
آیسا اوجی بازیگر جوان کشورمان که در فیلم کوتاه گاهی انسان به تهیه کنندگی نوید محمدزاده متولد ۱۳۷۵ بوده که به علت بیماری مادرزادی قلبی در یکم خرداد ۱۴۰۳ درگذشت و این بازیگر جوان تنها ۲۶ سال داشت که خیلی زود بیماری جانش را گرفت.
بازیگر جوان تازه کاری که کار هنری خود را از تئاتر آغاز کرده و علاقه زیادی به نوشتن داشت در اوج جوانی جانش را در ۲۶ سالگی از دست داد و چند روزی است که تصاویری از وی در فضای مجازی منتشر می شود. در ادامه عکس ها و بیوگرافی آیسا اوجی را در نیک صالحی مشاهده کنید.
بیوگرافی آیسا اوجی
آیسا اوجی بازیگر جوان تئاتر به علت عارضه قلبی مادرزادی و بروز لخته در مغز درگذشت. عارضه قلبی خانم اوجی تا همین اواخر نشانهای از خود بروز نداده بود و در عرض چند هفته جان این بازیگر ۲۶ ساله را گرفت.
این بازیگر جوان کمتر از دو هفته پیش با انتشار تصاویری بر تخت بیمارستان در اینستاگرامش، حال خود را اینطور توضیح داده بود.
آیسا اوجی متولد ۱۳۷۵ فارغالتحصیل رشته نقاشی دانشگاه علم و فرهنگ تهران بود. او تجربه بازیگری در تئاتر و چند فیلم کوتاه را داشت.
بازیگر فیلم کوتاه گاهی انسان
فیلم کوتاه «گاهی انسان» به کارگردانی محمد تهرانی و تهیه کنندگی نوید محمدزاده که در سال ۱۴۰۱ تولید شد ازجمله تجربههای بازیگری آیسا اوجی بود.
در این فیلم چهره های همچون سجاد اسیوند، آیسا اوجی، علی میرابی، داوود اسیوند، کامران دهقان، امیر اخلاقی و ارشیا ناخد نقشآفرینی کردند.
آیسا اوجی به علت عارضه قلبی مادرزادی و بروز لخته در مغز در سن ۲۷ سالگی درگذشت.
بیوگرافی آیسا اوجی بازیگر تئاتر
آیسا اوجی براثر عارضه مادرزادی قلبی و بروز لخته خون در مغزش ابتدا به کما رفته بود و بعد از کما درگذشت.
یادداشت احساسی یک روانشناس برای آیسا اوجی که پربازدید شد
ریحان جعفری زاده روانشناس که در اینستاگرام نبال کنندگان زیادی دارد برای درگذشت آیسا اوجی یادداشتی احساسی نوشت:
یهو چشمم میفته به پست دخترى زیبا که روى تخت بیمارستانه.
میرم توی پیجش و یک ساعتی لابەلای نوشتههاش و عکساش گم میشم. دو تا پست آخرش بی رحمانه مضطرب کننده هستن.
نمیشناسمش ولی انگار میفهمم چی میگه! نگرانم براى این غریبه زیبا!
کلمه مرگ از ذهنم میگذره. سریع به خودم میګم نه بابا خیلیی جوون و قشنگه مطمئنا مرگ سراغش نمیاد.
توى دو تا پست آخرش نوشته داری زندگیتو میکنی یهو یه لخته خون میاد و همه برنامه هاتو عوض میکنه.
نوشته من زیادی حرص خوردم هیچى مهم تر از خودتون نیست!
مرگ به من عریان بودن و یهویی بودنشو خیلی زود نشون داد من همون لحظه که داشتم اضطرابمو با جمله نه بابا خیلى جوون و قشنگه خفه میکردم میدونستم که نرجس و هاشم هم برای مرگ خیلی کوچیک و قشنگ بودن …
براى چندمین بار به این فکر میکنم چرا ما آدمها وقتى مرگ هست زندگی رو به بعدى موکول میکنیم که شاید هیچ وقت نرسه!
چرا فریب میدیم خودمون رو و بقیه رو؟ چرا حرص میزنیم براى یک متر خونه بزرگتر؟وچرا حاضریم هر بلایی سر هم بیاریم ولی مهر رو زندگی نکنیم؟! براى هزارمین بار به خودم میگم ریحان هر لحظه ممکنه مرگ بیاد …
آره احتمالا الان مضطرب شدى یا به فکر فرو رفتى! یه لحظه تحملش کن این اضطراب رو و بدون که آره مرگ فقط مال همسایه نیست.
تا نیومده زنده باش! من دوست داشتم صورتت اى غریبه زیبا اینجا بمونه. روحت شاد …
روزیاتو