سالها پس از فداکاری ریزعلی خواجوی، این بار لکوموتیورانی وظیفهشناس در جریان حادثهای مشابه با دیدن سنگ بزرگی که وسط ریل افتاده بود، قطار را متوقف کرد و باعث نجات ۵۰۰مسافر شد.
رونمایی از یک ریزعلی خواجوی جدید
ریزعلی خواجوی ,چند روز قبل یک قطار مسافربری از بندرعباس به سوی تهران به حرکت در آمد.
قطار ۱۰واگن و دستکم ۵۰۰مسافر داشت.
خورشید هنوز طلوع نکرده بود و بیشتر مسافران در خواب بودند.
هوا گرگ و میش بود و دقایقی قبل باران شدیدی باریده و مسیر حرکت قطار را خیس کرده بود.
قبل از حرکت قطار از مرکز کنترل به لکوموتیوران درباره وضعیت جوی هشدار داده اما اعلام شده بود که خطری
قطار و مسافرانش را تهدید نمیکند.
در چنین شرایطی قطار به حرکت ادامه میداد و همه چیز در کنترل لکوموتیوران بود تا اینکه قطار به منطقهای
کوهستانی رسید.
میان کوهها به اندازه عبور قطار راهی باز و ریل کشیده شده بود.
کمی جلوتر یک تونل قرار داشت.
لکوموتیوران به روبهرو چشم دوخته بود و با دقت مراقب اوضاع بود چرا که احتمال میداد بارش باران باعث ریزش کوه شده باشد.
حدود ۵۰۰متر جلوتر و درست جلوی ورودی احساس کرد شیء بزرگی روی ریل قرار گرفته است.
هر چند بهخاطر تاریکی هوا و فاصله زیاد مسیر به خوبی دیده نمیشد اما خوب که دقت کرد احساس کرد
تختهسنگی بزرگ راه را مسدود کرده است.
یک لحظه غفلت میتوانست به حادثهای هولناک منجر شود.
با اینکه هنوز معلوم نبود چیزی که او میبیند درست باشد، اما نمیتوانست ریسک کند و بلافاصله ترمز قطار را
کشید.
فداکاری ریزعلی خواجوی جدید
قطار بیش از ۳۰۰متر روی ریلها کشیده شد تا اینکه در نزدیکی تختهسنگ توقف کرد.
همه مسافران قطار از خواب پریده و نگران شده بودند.
هنوز هیچکس نمیدانست به درستی چه اتفاقی افتاده است.
لکوموتیوران به خدمه قطار اعلام کرد تختهسنگی راه را مسدود کرده است و از آنها درخواست کمک کرد.
همه خدمه از قطار پیاده شدند و جلو رفتند اما تختهسنگ سنگینتر از آن بود که آنها بتوانند حتی آن
را تکان دهند.
این در حالی بود که در آن منطقه نه بیسیم قطار و نه تلفن همراه کار نمیکرد و راهی برای
درخواست کمک وجود نداشت.
اما در این شرایط چطور مسیر قطار باز شد؟
سیروان محمدی، لکوموتیوران جوان اما در عین حال باتجربه این قطار درباره حادثه میگوید:
هرچه برای تکان دادن تختهسنگ تلاش کردیم بیفایده بود.
از طرفی بیسیمها نیز کار نمیکرد.
به همین دلیل حدود ۵۰۰متر از مسیر را به عقب برگشتیم تا بیسیمها بهکار بیفتد.
در آنجا بود که با ایستگاه بندرعباس تماس گرفتیم و درخواست کمک کردیم.
مدتی انتظار کشیدیم تا اینکه گروه امداد با یک برزین (قطار کوچک) سر رسیدند.
آنها با امکاناتی که داشتند تختهسنگ را شکستند و آن را از ریل کنار زدند.
به این ترتیب راه باز شد و قطار به سوی تهران حرکت کرد.
وی درباره خطری که از سر قطار و مسافرانش گذشت میگوید: بارش شدید باران باعث شسته شدن خاک و سقوط
تخته سنگ به وسط ریل شده بود و من که احتمال میدادم خطری در مسیر ما را تهدید کند.
در تمام مدت حتی یک لحظه هم چشم از مسیر برنداشتم و خواست خدا بود که در آن تاریکی متوجه
تختهسنگ شدم.
بهگفته او تختهسنگ آنقدر بزرگ بود که اگر قطار با آن برخورد میکرد معلوم نبود چه اتفاقی میافتاد.
او میگوید: خدا را شکر میکنم که تختهسنگ را دیدم و بهموقع ترمز قطار را کشیدم والا ممکن بود یک
فاجعه برای قطار و ۵۰۰مسافرش رخ دهد.
رادیو سهام