مرد جوان تهرانی که زیر بار کوهی از دروغ قرار داشت بعد از برملاشدن همسر جوانش که گمان می کرد با یک دکتر ازدواج کرده از او در دادگاه درخواست طلاق کرده است.
دختر جوان که برای جدایی از جوان شیاد در دادگاه حضور یافته بود درباره سرنوشت خود توضیح داده است و عنوان کرده به خاطر دروغ های همسرش که اکنون برملا شده از او جدا خواهد شد. در ادامه ماجرای دام شیطانی دکتر قلابی برای دختر جوان را در نیک صالحی بخوانید.
دام شیطانی دکتر قلابی
کنار یکی از شعبههای دادگاه خانواده زوج جوانی با ظاهری موجه و آراسته ایستاده بودند. زن جوان چندباری ساعتش را نگاه کرد و از لای در شعبه نگاهی به داخل انداخت. در همین هنگام همسرش آهسته به او گفت مریم من میدانم که اشتباه کردهام بیا گذشت کن و اجازه بده تا جبران کنم.
مریم نگاهی به میلاد کرد و گفت: کاری که تو کردی قابل گذشت نیست.
بالاخره منشی دادگاه آن دو را به داخل شعبه فراخواند. زن جوان بی مقدمه به قاضی گفت:
آقای قاضی لطفاً حکم طلاق من را صادر کنید.
قاضی بدون اینکه جوابی بدهد سرگرم مطالعه پرونده این زوج شد بعد از دقایقی سرش
را بالا آورد و گفت: شما که هنوز زندگی مشترک تان را شروع نکرده اید.
اگه میخواستین به این زودی از هم جدا شوید چرا عقد کردید؟! در این ۳ ماه میتوانستید نامزد باشید تا همدیگر را بیشتر بشناسید. مریم پاسخ داد: قصد من جدایی نبود. اما بی صداقتی این مرد که با دروغ من را فریب داده و به عقد خودش درآورده باعث شده تا نتوانم کنارش زندگی مشترکم را آغاز کنم.
دختر جوان تهرانی در دام شیطانی خواستگار
قاضی گفت: چگونه باهم آشنا شدید و چطور به شما دروغ گفت که از همان ابتدا متوجه ماجرا نشدید؟
مریم جواب داد: در یک میهمانی با میلاد آشنا شدم. در آنجا همه دوستانش به او دکتر
می گفتند و پس از آشنایی هم به من گفت که دانشجوی پزشکی است. بعد از مدت
کوتاهی به من پیشنهاد ازدواج داد و من هم که فکر میکردم او فردی تحصیل کرده
است پاسخ مثبت دادم.
میلاد گفت که همه خانواده اش در خارج از کشور هستند و پس از اینکه عقد کردیم ما هم کارهایمان را انجام می دهیم و به خارج از کشور می رویم من هم با خوش خیالی پذیرفتم.
اما پس از مدتی متوجه شدم که او از ابتدا همه حرفهایش دروغ بوده و پدر و مادرش
نه تنها خارج نیستند بلکه از هم جدا شدهاند و اصلاً از عقد ما خبر هم ندارند خودش
هم دانشجوی پزشکی نیست بلکه فقط یک مغازه عطاری اجاره ای دارد که بازهم
به دروغ به من گفته بود که مغازه متعلق به دوستش است. با این همه دروغ دیگر دوست ندارم با او زندگی کنم.
جدایی سرنوشت دکتر قلابی و دختر جوان
در ادامه قاضی رو به میلاد کرد و گفت: میدانی کاری که تو کردی جرم است و مجازات دارد. چرا این همه دروغ گفته ای؟
میلاد گفت: آقای قاضی بخاطر علاقه ای که به شغل پزشکی دارم دوستانم من را دکتر خطاب میکنند و نمی دانستم که این مساله می تواند برایم دردسرساز شود. می دانم اشتباه کردهام، اما آنقدر به مریم علاقه مند شده بودم که برای رسیدن به او این همه دروغ گفتم.
مریم حرف های میلاد را قطع کرد و گفت: مگر کسی که عاشق یک نفر باشد میتواند
به او دروغ بگوید. من با شغل و مدرک تحصیلی ات مشکلی نداشتم من با دروغ هایی
که گفتی مشکل دارم. جناب قاضی وقتی یک نفر می تواند آنقدر راحت دروغ بگوید
به طور حتم در آینده هم زندگی با صداقتی ندارد.
میلاد گفت: می دانم اشتباه کردم و اجازه بده جبران کنم. قول می دهم درس بخوانم و در رشته پزشکی قبول شوم.
مریم جواب داد: با آبروی رفته من چه می کنی؟ به خانواده و دوستان و آشنایانم چه بگویم؟
نه آقای قاضی من نمی توانم با این مرد شیاد و دروغگو زندگی کنم.
لطفاً حکم طلاقم را صادر کنید.
در ادامه قاضی طرفین را به سکوت و آرامش دعوت کرد و گفت: جلسه بعد رأی قطعی را که به احتمال زیاد طلاق است صادر می کنم…
ایران