مردی برای یافتن برادرزاده اش در متروپل آبادان تونل زده و بعد از ۴ روز جسد بی جانش را پیدا می کند و درباره روز حادثه مرگبار متروپل صحبت می کند.
قربانیان حادثه تلخ آبادان هر روز بیشتر می شود و خانواده قربانیان برای نجات جان عزیزانشان دست به هر کاری می زنند و در این میان فردی برای نجات جان برادرزاده اش تونل در متروپل زده است. در ادامه صحبت های مرد آبادانی درباره متروپل را در نیک صالحی مشاهده کنید.
صحبت های مرد آبادانی در متروپل
در ششمین روز از فروریختن ساختمان متروپل آبادان ، عملیات آواربرداری در شرایطی ادامه دارد که شمار قربانیان این حادثه به ۲۹نفر افزایش پیدا کرده و برآوردها نشان می دهد که همچنان حدود ۱۰نفر دیگر زیر آوار مانده اند.
در این گزارش به آخرین خبرها از آواربرداری در متروپل و روایتی خواندنی از ۴شبانهروز تلاش خانوادهای برای بیرون کشیدن پیکر یکی از عزیزانشان از زیر آوار پرداختهایم.
این روزها قلب همه مردم ایران در آبادان میتپد و جانباختن شماری از هموطنانمان در حادثه ریزش ساختمان متروپل ملتی را عزادار کرده است. از روز دوشنبه هفته گذشته که این حادثه تلخ رخ داد امواجی از احساسات به راه افتاده و همه با خانوادههای داغدار آبادانی ابراز همدردی میکنند.
در همین حال از آبادان خبر میرسد که تا عصر دیروز پیکر ۲۹نفر از جانباختگان این حادثه از زیر آوار بیرون کشیده شده است و تلاشها برای یافتن سایر افراد مفقود شده بهطور شبانهروزی ادامه دارد.
روز گذشته احمد وحیدی، وزیر کشور درباره آخرین وضعیت آواربرداری و جانباختگان حادثه متروپل گفت: تاکنون ۲۹پیکر کشف و به پزشکی قانونی منتقل شده است و همچنان تعدادی دیگر از پیکرهای عزیزانمان زیر آوار است که تلاش میکنیم در کوتاهترین زمان ممکن این پیکرها را نیز بیرون آورده و به خانوادههای داغدار تحویل دهیم.
روایت مرد آبادانی از جستجوی برادرزاده اش
با وجود حضور تیمهای تخصصی امداد و نجات و آواربرداری و تیم آتشنشانی و هلال احمر اما خانواده برخی از افرادی که زیر آوار متروپل گرفتار شده بودند طاقت نیاوردند و خود مشغول آواربرداری شدند تا در میان انبوهی از خاک و آهن و بتن رد و نشانی از عزیزانشان بهدست بیاورند.
یکی از آنها حمید ناصری مطوری است. مرد میانسالی که وقتی شنید برادرزادهاش در آوار متروپل گرفتار شده سراسیمه خودش را به آنجا رساند. او امیدوار بود تا شاید در ساعات اولیه بتواند برادرزاده ۴۱سالهاش را که ۲فرزند خردسال داشت نجات دهد.
اما بعد از نخستین روز امیدهای او به یاس تبدیل شد و در نهایت او پس از ۴شبانهروز آواربرداری توانست پیکر بیجان برادرزادهاش را که به سختی قابل شناسایی بود پیدا کند.
این مرد درباره برادرزادهاش میگوید: کاظم، مدتها بود که بهعنوان کارگر بنا در متروپل کار میکرد. او ۴۱ساله بود و ۲فرزند داشت و با بنایی مخارج زندگیاش را تامین میکرد اما حالا ۲فرزندش یتیم شدهاند و هیچکس باورش نمیشود که کاظم دیگر در بین ما نیست.
او درباره روز وقوع حادثه میگوید: خبر ریزش متروپل مثل بمب در آبادان ترکید. هرکس دوست و آشنایی در آنجا داشت با نگرانی خودش را به آنجا رساند.
آنچه را که با چشم میدیدم باور نمیکردم. متروپلی که تازه ساخته شده بود و قرار بود بهزودی افتتاح شود به کوهی از سنگ و خاک تبدیل شده بود و هیچکس نمیدانست بر سر کارگرانی که در آنجا کار میکردند چه آمده است.
ما هم نگران کاظم بودیم و از همان زمان با دستان خالی شروع به جستوجو کردیم.این مرد آبادانی ادامه میدهد: حدود ۸، ۹نفر از اعضای خانوادهمان جمع شده بودیم و دوشادوش امدادگران آواربرداری میکردیم.
صحبت های خانواده یکی از قربانیان متروپل
اول چند جا را کندیم اما نتوانستیم چیزی پیدا کنیم و بعد سراغ دوربینهای مداربسته ساختمان رفتیم. آنطور که تصاویر ضبط شده نشان میداد چند دقیقه قبل از حادثه یک نیسان سیمان آمده بود و کاظم مشغول خالی کردن بار سیمان بود و بعد هم به طبقه پنجم رفت و درحالیکه او در آنجا بود ساختمان یکباره ریزش کرد و بعد از آن دوربینها هم قطع شدند. از روی همین تصاویر بود که ما محل تقریبی کاظم را پیدا کردیم و در همانجا مشغول آواربرداری شدیم.
او در ادامه میگوید: هرکسی عزیزی زیر آوار داشت با همه وجود به امدادگران کمک میکرد. ما حدود ۴شبانهروز بدون وقفه آنجا را جستوجو کردیم. چون برادرزادهام در طبقه پنجم بود، آوار ۵طبقه بالایی رویش ریخته شده بود. سقفهای بتنی طبقات بالاتر به شکل قالبی روی هم ریخته بودند و برای رسیدن به کاظم باید سقفهای ۵طبقه را سوراخ میکردیم.
این کار ۴روز طول کشید و تونلی کندیم و من و یکی دیگر از اقوامم وارد آن شدیم. هرچه میگشتیم خبری از کاظم نبود. از طرفی نمیدانستم بعد از ۴روز جواب خانوادهاش را چه بدهم. همینطور که زیر آوار بودم متوجه جایی شدم که بوی تندی از آنجا میآمد و پشهها جمع شده بودند. به زحمت توانستم خودم را به آنجا برسانم. جسدی ناشناس در آنجا بود که پشهها دورش جمع شده بودند.
در نگاه اول معلوم نبود جنازه متعلق به چهکسی است اما وقتی خوب دقت کردم از روی گوشی موبایل و موی سر فهمیدم او برادرزادهام است. با زحمت توانستیم پیکر او را از تونل تنگی که حفر کرده بودیم بیرون بکشیدم و بعد از انجام مقدمات کار، پیکر کاظم را روز جمعه تشییع کردیم و به خاک سپردیم.
رکنا