ماجرای ربوده شدن پزشک عمومی که به مدت ۹ روز در چنگال آدم ربایان گرفتار بوده با دستگیری آدم ربایان خاتمه یافت و لازم به ذکر است که آن ها از همسر این پزشک ۲۰۰ سکه بهار آزادی درخواست کرده بودند
مردی که پزشکی عمومی می باشد و توسط سه نفر آدم ربا به مدت ۹ روز در مکانی نامعلوم گروگان گرفته شده بود از مرگ رهایی یافت و آدم ربایان خشن در چنگال قانون گرفتار شدند. این مرد گروگان گرفتاه شده در گفتگویی درباره ۹ روز وحشت و ترس که هر روز سایه شوم مرگ را در کنار خود احساس می کرده صحبت کرده است. در ادامه جزئیات گفتگو با این پزشک گروگان را در Niksalehi بخوانید
گروگان گیری آدم ربایان خشن
نمیتوانم درباره آن حادثه وحشتناک چیزی بگویم! حتی از یادآوری این موضوع نیز همه وجودم میلرزد! در تمام این ۹ روز با کابوس مرگ زندگی میکردم و …
اینها بخشی از اظهارات یک پزشک عمومی است که ۹ روز در چنگ آدم ربایان خشن گرفتار بود و به قول خودش چندین بار سایه مرگ را بالای سرش احساس کرد. آن چه میخوانید گفت وگوی کوتاه با این پزشک خدمت گزار است.
آقای دکتر خودتان را معرفی میکنید
نمیخواهم نام و تصویرم در روزنامه درج شود از عواقب آن میترسم.
چند ساله هستید؟
۵۴ سال دارم.
همسرتان هم پزشک است؟
بله! من پزشک عمومی هستم و همسرم پزشک متخصص بیماریهای زنان است.
منزل شما در بخش مرفه نشین شهر است چرا در حاشیه شهر طبابت میکنید؟
هرکس برای خودش اعتقاداتی دارد من هم این شیوه خدمت را برگزیدم دوست دارم در مناطق کم برخوردار به مردم خدمت کنم.
در دو شیفت صبح و بعدازظهر بیماران را معالجه میکنید؟
بله! در شهرک شهید باهنر و شهید رجایی پزشکان کمتری حضور دارند بنابراین در نوبت صبح که بیماران بیشتری را درمان میکنم منشی دارم، ولی در نوبت بعدازظهر خودم به تنهایی به معالجه بیماران میپردازم!
رهایی پزشک عمومی از دست آدم ربایان خشن
چه شد که شما را گروگان گرفتند؟
خودم هم نمیدانم چگونه این حادثه وحشتناک رخ داد. پیاده به طرف منزلم در منطقه کوهسنگی حرکت میکردم که ناگهان سه جوان نقابدار که ماسک به چهره داشتند روی سرم ریختند و مرا داخل پراید انداختند.
شما را کتک هم زدند؟
بله! با ضرب و شتم شدید به سمت پراید بردند، همه چیز به طور ناگهانی اتفاق افتاد به گونهای که گیج شده بودم.
نفهمیدید چه کسانی بودند؟
تا روزی که کارآگاهان پلیس آگاهی مرا از چنگ آنها رها کردند، چیزی نمیدانستم، ولی بعد یکی از آنها را شناختم.
درون خودرو با شما چه رفتاری داشتند؟
آنها اول چشمانم را بستند و سپس با گرفتن گوشی تلفن همراه جیب هایم را نیز خالی کردند تهدیدم میکردند که اگر سروصدا کنم عاقبتی جز مرگ ندارم!
ترسیده بودید؟
آن لحظه آن قدر وحشت زده بودم که مرگ را مقابل چشمانم میدیدم. البته بیشتر به خاطر خانواده و همسرم نگران بودم.
اقدامات آدم ربایان خشن با پزشک گروگان
گروگان گیران چه قصدی داشتند؟
فقط میخواستند اخاذی کنند! به دنبال ۲۰۰ سکه طلابودند.
شماره همسرتان را از شما گرفتند؟
بله! آنها مرا تهدید میکردند و کتک میزدند! شماره تلفن همسرم را دادم در واقع از برخی مسائل زندگی من خبر داشتند! بعد هم با گوشی تلفن خودم با همسرم صحبت کردند و گفتند که باید ۲۰۰ سکه طلا حاضر کند.
فهمیدید شما را به کجا میبرند؟
نه! از همان لحظه اول چشمانم را به طور کامل بستند و به جای نامعلومی بردند البته خودشان میگفتند که درون یک باغ بزرگ هستیم.
شما چه فکری میکردید؟
میدانستم دروغ میگویند، چون روزی دو بار صدای قطار را میشنیدم که از آن جا عبور میکرد به همین دلیل فهمیدم یا در قلعه خیابان مرا زندانی کرده اند یا در روستای قزقان هستم چرا که من سالها در آن منطقه طبابت کرده ام و با صدای قطار آشنا بودم!
به گروگان گیرها چیزی نگفتید؟
نه! طوری وانمود میکردم که حرفهای آنها را پذیرفته ام! میترسیدم چیزی بگویم و بیشتر اذیتم کنند.
برخورد گروگان گیران با شما چگونه بود؟
حتی از یادآوری آن چه در این ۹ روز بر من گذشت وحشت دارم! هنوز میترسم و میلرزم! در این مدت واجبات را هم نمیتوانستم انجام بدهم! هیچ وقت چشمانم را باز نکردند، همواره دست و پاهایم با غل و زنجیر به ستون بسته بود! فقط هنگام خوردن اندکی آب یا غذا، روی دهانم را باز میکردند! آن افراد سنگدل حتی اجازه طهارت به من نمیدادند! هر روز سایه مرگ را بالای سرم میدیدم!
اعتراض هم نمیکردید؟
به چه کسی اعتراض میکردم آنها که بویی از انسانیت نبرده بودند، اگر کوچکترین خواستهای داشتم،
محکم به سرم میکوبیدند! میگفتند سگ گله وحشی داریم! اگر زیادتر از دهانت
حرف بزنی، سگ را کنار تو میبندیم!
میدانستید آنها سه نفر هستند؟
نه! میگفتند ما ۹ نفر هستیم! و رئیس ما اخلاق وحشتناک تری دارد با شلاق سراغت میآید!
در آن مکان هوا خیلی سرد بود، چگونه دوام آوردید؟
چارهای نداشتم! از شدت سرما فقط تا صبح میلرزیدم یک هیتر برقی کوچک در آن فضا (ساختمان نیمه ساز) روشن کرده بودند، ولی نمیتوانستم اعتراض کنم! اصلا امیدی به زنده ماندن نداشتم!
چرا؟
چون یقین داشتم اگر آنها ۲۰۰ سکه را از همسرم بگیرند مرا خواهند کشت! در این ۹ روز فقط کابوس مرگ میدیدم!
در این چند روز برای گرفتن رضایت از شما نیامده اند؟
چرا! یکی از اعضای خانواده یکی از متهمان خیلی مرا تحت فشار میگذارد، ولی رضایت نمیدهم!
خراسان