاتون

تاریخ بروزرسانی : 2018-04-24
گردآوری : نیک صالحی
اشتراک گذاری :
داستان بقال

بقالی عاشق زنی بود توسط کنیزش خواست پیامش را به عشقش برساند تا او نیز بفهمد.

مولانا از عرفای بزرگ کلام بسیار شیرینی دارد که تا عمق جان نفوذ می کند. او عشق را با عرفان آمیخته و باید عاشق و عارف باشی تا بفهمی چه می گوید. در داستان بقال که در ادامه برای شما بازگو می کنیم مولانا داستان بقالی را تعریف می کند که عاشق زنی است و با پیغام می خواهد مقصودش را به عشقش برساند.

داستان بقال

بقالی زنی را دوست می‌داشت. با کنیزک خاتون پیغام‌ها کرد که: «من چنینم و چنانم و عاشقم و می‌سوزم و آرام ندارم و بر من ستم‌ها می‌رود و دی چنین بودم و دوش بر من چنین گذشت.»
قصه های دراز فرو خواند.

داستان بقالداستان بقال عاشق

کنیزک به خدمت خاتون آمد و گفت: «بقال سلام می‌رساند و می‌گوید که “بیا تا تو را چنین کنم و چنان کنم.”»
گفت: «به این سردی؟»
گفت: «او دراز گفت اما مقصود این بود!»
آدمیتی طلب کن. مقصود این است. باقی، دراز کشیدن است. سخن را چون بسیار آرایش می‌کنند، مقصود فراموش می‌شود.
اصل مقصود است. باقی، دردسر است.
فیه مافیه مولانا

بد نیست درباره مولانا بیشتر بدانید

مولانا انسانی است متفاوت که جهان بینی اش با فلسفه و منطق و علم فرق می کند زیرا مولانا نه در پی استدالال است و نه دنبال بحث عقلانی و نه هم تجربه های حسی را جدی می گیرد. بنابراین تفاوت او با دیگران، مولانا را هر چه بی کرانه تر و بزرگتر جلوه می دهد که فقط می تواند این بی کرانه گی مولانا در عرفان بگنجد و فراتر از فلسفه و علم، هستی و جهان را با رمزورازش دریابد و این رمز و رازعالم هستی را مولانا نه با عقل بلکه با عشق می خواهد، بکشاید.

پس دریافت مولانا و درک جهان بینی او با منطق، فلسفه وعلم امکان ندارد، به این معنا که مولانا را فقط با شور و وجد وحال عرفانی می توان شناخت بنابراین برای شناخت مولانا بایست عواطف عرفانی داشت یعنی عارف باید بود نه فلیسوف و منطقدان.

داستان بقالداستان بقال مولانا

در این مقاله ماهم از ظن خود یار او می شویم، طوری که مولانا می گوید:

هرکسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من

باهمین دریافت مولانا از دیگران نسبت به خودش، بحث را ادامه می دهیم:

۱- چیستی عرفان

مایه و جوهر اصلی و حقیقی عرفان، عشق است و آن ودیعه یا امانتی است الهی که بردل عارف و سالک نهاده شده و او را به سیر و سلوک برای رسیدن به سر منزل اصلی وا می دارد. پس عرفان و تصوف بدون عشق مفهومی ندارد. عشق به خدا و موجودات عالم، زیرا این همه از آن خداوند است.

به گفته سعدی : عاشقم به همه عالم که همه عالم از اوست.

عشق ورزی در اشعار مولانا

برای همین است که مایه عرفان عشق ورزی است که سراپا این عشق ورزی معنویت است. همین عشق ورزی و محبت است که انسان را از دیگر موجودات عالم، حتا فرشتگان، متمایز می سازد. و هر چه این عشق ورزی معنوی در انسان اوج بگیرد، مرتبه انسان بلندتر می رود و انسان را به خداوند نزدیک تر می کند. اصولاً از دید عرفان، هدف از آفرینش عشق بوده است، طوری که حافظ می گوید:

در ازل پرتو حســـــــنت زتجــــــــلی دم زد عشق پیدا شد و آتـش به همه عالم زد

جلوه ای کرد رخت دید ملک عشــــق نداشت عین آتش از این غیرت و بر آدم زد

آنچه که سالک را هم به سر منزل کمال می رساند بازهم عشق است. در ادبیات پارسی تا قرن چهار و پنچ هجری، مراد از عشق، عشق طبیعی و انسانی است. باید گفت، که این عشق از عشق عرفانی فرق دارد و عشقی که در آثار عرفا پس از قرن پنج هجری بازتاب یافته، جنبه الهی و ملکوتی دارد، چنان که مولانا برای رسیدن به عشق الهی می گوید:

عاشقی گر زین سر و گرزان سر است عاقبت ما را بدان شه رهبر است

عشق چیست؟

به قول شیخ اشراق در رساله «فی حقیق العشق»: وقتی محبت به عنایت رسید آن را عشق گویند.

پس باید گفت آنچه که چستیی عرفان را از فلسفه وعلم، مشخص می کند، عشق است.
عارف با عشق به سراغ رمز وراز هستی می رود تا این که به مکاشفه و شهود می رسد.

شیخ روز بهان فسایی عارف معروف قرن ششم، در کتاب عبهرالعاشقین، که زیباترین
مطالب را در زمینه عشق به زبان پارسی، در آن گرد آورده است، عشق را به پنج نوع
تقسیم کرده است: الهی، عقلی، روحانی، بهیمی( حیوانی ) و طبیعی. عشق الهی
مخصوص اهل مشاهده است؛ عشق عقلی آن اهل معرفت؛ عشق روحانی خاص و
خواص آدمیان؛ عشق بهیمی مخصوص اراذل و اوباش؛ و عشق طبیعی ویژه عموم مردم.۶

بنابراین موضوع عرفان، عشق الهی است که عارف را به مشاهده می رساند یعنی عارف با این عشق همه راز و رمز هستی را می بیند.

یکی بود و خراسان زمین

تست تصادف خودروهای برتر دنیا در سال 2022
بدن شما چند سالشه؟ این تست رو انجام بدین !
برچسب ها: داستان کوتاه
اخبار مرتبط:
داستان چوپان و مار داستان آموزنده چوپان و مار
داستان فامیل خدا داستان خواندنی فامیل خدا
داستان عابد و شیطان داستان آموزنده عابد و شیطان
داستان میخانه داستان مفهومی میخانه و مسیحیان
پیشنهادات ویژه
  • هم اکنون دیگران می خوانند
فال و طالع بینی
فال روزانه
فال حافظ
استخاره با قرآن
فال شیخ بهایی
فال چوب
فال روز تولد
فال کارت
فال قهوه
آرون گروپس
مروری بر گذشته
نویسنده معاصر ۴ نفر از بهترین نویسندگان کتاب رمان که با دنبال کردن آثار آنها درس زندگی خواهید گرفت
نویسنده برتر ایرانی ۶+۱ نویسنده برتر ایرانی که باید آثارشان را خواند
رمان طنز زندگی ، یک رمان طنز است!
کتاب ایرانی برتر معرفی ۵ کتاب ایرانی برتر از میان صدها اثر داستانی برگزیده جهان
logo-samandehi
  • خانه
  • تبلیغات در سایت
  • ویدئو و موزیک
  • تماس با ما
  • تعبیر خواب
  • آر اس اس

©باز نشر مطالب اختصاصی سایت فقط با ذکر منبع و لینک مطلب در سایت niksalehi.com مجاز میباشد . طراحی سایت با آنلاینر

Copyright (c) 2003-2023 Niksalehi.com All Rights Reserved
دامنهویدئو
آرون گروپس