در زمان قدیم شخص خسیسی بود که با خساست هایش زندگی را بر همسرو فرزندش سخت گرفته بود… حاکم دستور داد برای جریمه خطایش باید یکی از این سه راه را انتخاب کند؛ یا صد ضربه چوب بخورد یا یک من پیاز بخورد یا اینکه خرجی همسر و فرزندش را بدهد. مرد گفت : «پیاز […]
در زمان قدیم شخص خسیسی بود که با خساست هایش زندگی را بر همسرو فرزندش سخت گرفته بود…
حاکم دستور داد برای جریمه خطایش باید یکی از این سه راه را انتخاب کند؛ یا صد ضربه چوب بخورد
یا یک من پیاز بخورد یا اینکه خرجی همسر و فرزندش را بدهد.
مرد گفت : «پیاز را میخورم» یک من پیاز برای او آوردند.
مقداری از آن را که خورد دید دیگر نمیتواند بخورد گفت : «پیاز نمیخورم، چوب بزنید» به دستور حاکم او
را لخت کردند.چند ضربه چوب که زدند گفت : «نزنید! نزنید! پول میدهم!!»
به این ترتیب هم پیاز خورد هم
چوب خورد و هم پول داد!!
داستانک