شخصیت های کارتونی سه دهه اخیر تلویزیون کم نیستند؛ از موش ها تا کلاه قرمزی.بعضی ها را می شود یک جا و در یک مجموعه دید و برخی به شکل انفرادی خود نمایی کرده اند.در آستانه اکران «شهر موش ها ۲» محبوب ترین عروسک ها را مرور کرده ایم. کلاه قرمزی بی هیچ شک و […]
شخصیت های کارتونی سه دهه اخیر تلویزیون کم نیستند؛ از موش ها تا کلاه قرمزی.
بعضی ها را می شود یک جا و در یک مجموعه دید و برخی به شکل انفرادی خود نمایی کرده
اند.
در آستانه اکران «شهر موش ها ۲» محبوب ترین عروسک ها را مرور کرده ایم.
کلاه قرمزی
بی هیچ شک و شبهه ای شناخته شده ترین شخصت کارتونی سینما و تلویزیون ما است.
« کلاه قرمزی » ابتدا یک مورچه عروسکی بوده که سال ۶۰ توسط مسعود صادقیان طراحی شد و در برنامه
ای به نام «چتر» حضور یافت.
بعد از آن ایرج طهماسب از آن در برنامه «سقائک و شانهبهسر دانا » استفاده کرد.
دستی به سر و شکلش کشید و با حذف شاخکها و چسباندن یک بینی آن را جذابتر کرد.
ستاره بخت کلاه قرمزی سال ۷۱ و در برنامه « جغجغه و فرفره» درخشید.
او چند سال در انبار خاک می خورد تا این که طهماسب تصمیم گرفت یک بار دیگر از آن استفاده
کند؛ برای همین مرضیه محبوب تغییرات اولیه را روی آن ایجاد کرد.
او ابتدا قرار بود مهمان یک قسمت باشد اما حضورش به قدری دلچسب بود که پای ثابت برنامه شد.
دو سال بعد طهماسب دست او را گرفت و آن را برنامه «صندوق پست» آورد.
در آستانه اکران نسخ دوم فیلم «شهر موش ها» خاطرات کودکی چند نسل زنده می شود.
به همین بهانه هفت شخصیت عروسکی که سهم بیشتری در خاطره آفرینی مشترک مان داشته اند را مرور کرده ایم
از کلاه قرمزی تا موش ها…
درخشش کلاه قرمزی در این برنامه به اوج رسید و پایش به سینما باز شد.سال ۷۳ و در اوج محبوبیت
«کلاه قرمزی» طهماسب آن را به سینما آورد.
فیلم «کلاهقرمزی و پسرخاله » حسابی ترکاند و نامش را به عنوان یکی از پرفروش های سینما ثبت کرد.
سال ۸۱ جلد دوم فیلم با عنوان «کلاه قرمزی و سرو ناز » روی پرده آمد و باز هم در
گیشه موفق بود.
«کلاه قرمزی و بچه ننه» با شخصیت های جدید سال ۹۱ اکران شد و با وجود فروش میلیاردی نتواست دل
مخاطبانش را ببرد.
مجموعه «کلاه قرمزی» با سر و شکلی متفاوت از نوروز ۸۸ روی آنتن رفته و به یکی از بهترین ویژه
برنامه های تلویزیون تبدیل شده…
موش ها
سال ۶۰ داستان «مدرسه موشها» در قالب یک جُنگ روی آنتن رفت و قرار بود بچهها را برای رفتن به
مدرس تشویق کند.
شبکه یک با دیدن محبوبیت موش ها سفارش ادامه ساخت آن را به مرضیه برومند داد.
او هم با قوام دادن شخصیت ها و تغییر در سر و شکل شان سری تازه «مدرسه موش ها» را
به آنتن رساند و سه سال خانواده ها با شخصیت موش ها درگیر بودند.
سال ۶۴ مرضیه برومند تصمیم گرفت نسخه سینمایی عروسک هایش را هم بسازد.
بد از بده بستان میان او ،تلویزیون و بنیاد فارابی مقدمات ساخت «شهر موش ها» فراهم شد.
محمد علی طالبی هم به عنوان کارگردان سینمایی این فیلم کنار مرضیه برومند (کارگردان عروسکی) قرار گرفت .
در بازه اکران، نسخه سینمایی موش ها هم با استقبال زیادی مواجه شد.مرضیه برومند بعد از سال ها دوباره سراغ
موش ها رفته و جلد دوم آن با داستان و فضایی کاملا متفاوت را ساخته است.
این فیلم هفته آینده اکران عمومی می شود.
مخمل
مرضیه برومند در مجموعه «خونه مادربزرگه» شخصیت های دوست داشتنی دیگری خلق کرد.
این سریال اول بار سال ۶۶ روی آنتن رفت و بعد از آن بارها تکرار شد.
در این سریال مخمل بیش از دیگران جای خود را باز کرد.
جایی که آقا حنایی، گل باقالی خانم، نوک سیاه، نوک طلا و …
هم حضور داشتند.
در این میان جناب مخمل از اصول ضد قهرمان بهره می گرفت.
گربه غرغروی داستان ما شگرد عجیبی در ایجاد اختلاف میان مادربزرگه با سایر اعضای خانه بویژه خانواده آقا حنایی و
گل باقالی خانوم داشت.
مخمل سیاه نبود؛ کارش را که می کرد پشیمان می شد و در آخر وجه دیگری از خود نشان می
داد.
این ویژگی یعنی سیاه و سفید نبودن و شگردهای روزانه او مخمل را دوست داشتنی می کرد بویژه آن که
در پایان قصه از کرده اش پشیمان می شد و به فکر اصلاح امور می افتاد.
صدای خاطره انگیز بهرام شاهمحمدلو حسی دیگر به این شخصیت داده.
چاق و لاغر
یکی از خاطره انگیزترین زوج های تلویزیون کشورمان «چاق و لاغر» هستند.
در روزگاری که کمتر چیز دندان گیری برای سرگرمی گیر می آمد این دو شخصیت عروسکی بخوبی دهه شصتی ها
را سرگرم کردند.
این زوج خنگ و کلهپوک ابتدا سال ۶۵ در قاب تلویزیون ظاهر شدند چاق و لاغر در سری اولشان آیتمی
بودند از یک برنامه که در یکی از سالنهای مدرسه رازی اجرا میشد.
این عروسک ها ساخته دست مرحوم صمیمی مفخم بودند و حسن پورشیرازی و حسن زارع به جای آن ها حرف
می زدند.
سال ۶۶ این دو عروسک همراه «هاچین» و «واچین» بازگشتند و دو سال بعد با شمایلی تازه به تلویزیون آمدند؛
یعنی «چاق و لاغر» تبدیل به دو آدم ماسک پوش شدند .
اسداله یکتا و محسن رامشه بازیگران آن بودند.
زیزی گولو
سال ۱۳۷۵ یکی از شخصیت های عجیب و محبوب تلویزیون ظهور کرد : «زیزی گولو» در سریال« قصههای تابهتا».
این شخصیت از عالمی دیگر آمده بود و یک تکیه کلام داشت: « آسی پاسی دراکوتا تا به تا» .
پشت این عروسک هم نام مرضیه برومند به عنوان کارگردان قرار دارد.
سریال «قصه های تا به تا» در دهه هفتاد شیوه تازه ای از برنامه سازی کودک و نوجوان را ارائه
کرده بود و سعی می کرد در قالب داستان های مختلف آداب معاشرت به آن ها بیاموزد.
تا پیش از این بچه ها نمونه چنین کاراکتر فانتزی ای را ندیده بودند که این قدر در برآوردن آروزها
توانایی دارد؛حتما این جمله معروف یادتان ایست: «زیزیگولو آسیپاسی دراکوتا تابهتا را بخوانید و به آرزویتان برسید…
» برای همین زی زی گولو نقطه اوج خیال پردازی کودکان بود
سنجد
هم نامش غریب بود هم ریختش! ولی خوب
گل کرد و دو دهه است دوام آورده.
از سنجد اوخر دهه هفتاد رونمایی شد؛ عروسکی با دهانی گشاد و زبانی سرخ .
ابتدای دهه هفتاد شبکه دو سفارش این عروسک را به امیر فیضی داد تا به حوزه های مختلف سرک بکشد
و از همه چیز سر در بیاورد.
تکیه کلامش این بود: «گفته بودم دوباره برمیگردم».
سنجد خبرنگار تمام عیار است که می خواهد از همه چیز سر در بیاورد و طبعا فضای زیادی برای ورود
به حطیه های مختلف دارد.
صدای خش دار نگار استخر هم خیلی خوب به این عروسک نشسته.
هم نگار استخر (عروسکگردان و صداپیشه عروسک سنجد) هم سوسن کرامتی (تهیهکننده) چندین بار از علاقه شان برای ساخت نسخه
سینمایی سنجد گفته اند.
البته تهیه کننده تاکید کرده حمایت لازم از سنجد نمی شود مثل حمایتی که از «کلاه قرمزی» شد.
مجید دلبندم
«مجید دلبندم»…
این دیالوگ هنوز که هنوز است بار معنایی خاصی دارد و به آدمی که کاری را اشتباهی انجام داده خطاب
می شود.
کاراکتر عروسکی مجید در مجموعه «مجید دلبندم» سال ۷۷ از نقش مجید در یکی از آیتم های « سیب خنده»
شکل گرفت .
رضا عطاران با این مجموعه استعدادش را درخلق کاراکترهای بیادماندنی نشان داد.
سریال «مجید دلبندم» یک عروسک عجیب داشت با دستانی بلند و بیانی منحصر بفرد نامش هم مجید بود! این عروسک
شیرین همیشه برایش سوال بود که چرا دستهای من درازه؟ موقع حرف زدن هم کلمات را جابجا و اشتباهی بیان
می کرد.
همین اشتباهات تعارض ایجاد می کرد و مخاطب را به خنده وا می داشت.
مجید دلبندم چرا با بچه ها بازی نمی کنی ؟ – آخه من چوب ندارم …
، پسرم چوب نه توپ، توپ که اسم غذاست،اون سوپه سوپ، سوپ که از دودکش بیرون میاد، دلبندم اون دود
است ،دود که رو به کبوترا میدن،پسرم اون دون است…
خب ما هم حسابی می خندیدیم دیگر…
تبیان