جکایت جالب و آموزنده شتر دیدی ندیدی!

مردی در صحرا بدنبال شترش می گشت تا اینکه به پسر با هوشی برخورد.سراغ شتر را از او گرفت .پسر گفت : شترت یک چشمش کور بود؟ مرد گفت: بله.پسر پرسید : آیا یک طرف بار شیرین و طرف دیگرش ترش بود ؟ مرد گفت : بله.حالا بگو شتر کجاست ؟ پسر گفت من شتری […]
مردی در صحرا بدنبال شترش می گشت تا اینکه به پسر با هوشی برخورد.
سراغ شتر را از او گرفت .
پسر گفت : شترت یک چشمش کور بود؟ مرد گفت: بله.
پسر پرسید : آیا یک طرف بار شیرین و طرف دیگرش ترش بود ؟ مرد گفت : بله.
حالا بگو شتر کجاست ؟ پسر گفت من شتری ندیدم.
مرد ناراحت شد و فکر کرد که شاید این پسر بلائی سر شتر او آورده و پسرک را نزد قاضی
برد و ماجرا را برای قاضی تعریف کرد .
قاضی از پسر پرسید.
اگر تو شتر را ندیدی چطور مشخصات او را درست داده ای ؟پسرک گفت : در راه ، روی خاک
اثر پای شتری دیدم که فقط سبزههای یک طرف را خورده بود .
فهمیدم که شاید شتر یک چشمش کور بود .
بعد دیدم در یک طرف راه مگس بیشتر است و یک طرف دیگر پشه بیشتر است.و چون مگس شیرینی دوست
دارد و پشه ترشی را نتیجه گرفتم که شاید یک لنگه بار شتر شیرینی و یک لنگه دیگر ترشی بوده
است .
قاضی از هوش پسرک خوشش آمد و گفت : درست است که تو بی گناهی ولی زبانت باعث دردسرت شد.
پس از این به بعد شتر دیدی ، ندیدی !!این مثل هنگامی کاربرد دارد که پرحرفی باعث دردسر می شود
.
آسودگی در کم گفتن است و چکار داری که دخالت کنی ، شتر دیدی ندیدی و خلاص .
وبلاگ بهشت سخن