خطاب به خودم: یک کرونای دلتا و یک کرونای امیکرون را گرفتی از این پس بقیهی کروناها تکراریست
عکس های خنده دار از ست مادر دختری را در نیک صالحی ببینید.
ست مادر دختری
رخداد عجیب زندگی
آقا الان یه پیرزن اومد مغازه اسمش مانلی بود،
این دومین رخداد عجیب زندگیم بود،
اولیش روزی بود که از دانشگاه برگشتم مامان بزرگم گفت امروز خوب بود؟ دوست پیدا کردی ؟
از جمله کارهایی که انجام دادنش همیشه حالم را خوب میکند دور ریختن است. کشوها را باز میکنی، چنگ میزنی به خرده ریزهای قدیمی، چند لحظهای تماشایشان میکنی و میبینی این همه وقت، این همه سال بیدلیل به اسارت گرفتیشان؛
مطالب جالب
فندکی که روشن نمیشود، ساعتی که خودش را بازنشست کرده و عقربههایش دیگر نمیچرخد، عکسهای رادیولوژیای که دیگر قرار نیست کسی به تماشایشان بنشیند، کارت ویزیت غریبهها، رژ لبهای به ته رسیدهی سالخوردهای که کمرشان به زور میچرخد، گوشوارههای یک لنگه، اسباب بازیهای آسیب دیده،
عکسهای پرسنلی باستانی، کرمهای فاسد، سیدیهای خشدار، یادگاریهای کوچکی که هیچ وقت به دست صاحب اصلیشان نرسیده، پاکتهای پاره پوره، شیشههای عطرِ خالی و تشنه، کیف پولهای بیپول، زنجیرهای پر گره، داروهای تاریخ مصرف گذشته، پیچهای یتیمی که خدا میداند یک روز چه چیزی را سفت میکردهاند.
مطالب خواندنی
کیسهی بزرگی بر میدارم و اضافیها را تویش میریزم. در کمد را باز میکنم و تند تند لباسهای رنگارنگ را از چوبرختی پایین میکشم و پرت میکنم ته کیسهای که به ناکجا میرود. گالری موبایل را نگاه میکنم و تند تند عکسهای شبیه به هم، دهنهای کج و کوله، زشتیها، بیحالیها، تاریها، غمها و تیرگیها را پاک میکنم و دور میریزم. خالی شدن را دوست دارم.
دیدن جای خالیِ بیخودیها، مزاحمها و اضافیها لذتبخش است.
آخرش فقط باید شایستههایی که مفید و باارزش بودنشان را ثابت کردهاند باقی بمانند. چه کسی به این همه آشغال در روزگارش نیاز دارد؟
توی جملهی؛
هیچی همینجوری پیام دادم
هیچی همینجوری گفتم حالتو بپرسم
هیچی همینجوری گفتم بهت زنگ بزنم
“یه دنیا دلم برات تنگ شده پنهان شده”
باگِ دوست داشتن یه نفر
اینه که اگه اون بهت توجه نکنه؛
فکر می کنی همه دنیا ازت متنفرن.
اگه اون ازت ناراحت باشه؛ انگار با همه ی دنیا مشکل داری.
اگه اون ازت دور باشه انگار تنها ترین این دنیایی،
اگه اون حالش خوب نباشه انگار سلول به سلولِ تنت درد داره و اگه اون خوشحال باشه انگار تموم دنیات بهشته!