داستان های خواندنی , در سحری مثل امروز ،در یک تصادف رانندگی، همسر و فرزندانش رفته بودند و از آن زمان یازده سال زمین گیر و ویلچرنشین شده بود.
داستان های خواندنی
داستان های خواندنی , در این مطلب دو داستانک جالب و بسیار خواندنی درباره ماه مبارک رمضان ،
برای شما آورده ایم .
لطفا در ادامه با ما همراه باشید.
عکس
مادرش زولبیا دوست داشت و پدرش بامیه …
نیم کیلو بامیه خرید و نیم کیلو زولبیا .
رفت خانه، کلید انداخت، در را باز کرد و رفت سمت آشپزخانه و وسایل سفره افطار را آماده کرد،
همه چیز را سر جایش گذاشت …
زولبیا، بامیه، پنیر، نان، سبزی و گردو …
نشست سر سفره، دو قاب عکس را آورد.
یکی کنار زولبیا و دیگری کنار بامیه…
دیدار
دم سحر، چشمانش را که باز کرد صورت همسر و فرزندانش را دید.
احساس خوشی عمیقی داشت که باز هم توانسته عزیزترین هایش را ببیند.
*** در سحری مثل امروز ،در یک تصادف رانندگی ، همسر و فرزندانش رفته بودند و از آن زمان
یازده سال زمین گیر و ویلچرنشین شده بود.
خبرآنلاین