
آتیلا پسیانی مرد خندان صحنه ها که عاشق کارش بود و همیشه تا جای که می توانست به کسانی که عاشقانه بازی گری را دوست داشتند یاری می رساند و اکنون آسمان هنر ایران داغدار مردی شده که نظیرش را دیگر نخواهد دید.
بازیگر پیشکسوت کشورمان روز گذشته در فرانسه چشم از جهان فرو بست و به حق می توان وی را ستاره ای برای نسل های مختلف نام برد که در آسمان هنر ایران درخشید و در این راه شاگردان موفق زیادی را معرفی کرد. در ادامه جزئیاتی از زندگی آتیلا پسیانی را در نیک صالحی مشاهده کنید.
زندگی آتیلا پسیانی
سرانجام قهوه قجری را نوشید؛ قهوهای که با زهر مرگ آمیخته بود. عاشق بازی بود آتیلا پسیانی، عاشق کشف و مکاشفه، عاشق مزههای تازه، عاشق راههای نرفته و حالا در کار تجربهای دیگر است؛ تجربهای از جنس نیستی، هر چند که برای او سخت غریب مینماید.
کودکی بود که به واسطه شغل مادرش که بازیگر نامی تئاتر آن زمان بود، پشت صحنه تئاتر قد کشید. خودش هم نفهمید چگونه سر از صحنه و پشت صحنه درآورد. در نوجوانی به عضویت کارگاه نمایش درآمد تا در جوانی و میانسالی بشود سردمدار تئاتر تجربی ایران.
در زمانهای که تئاتر کشور پذیرای این سبک نبود، او مومنانه ایستاد، چه بسیار ناسزاها که نشنید اما از پای ننشست. محکم بود و با اراده و مومن به راهی که انتخاب کرده بود. کار به حرف دیگران نداشت، ایمان داشت به راهی که انتخاب کرده بود.
او عاشق بازی بود و با همین عشق نام گروهش را هم گذاشت گروه تئاتر بازی که حالا یکی از معدود گروههایی است که باقی مانده و چند سال پیش سرپرستی آن را به دخترش ستاره سپرد.
آتیلا پسیانی فقط یک هنرمند تاثیرگذار نبود، فقط یک بازیگر درخشان نبود. او پدری بود که فرزندان خود را همواره زیر پر و بال خود میگرفت. گفتم فرزندانش، فرزندان او فقط ستاره و خسرو نبودند، او بسیاری فرزندان دیگر داشت؛ فرزندانی که پدر معنوی آنان بود، از علی اصغر دشتی، رضا گوران، همایون غنیزاده، امیررضا کوهستانی، جابر رمضانی و … جوانانی که پشتشان به او محکم بود و دلشان به او گرم.
درباره بازیگر و کارگردان مطرح ایرانی
نه به خاطر اینکه گاهی در نمایشهایشان بازی می کرد یا برخی اوقات برایشان طراحی نور می کرد و یا همیشه به عنوان مشاور، بی دریغ در کنارشان بود. نه! همه اینها بود ولی اینها همه حمایت آتیلا نبود، او به آنان اعتماد به نفس می داد و امید. او آنان را باور داشت!
اگر او را از نزدیک شناخته باشید، میدانید که هرگز اهل گله و شکایت نبود بلکه از هر فرصتی برای کار بهره میجست، شوقی غریب داشت برای تجربههای تازه.
هنر بزرگ او بازیهای به یاد ماندنی، کارگردانیهای تاثیرگذار یا پرورش نسلهای تازه نبود. او بلد بود با زندگی بازی کند، بلد بود از زندگی لذت ببرد، گاه این لذت در کار سینما و تئاتر و تلویزیون بود و گاه در ساختن مجسمه، گاهی در سفر و زمانی هم در آشپزی و حتی و سوار شدن اتوبوس بی آر تی و رسیدن به تئاتر شهر بدون معطلی.
به واسطه کارش به کشورهای گوناگونی سفر کرده بود و به قول خودش دل درد داشت تا به هر کجا که سفر میکرد، غذاهای آن کشور را مزه مزه کند، هیچ هراسی نداشت از ناشناختهها اما وقتی از غذاهای وطنی خودمان سخن میگفت، مثل یک پسربچه پر از شوق میشد، مثل آخرین باری که یک نمایشگاه تجسمی برپا کرد، نمایشگاهی که اسمش را گذاشته بود اسباببازیهای آتیلا. او در بزرگسالی هم همه لذتهای ساده زندگی را بلد بود.
سال ۹۸ تصمیم گرفت یکی از نمایشهای خاطرهانگیز خود را دوباره اجرا کند؛ «قهوه قجری» که تماشاگران نسلهای گذشته، خاطره خوش آن را خوب به یاد داشتند. این بار نوید محمدزاده و هوتن شکیبا را برای بازی در این نمایش دعوت کرده بود.
زندگی آتیلا پسیانی در صحنه تئاتر
زمستان سال ۹۸ سالن اصلی تئاتر شهر بعد از مدتها دوباره با خیل بزرگ تماشاگران مواجه شده بود؛ برخی برای تجدید خاطره آمده بودند و تعدادی دیگر کنجکاو بودند که او در این اجرا چه کرده است.
چند روزی نگذشته بود که ویروس مهیب کرونا، همه چیز را متوقف کرد و نوشیدن قهوه قجری هم ماند برای شاید وقتی دیگر.
کرونا فروکش کرد، سالنهای تئاتر دوباره سرپا شدند، هنرمندان دوباره دست به کار شدند تا از تعطیلی دوران مهیب کرونا انتقام بگیرند اما نشد که آتیلا نمایش ناتمام خود را به پایان برساند.
او که آرزو داشت روزی روزگاری در برج طغرل تئاتر اجرا کند، اجرای قهوه قجری را هم نیمهتمام گذاشت.
یک جمعه به ظاهر آرام بود، یکی از آن جمعههای پاییزی، یکی از آن جمعههایی که از غروبش واهمه داری، اما غم این جمعه به غروب نکشیده، ظاهر شد. هنوز غصه درگذشت فردوس کاویانی تازه بود. هنوز خبرنگاران در کار نوشتن برای او بودند که آتیلا این بار زندگی را به بازی گرفت؛ زندگی را با همه لذتهایش، رنجهایش و ناکامی هایش.
اما حالا باید به که تسلیت گفت، به کدام یک از فرزندانش؟ به آنان که هر یک در گوشهای از جهان نشستهاند به انتظار، به آنان که دلشان گرم بود به آتیلا تا امیدشان باشد در روزهای سختی و بلا، به آنان که دلشان تنگ است برای صحنه و اجرا، به آنان که همنشینی او را با مرگ باور نداشتند، آتیلا اما این بار یارای همراهی فرزندانش را نداشت. او باید قهوه قجری را می نوشید.
ایسنا