نیک صالحی | پرتال اطلاع رسانی ، سرگرمی ، سینما و …
  • صفحه اصلی
  • تماس با ما
  • احکام
  • فیلم
  • فال
    • انواع فال و طالع بینی
    • فال روزانه
    • فال روز تولد
    • فال حافظ
    • فال کارت
  • خبر
    • اخبار ایران و جهان
    • اخبار اختصاصی
    • اخبار علمی
    • اخبار ورزشی
    • اخبار حوادث
    • موبایل و کامپیوتر
  • سینما
    • فرهنگ و هنر
    • استوری چهره ها
    • فرهنگ و سینما
  • سرگرمی
    • چه خبر از کجا ؟
    • اس ام اس مناسبتی
    • مطالب گوناگون
    • سوژه های خنده دار
    • معما ، ضرب المثل،چیستان
    • گزارش تصویری
    • داستان های کوتاه
    • خودرو
  • گردشگری
  • سلامت
    • شاخص توده بدنی
    • تغذیه و سلامت
    • پزشکی و درمان
    • زناشویی و همسرداری
    • آشپزی و دسر
    • روانشناسی
  • سبک زندگی
    • مد روز
    • کاردستی
    • زیبایی و آرایش
    • خانه داری
    • دکوراسیون
  • تبلیغات
    • درج آگهی در سایت
جمعه, ۳۱ شهریور , ۱۴۰۲
درخواست تبلیغات
داستان > داستان کوتاه

حکایت ملانصرالدین و دانشمند

تاریخ بروزرسانی : 2014-04-22
گردآوری : نیک صالحی
اشتراک گذاری :

روزی دانشمندی به شهر ملانصرالدین وارد می‌شود و می‌خواهد با دانشمند آن شهرگفتگویی داشته باشد.مردم، چون کسی را نداشتند، او را نزد ملانصرالدین می‌برند.آندو روبروی هم می‌نشینند و مردم هم گرد آنها حلقه می‌زنند.آن دانشمند دایره‌ای روی زمین می‌کشد.ملانصرالدین با خطی آن را دو نیم می‌کند.دانشمند تخم مرغی از جیب درمی‌آورد و کنار دایره می‌گذارد.ملانصرالدین […]

روزی دانشمندی به شهر ملانصرالدین وارد می‌شود و می‌خواهد با دانشمند آن شهرگفتگویی داشته باشد.
مردم، چون کسی را نداشتند، او را نزد ملانصرالدین می‌برند.
آندو روبروی هم می‌نشینند و مردم هم گرد آنها حلقه می‌زنند.
آن دانشمند دایره‌ای روی زمین می‌کشد.
ملانصرالدین با خطی آن را دو نیم می‌کند.
دانشمند تخم مرغی از جیب درمی‌آورد و کنار دایره می‌گذارد.
ملانصرالدین هم پیازی را در کنار آن قرار می‌دهد.
دانشمند پنجه دستش را باز می‌کند و به سوی ملانصرالدین حواله می‌دهد.
ملانصرالدین هم با دو انگشت سبابه و میانی
به سوی او نشانه می‌رود.
دانشمند برمی‌خیزد، ازملانصرالدین تشکر می‌کند و به شهر خود بازمی‌گردد.
مردم شهرش از او درباره ی گفتگویش می‌پرسند و او پاسخ می‌دهد که: ملانصرالدین دانشمند بزرگی است.
من در ابتدادایره‌ای روی زمین کشیدم که یعنی زمین گرد است.
او خطی میانش کشید که یعنی خط استواهم دارد.
من تخم مرغی نشان او دادم که یعنی به عقیده ی بعضیها زمین به شکل تخم مرغاست.
و او پیازی نشان داد که یعنی شاید هم به شکل پیاز.
من پنجه دستم را باز کردم که یعنی اگر پنج تن مثل ما بودند کار دنیا درست می‌شد و او
دو انگشتش را نشان دادکه یعنی فعلاً ما دو نفریم.

مردم شهر ملانصرالدین هم از او پرسیدند که گفتگو درمورد چه بود و او پاسخ داد: آن دانشمند دایره‌ای روی
زمین کشید که یعنی من یک قرص نان می‌خورم.
من هم خطی میانش کشیدم که یعنی من نصف نان می‌خورم.
آن دانشمند تخم مرغی نشان داد که یعنی من نان و تخم مرغ می‌خورم.
و من هم پیازی نشانش دادم که یعنیمن نان و پیاز می‌خورم.
آن دانشمند پنجه دستش را به سوی من نشانه رفت که یعنی خاکبر سرت.
من هم دو انگشتم را به سوی او نشانه رفتم که یعنی دو تا چشمت کور شود .

داستانک

فرصت بی نظیر برای سرمایه گذاری بلندمدت
تست تصادف خودروهای برتر دنیا در سال 2022
برچسب ها: حکایت ملانصرالدین ملانصرالدین
اخبار مرتبط:
حکایت طنز:دعوا سر لحاف ملا بود!
شرط بندی ملا نصر الدین!
حکایت خواندنی ملا و شمع!
حکایت جالب پرواز خر ملانصرالدین!
پیشنهادات ویژه
  • هم اکنون دیگران می خوانند
فال و طالع بینی
فال روزانه
فال حافظ
استخاره با قرآن
فال شیخ بهایی
فال چوب
فال روز تولد
فال کارت
فال قهوه
آرون گروپس
مروری بر گذشته
نویسنده معاصر ۴ نفر از بهترین نویسندگان کتاب رمان که با دنبال کردن آثار آنها درس زندگی خواهید گرفت
نویسنده برتر ایرانی ۶+۱ نویسنده برتر ایرانی که باید آثارشان را خواند
رمان طنز زندگی ، یک رمان طنز است!
کتاب ایرانی برتر معرفی ۵ کتاب ایرانی برتر از میان صدها اثر داستانی برگزیده جهان
logo-samandehi
  • خانه
  • تبلیغات در سایت
  • ویدئو و موزیک
  • تماس با ما
  • تعبیر خواب
  • آر اس اس

©باز نشر مطالب اختصاصی سایت فقط با ذکر منبع و لینک مطلب در سایت niksalehi.com مجاز میباشد . طراحی سایت با آنلاینر

Copyright (c) 2003-2023 Niksalehi.com All Rights Reserved
دامنهویدئو
آرون گروپس