سرنوشت دختر رهاشده با لباس بافتنی در خیابان کاخ پس از ۴۷ سال

اشک که جاری می شود دیگر نیرویی برای نگه داشتن آن نیست مگر به زیبایی های زندگی ات فکر کنی به آنچه که داری به آنچه که می خواهی داشته باشی به حال و آینده ات و در همین زمان است که گذشته ات تو را پیوند می زند با یک چیز و آن ابهامی است که در نبودن هویت اصلی ات همیشه احساس خواهی کرد.
سرنوشت دختر رهاشده با لباس بافتنی
سرنوشت دختر رهاشده با لباس بافتنی ,سوسن به روایت شناسنامه اش ۵۵ ساله است.
روز چهاردهم سال ۴۱ ۱۳ وقتی ۹ ماهه بود در حالیکه لباس بافتنی دستباف که نشان از هنر مادرش داشت
وپیچیده در یک پتو، توسط پاسبانی به نام غلامی در خیابان فلسطین – کاخ سابق – پیدا شد و به
شیرخوارگاه آمنه تحویل داده شد.
سال ۴۲ به خانواده ای به نام سرخشک سپرده می شود و تا سن ۴۷ سالگی هیچ خبری از هویتش
نداشته است تا اینکه نامادری اش در ۱۸ رمضان سال ۸۹ از او می خواهد که فورا خودش را به
شهر انزلی برساند.
شهری که در آن زمان ، مادرش در آنجا ساکن بوده است.
سوسن از تهران سفری را به سمت انزلی شروع می کند سفری که همانند هیچ سفر دیگری برای او نبود.در
خانه ی مادر، قبل از اذان مغرب در آن روزهای روزه داری، مادر به او می گوید که هرگز دختر
او نبوده است و او را از شیرخوارگاه به نزد خودش آورده است.
سوسن به یک باره خودش را تنهاترین آدم دنیا می بیند.
روزه اش را با گریه های بی امانش افطار می کند.
آب شور اشک هایش زخم می زند بر رنجی که حالا بعد از ۴۷ سال بی خبری باید تحمل کند.
سرنوشت دختر رهاشده با لباس بافتنی
از انزلی به تهران بر می گردد ولی دیگر معنی زندگی برایش با روزها
و سال های قبل متفاوت بود.
فشاری که از احساس تنهایی به او می آمد بسیار شدیدتر از آنچه بود که در راه سفر می پنداشت.
بعد از برگشت به تهران بلافاصله به شیرخوارگاه آمنه مراجعه کرد و نامه ای که در هنگام تحویل سوسن چند
ماهه در شیرخوارگاه مانده است را به او نشان می دهند.
۴۷ سال قبل این نامه و رسید به پاسبانی به نام غلامی تعلق داشت که روزی او را در خیابان
فلسطین ( کاخ سابق) در میان پتویی پیچیده می یابد.
او به دنبال پلیسی به نام غلامی می گردد و هیچ نشانه ای نمی یابد.
در شیرخوارگاه عکس کودکی و عکس مردی به نام سرخشک که ناپدری او محسوب می شود نیز به چشم
می خورد مردی که در سال ۴۲ به شیرخوارگاه مراجعه می کند و سوسن را تحویل می گیرد.
عکس کودکی اش را به همراه دلنوشته و سرگذشتش در روزنامه چاپ می کند، اما هرگز هیچ نشانه ای پیدا
نمی کند تا اینکه می رسد به شهر انزلی، شهری که همیشه او را به زندگی گذشته و حالش پیوند
می زند.
سرنوشت دختر رهاشده با لباس بافتنی
نامادری اش در انزلی ساکن است ، همسرش در انزلی بزرگ شده است و
حالا نامادری اش خانواده ای را به او معرفی می کند که به دلیل شواهدی، به نظر می آید
که خانواده ی اصلی سوسن هستند ولی بعد از پیگیری های مداومش، آنها ادعا می کنند که سوسن فرزند آنها
نیست و مانع این می شوند که نتایج تحقیق به آزمایشگاه ژنتیک و بررسی تشابهات برسد.
تلاش های سوسن به درهای بسته می خورد.
درها یکی پس از دیگری به روی تلاش های سوسن بسته می شود.
تنها دری که به رویش باز مانده خانواده ی شیرین اش است متشکل از ۵ پسر و یک دختر و همسرش که از ۱۵ سالگی او را همراهی کرده است.این زندگی شیرین تر می شود با وجود نوه های
جذاب و دلنشینی که روزهای تعطیل به خانه اش می آیند و شیطنت ها و قهقه های بی امانشان سکوت
و تنهایی را از سوسن می ربایند.
کاش این زندگی زیبا ، لحظات غمگین و تنهایی اش را نداشت یا کم داشت یا حالا که دارد، کاش
ما نگاه مهربان خودمان را به سوسن و سرنوشتش بیندازیم و اگر خبری یا نشانه ای از خانواده اش داریم
به یاری اش برویم.
اگر خبری از هر کدام از اعضای خانواده ی گمشده ی سوسن دارید به ما کمک کنید تا زندگی اش
را به زیبایی داشتن یک خانواده ی کامل نقش بزنیم.
کسانی که از سرنوشت سوسن اطلاع دارند با شماره ۸۴۲۱۵۸۹۳-۰۲۱ تماس بگیرند.
رکنا