مهدیه الهی قمشه ای مهدیه الهی قمشه ای (زادهٔ ۱۳۱۶ خورشیدی – درگذشت ۱۹ تیر ۱۳۹۵)، شاعر ، مولویشناس و پژوهشگر ادبیات عرفانی بود.وی به تحقیق در مثنوی مولوی و تحلیل و تفسیر ادبیات عرفانی و تطبیق آنها با موضوعات قرآنی میپرداخت و ابیات بسیار زیادی از مثنوی را از حفظ بود، و خود هم […]
مهدیه الهی قمشه ای
مهدیه الهی قمشه ای (زادهٔ ۱۳۱۶ خورشیدی – درگذشت ۱۹ تیر ۱۳۹۵)، شاعر ، مولویشناس و پژوهشگر ادبیات عرفانی بود.
وی به تحقیق در مثنوی مولوی و تحلیل و تفسیر ادبیات عرفانی و تطبیق آنها با موضوعات قرآنی میپرداخت و
ابیات بسیار زیادی از مثنوی را از حفظ بود، و خود هم طبع شعری و ذوق ادبی داشته و «آتش»
تخلص میکرد.
استادان مهدیه الهی قمشه ای از سن کودکی در خدمت پدر خود مهدی الهی قمشهای، به شعر و ادب علاقهمند
شده و شعر میخوانده و با مثنوی الاطفال آشنا شدهاست.
از اساتید وی علاوه بر پدر از: «جلال همایی»، «شهابی»، «صدرالدین محلاتی»، «دکتر شفق» و «محمدتقی جعفری» میتوان نام برد.
برادران حسین الهی قمشهای، نظام الدین الهی قمشهای و مرتضی الهی قمشهای نیز برادران وی هستند.
آمد بهار و فصل گل افشانی ساقی بیار باده روحانی
زان آب آتشین که فرو شوید از جان و دل
کدورت ظلمانی
زان آب آتشین که از آن برقی در طور دید، موسی عمرانی
زان باده ای که اهل صفا
نوشند ظاهر به ماهِ روزه، نه پنهانی
آن کیمیای اهل سعادت را از جام روی دوست کنی ارزانی
در فصل
گل ستایش و تجلی ست از آن بزرگ بانوی ایرانی
آن بانوی یگانه دین پرور استاد علم و دانش قرآنی
گویی ز بامداد اَلست آمد توفیق او به خدمت انسانی
عمری حدیث زلف پریشان گفت تا خلق وا رهد ز
پریشانی
بانوی اصفهانی صاحب دل می داد درس حکمت ایمانی
بر عاشقان دانش و دین می گفت تفسیری از صحیفه
سبحانی
کز آفتاب دانش و دانایی نوری گرفت جوهر سلطانی
پروانگان شمع شب افروزش صدها رجال و عالم ربانی
او
در میان مجمع مشتاقان همچون نگین دست سلیمانی
از محضر یگانه، دین ارباب آموخت بس لطایف عرفانی
بانویی از ثُلاله
زینب بود در روزگار خود به سخنرانی
گسترد خوان علم و صلایی زد ما را بر این ضیافت و مهمانی
ای اصفهان که شهره آفاقی چون گوهری به تارک سلطانی
هم مهد اهل دانش و دانایی هم در هنر چو
شمع فروزانی
خورشید آسمان هنر با فخر بر سکه تو کرده زرافشانی
ای شهر پرطراوت و حکمت خیز چون سرمه
ای به دیده ایرانی
سردفتری در آیت زیبایی سرچشمه ای ز چشمه حیوانی
ساقی بیار بار دگر جامی تا بنگری
به دیده پنهانی
هر ذره ای ز عالم هستی را در کار خویش عالی و چه دانی
«آتش» به وصف
مردم صاحب دل بلبل به شاخ گل به غزلخوانی
نیک صالحی