
مرد برنج فروشی بود که به درس های شیوانا بسیار علاقه داشت.اما به خاطر شغلی که داشت مجبور بود روزها در بازار مشغول کار باشد و شب ها نیز نزد خانواده برود.روزی این مرد نزد شیوانا آمد و به او گفت:” در بازار کسی هست که بدخواه من است و اتفاقا مغازه اش درست مقابل […]
مرد برنج فروشی بود که به درس های شیوانا بسیار علاقه داشت.
اما به خاطر شغلی که داشت مجبور بود روزها در بازار مشغول کار باشد و شب ها نیز نزد خانواده
برود.
روزی این مرد نزد شیوانا آمد و به او گفت:” در بازار کسی هست که بدخواه من است و اتفاقا
مغازه اش درست مقابل مغازه من است.
او عطاری داشت اما از روی کینه و دشمنی برنج هم کنار اجناسش می فروشد و دائم حرکات و سکنات
من و شاگردان و وضع مغازه ام را زیر نظر دارد و اگر اشتباهی انجام دهیم بلافاصله آن را برای
مشتریان خود نقل می کند.
از سوی دیگر به خاطر نوع تفکرم اهل آزاردادن و مقابله مثل نیستم و دوست هم ندارم با چنین شخصی
درگیر شوم.
مرا راهنمایی کنید که چه کنم!؟” شیوانا با لبخند گفت: اینکه آدم بدخواهی با این سماجت و جدیت داشته باشد
، آنقدرها هم بد نیست!! بدخواه تو حتی بیشتر از تو برای بررسی و ارزیابی و تحلیل تو و مغازه
ات وقت گذاشته است و وقت می گذارد.
تو وقتی در حال خودت هستی او در حال فکر کردن به توست و این یعنی تو هر لحظه می
توانی از نتیجه تلاش های او به نفع خودت استفاده کنی.
من به جای تو بودم به طور پیوسته مشتریانی
نزد عطارمی فرستادم و از او در مورد تو پرس و جو می کردم.
او هم آخرین نتیجه ارزیابی خودش در مورد کم کاری شاگردان یا نواقص و معایب موجود در مغازه ات را
برای آن مشتری نقل می کند و در نتیجه تو با کمترین هزینه از مشورت یک فرد دقیق و
نکته سنج استفاده بهره مند می شوی! بگذار بدخواه تو فکر کند از تو به خاطر شرم و حیایی و
احترام و حرمتی که داری و نمی توانی واکنش نشان دهی ، جلوتر است.
از بدخواهت کمک بگیر و نواقص
ات را جبران کند.
زمان که بگذرد تو به خاطر استفاده تمام وقت از یک مشاور شبانه روزی مجانی به منفعت می رسی و
عطار سرانجام به خاطر مشورت شبانه روزی مجانی و بدون سود برای تو سربراه خواهد شد.
نهایتا چون تو بی نقص می شوی، و از همه مهم تر واکنش ناشایست نشان نمی دهی، او نیز کمال
و توفیق تو را تائید خواهد کرد و دست از بدخواهی برخواهد داشت.
داستانک