آنها به قدری «باحال» و پر انرژیاند که یک مصاحبه مفصل با آنها اعصاب و انرژی زیادی را برای مصاحبهکننده میطلبد.به هر حال سر و کله زدن با پنج جوان شاد، خوشحال و البته پرشور، کار هر کسی نیست.نایل، زین، لیام، هری و لوئی هرگاه در یک گفتوگوی مفصل ظاهر شدهاند، بلایی سر مجری یا […]
آنها به قدری «باحال» و پر انرژیاند که یک مصاحبه مفصل با آنها اعصاب و انرژی زیادی را برای مصاحبهکننده
میطلبد.
به هر حال سر و کله زدن با پنج جوان شاد، خوشحال و البته پرشور، کار هر کسی نیست.
نایل، زین، لیام، هری و لوئی هرگاه در یک گفتوگوی مفصل ظاهر شدهاند، بلایی سر مجری یا مصاحبهکننده آوردهاند که
او آرزو کند زودتر مصاحبه تمام شود و بیش از این بازیچه دست پسرها نشود.
اعضای « وان دایرکشن » خیلی کم مصاحبه میکنند و در سه سال گذشته تنها چهار گفتوگوی رسمی از
آنها منتشر شده که دو گفتوگو به صورت رادیویی بوده و یکی از آنها نیز زنده روی آنتن رفته تا
دردسرهای آقای مجری در برابر این پنج نفر بیشتر و بیشتر باشد.
آنها در گفتوگوی خود از به کار بردن هر واژه و اصطلاحی ابایی ندارند و کاملا راحت و آسوده
در برابر سوالها متلک میاندازند و به شوخیهای تند و خندههایی با صدای بلند اقدام میکنند که کلی سر و
صدا به پا کرده است.
بخشهایی از آخرین گفتوگوی آنها را قبل از اینکه خبر جدایی «زین مالیک» در رسانهها
بلوا به پا کند بخوانید.
از وقتی به صورت گروه فعالیتتان را آغاز کردهاید چقدر دچار اختلاف سلیقه شدهاید؟
نایل: اختلاف سلیقه که هست.
مگر میشود پنج نفر یک نظر مشابه داشته باشند؟ اما همیشه سعی کردهایم به صورت گروهی تصمیم آخر را بگیریم.
هری: ما معمولا وقتی به یک چند دستگی در یک مورد میرسیم، رایگیری میکنیم.
خوشبختانه تعدادمان هم جوری است که هیچوقت رایها مساوی نمیشود و همیشه به نتیجه میرسیم.
مگر اینکه «لیام» مثل اکثر اوقات روی کاناپه خوابش برده باشد و نتوانیم رای او را داشته باشیم!
لوئی:
ما یک مثل مهم داریم که البته رفته رفته به قانونی در گروه تبدیل شده است.
ما همیشه سعی میکنیم از مشاوران و افرادی که متخصص هر حوزهای هستند، نظر بگیریم.
یک بار یکی از آثار و قطعاتی که ساخته بودیم را به صورت مخفیانه به دست یکی از آرتیستهای بزرگ
و خوانندههای محبوب جهانی رساندیم و او در متنی کوتاه برایمان پیام فرستاد: به درد نمیخورد!
و شما چه
کار کردید؟
زین: کاری نمیتوانستیم بکنیم.
ما هم به صورت کامل آن را کنار گذاشتیم.
مگر میشد حرف یار صمیمی «هری» را نادیده بگیریم؟! ماکه جراتش را نداشتیم…
(میخندد).
شاید منظورتان از آن ستاره جهانی «تیلور» (سویفت) است؟!
لوئی: تو نظری در این باره نداری «هری»؟!
هری: (با خنده)
به هر حال این یک چالش منطقی برای ما بود.
ما هر کداممان برخی تجربهها را از سر گذرانده بودیم و میخواستیم تا درباره یک اثر صددرصد مطمئن نشدهایم، آن
را منتشر نکنیم.
این قطعهای هم که بچهها خوشمزگی به خرج دادند و بدون هماهنگی با مدیر برنامههایمان دربارهاش حرف زدند، دقیقا همین
رویه را طی کرد.
ما هم نظرچند نفر را گرفتیم و در آخر دیدیم همه مخالف انتشارش هستند.
ما هم حذفش کردیم تا «لوئی» خفه شود!
یعنی اگر «ریحانا» یا «انریکه» از کار خوششان میآمد و «تیلور»
همان جمله را برایتان مینوشت، باز هم کار را حذف میکردید؟
نایل: عجب سوال جذابی!
زین: باید اول میدیدیم
که کدام یک اول از همه به ما تکست دادهاند.
اگر زودتر از تیلور بود شاید میشد یک کاری کرد ولی اگر تیلور اول تکست میداد و نظرش را میگفت
قطعا حرف او برای ما اولویت است! هری: من هم موافقم! به هر حال ما یک گروهیم و همه به
هم به چشم یک خانواده نگاه میکنیم! باید منافع همه حفظ شود…
(با خنده).
آیا میتوانید یک کتاب خوب پیشنهاد کنید؟ اصولا چقدر از زمان زندگیتان برای کتاب خواندن صرف میشود؟
نایل: جرات
برای رویا.
لوئی: زندگینامه جدید جیمز کوردن «ممکن است به من توجه کنید لطفا».
لیام: زندگینامه «راسل برند».
زین: من سالها پیش یک کتاب خواندم به نام «یک بال و یک دعا».
فکر میکنم در مورد جنگ جهانی اول بود.
فوقالعاده من را تحت تاثیر قرار داد.
نایل: من یک پیشنهاد دیگر هم دارم: «روی صحنه، بیرون صحنه»؛ اثری از مایکل بوبلی.
لیام: «یک تماس بازرس».
این تنها یکی از چیزهایی است که تاکنون خواندهام و به همه پیشنهاد میکنم.
هری: البته من فکر میکنم بچهها خیلی اهل مطالعه نیستند و همیشه در اینترنت میچرخند.
باورکنید نام این کتابهایی هم که گفتند را به صورت شانسی یادشان مانده بود!
لیام: بله دقیقا همین طور
است!
نایل: من هم دقیقا همین طور! البته اسم یک کتاب دیگر هم در ذهن من مانده و آن
هم «چگونه میشود یک پرنده ساختگی راکشت».
لیام: واقعا در آخر داستان یاد میگرفتی چطور میتوانی یک پرنده را بکشی؟!
هری: من هم این کتاب را
خواندهام و مسخره بود.
به خاطر اینکه یادم هست من در صفحه ۲۰۰ بودم و پرنده هنوز نمرده بود!
موسیقی که دوست دارید
و مردم را متعجب میکند، چیست؟
لیام: بینگ کرازبی
لوئی: باشگاه دوچرخه بمبئی
لیام: دانیل ادانل
زین: من به
جای «هری» و «نایل» جواب میدهم تا بیشتر ازاین وقت مصاحبه گرفته نشود.
تیلور و جاستین!
زین تو خودت علاقهای به موسیقی شرقی نداری؟ به هر حال پدرت اصالتا شرقی است.
زین: حتی یک بار هم موسیقی آن سمتها را گوش نکردهام ولی از بچگی طرفدار «مایکل» بودم و از
«جاستین» بدم میآمد! چون هر کاری کردم در اینستاگرام من را «فالو» نکرد!
عجیبترین هدیهای که شما از یک
طرفدار تا به حال گرفتهاید، چیست؟
لوئی: حوله بهداشتی برای پنجره ماشین!
زین: آنها میخواهند در توئیتر فالویشان کنیم.
این جمله را بارها شنیدهام.
آنقدر با جیغ و فریاد «آیدی» توئیترشان را پشت گوش ما فریاد میکنند که واقعا کرکننده است.
یک بار آن اوایل یکی از طرفدارها هدیهای بزرگ را برای من آورد که در دو دست من جا نمیشد.
بستهبندی بزرگی داشت و مجبور شدم برای حمل آن از یکی از دوستانم کمک بگیرم.
بعد زمانی که آن بسته را باز کردیم دیدیم که این طرفدار آیدی توئیترش را به صورت حروف بزرگ روی
چوب اره کرده و آنها را کنار هم چسبانده! آن شب خیلی به این هدیه خندیدیم.
نایل: یک بار برای شوخی گفتم من کسانی را دوست دارم که عاشق خوردن هویج هستند.
واقعا این حرف من یک شوخی بزرگ روی صحنه بود ولی در روز تولد تقریبا یک مزرعه هویج کادو گرفتم!
لیام: هدیهای که من گرفتم عکسهایی بود که باور کردنش برایم سخت بود.
بگذار بیشتر در مورد آن عکسها توضیح ندهم!
هری: من یک بار یک سوسمار نیم متری بزرگ زنده هدیه
گرفتم و تا سه روزی که این سوسمار پیش ما بود نایل همه شبها را در خارج از سوئیتمان میخوابید!
در طول تور بزرگ کنسرتهای آلبومUP ALL NIGHT بسیار پرحاشیه و خبرساز شدید و ظاهرا در پستهای توئیتری از طرفدارانتان
خواستید نصف شب جلوی هتل شما در شهر «سندیهگو» جمع شوند چون حوصلهتان سر رفته بود و خوابتان نمیبرد!
نایل: خوب واقعا خوابمان نمیبرد!
زین: من دو روز بود نخوابیده بودم ولی واقعا خوابم نمیبرد و دوست داشتم سرگرم
باشم و کلی انرژی داشتم.
هری: من خواب بودم و اصلا نفهمیدم چه خبر است.
فقط با بوق صدای پلیس بیدار شدم!
اگر دستگیر میشدید، چه میکردید؟
لوئی: توئیت میکردیم که «ما دستگیر
شدهایم ولی حالمان خوب است!»
هری: برای فرارمان نقشه میکشیدیم.
من همه سیزنهای «فرار از زندان» را دیدهام!
نایل: مزخرف میگویند! همهشان ترسیده بودند و فکر میکردند که دیگر
اجازه کنسرت نخواهند داشت.
آن شب چگونه به صبح رسید؟
لیام: فقط باعث شد خیلی از خبرنگاران بیخواب شوند و کلی پلیس
بیاید.
نایل: استرس گرفته بودم و باور نمیکردم که یک توئیت ساده انقدر میتواند همه چیز را خراب کند.
زین: مدیر برنامهمان از شدت خشم در راهروهای هتل داد میزد و واقعا ترسیده بود.
احتمال لغو برنامههایمان وجود داشت.
لوئی: لیام یک احمق بیخاصیت است! آنقدر ترسیده بود که میخواست حساب توئیترش را غیر فعال کند.
بعد از آن شب همیشه یاد چهره ترسیده او میافتیم و کلی میخندیم!
هری: من خودم را به خواب
زدم ولی اوضاع به قدری خارج از کنترل شده بود که نمیشد ساکت بمانی و باید همفکری میکردیم.
خواننده بودن به مرور برای شما تکراری نمیشود؟ نمیترسید فراموش شوید؟
هری: ترس ناشی از آن تبدیل به
آدرنالین شده.
مطمئنا در چند اجرای اول شما مدام به این فکر میکنید که همه اشتباهات اتفاق خواهند افتاد اما بعد وقتی
بیشتر میفهمید چه کار میکنید، لذتش بیشتر میشود.
هر اجرایی متفاوت است بنابراین هیچوقت نمیتوانید در آرامش مطلق باشید.
من فقط سعی میکنم تمرکزم را حفظ کنم.
آیا به آینده فکر کردهاید؟ بزرگترین آرزوی شما در موسیقی چیست؟
زین: آرزوی من این است که روزی
برسد که در اروپا شهری نباشد که در آن کنسرت برگزار نکرده باشم.
لوئی: من اسپانیا را خیلی دوست دارم.
همیشه فکر این را میکنم که اگر در این کشور کنسرت بگذارم و وسط اجرا یک گاو وحشی روی صحنه
بیاید، چه اتفاقی ممکن است بیفتد؟!
لیام: بچهها شوخی بس است.
کمی جدی باشید.
در گروه ما معمولا خیالبافی جایی ندارد و همیشه بر اساس مشاورههایی که مشاوران و دوستانمان میدهند، سعی میکنیم بهترین
رویه را داشته باشیم.
هری: ما آدمهای بیخیالی هستیم! هدف خاصی نداریم و دوست داریم از زندگی و تفریحها و موسیقی لذت ببریم.
فکر میکنم این بزرگترین هدف ما برای روزها و لحظههایمان است.
نایل: حال ما با جیغهای طرفدارانمان خوب میشود! هرقدر جیغها بلندتر باشد حال ما بهتر است.
این را جدی گفتم و میتوانی از همه بچهها در این مورد بپرسی.
شهرت و معروف بودن لذتبخش است؟
هری: فکر نمیکنم اصلا بشود به چنین شهرتی عادت کرد.
من فقط یادگرفتهام که چطور آن را جدا از زندگیام یا حداقل با کمی فاصله نگه دارم.
من چیزی برای پنهان کردن ندارم.
چیزی که شما میبینید صادقانه است.
من روبهروی شما نشستهام و درنشریات حضور دارم اما این همه من نیست.
اگر بخواهم تماما خودم را وقف کار کنم، دیوانه میشوم اما دیوانه نیستم، حداقل هنوز نه.
میگویند اعضای گروه در انجام کارهای شخصیشان خیلی بینظم هستند. این ماجرا چقدر صحت دارد؟
لوئی: خیلی زیاد!
نایل: درست میگویند.
به جز هری تقریبا همه کارهای ما را باید یکی دیگر انجام دهد!
زین: من اسم این موضوع را بینظمی
نمیگذارم.
شما کدام خواننده را سراغ دارید که مثلا لباسهایش را خودش بشوید؟
فکر میکنید روزی برسد که طرفداران شما بیشتر از «جاستین بیبر» شود؟
نایل: جاستین یک نفر است و ما ۵
نفر! اگر طرفداران هر کدام از ما را بشماری روی هم رفته طرفداران ما خیلی بیشتر است!
هری: مزخرف میگوید!
ما باید به مرور بیشتر در خارج از انگلیس برنامه اجرا کنیم تا شاید بیشتر و بیشتر بتوانیم از سراسر
دنیا دوستانی را بیابیم.
لوئی: این به گذر زمان بر میگردد.
ما روزی که جایزه «موسیقی آمریکا» را گرفتیم، انرژی خوبی برای ادامه کارمان پیدا کردیم و خیلی به ما کمک
کرد.
شایعات زیاد جزء زندگی روزمره شما شده است.
با این موضوع چطور کنار میآیید؟
هری: بعضی از آنها واقعا بامزه هستند، بعضیها مسخره و بعضیها هم واقعا
آزاردهنده هستند.
من دوست ندارم از آن دست آدمهایی باشم که از شایعات شکایت میکنند.
دوست ندارم مثل بعضی از ستارهها به توئیترم بروم و بنویسم «واقعیت ندارد».
من فکر میکنم این چیزی است که هست و باید با آن کنار آمد.
شایعات وقتی آزاردهنده میشوند که شما واقعا از کسی خوشتان میآید و بعد چیزهایی در نشریات مینویسند که واقعا در
نگاه آن فرد و رابطه شما تاثیر میگذارد.
میخواهید واندایرکشن را چطور به خاطر بیاورند؟
زین: من میخواهم مقبرهای در بردفورد داشته باشم! از ما مجسمه
خواهند ساخت.
نه من میخواهم فرهنگ پاپ را متحول کنم….
لوئی: به عنوان گروه پسرانهای که حرکات موزون انجام نمی دهند.
نایل: همین که آدم را به خاطر بیاورند به اندازه کافی خوب است.
لیام: گرفتن یک جایزه بریت خیلی خوب بود.
نایل: به خاطر دارید وقتی بک استریت بویز و نیوکیدز چند ماه پیش بازگشتند و تنها کاری که کردند
برگذاری توری از اجراهای فضای باز بود.
این همان چیزی است که من دوست دارم از ما به یاد بیاورند.
لیام: بله اینکه هر ۱۰ سال یک بار ظاهر بشویم و توری برگذار کنیم.
مجله زندگی ایده آل