شهید مدافع حرم شهید تقویفر با بهعقبراندن گروهک تروریستی داعش از سرزمین کربلا به «جرف الصخر»در شمال غرب بغداد، حرامیان را مشغول کرد تا زوار بتوانند به سلامت پیادهروی اربعین را به پایان برسانند.
شهید مدافع حرم
شهید مدافع حرم شهید تقویفر با بهعقبراندن گروهک تروریستی داعش از سرزمین کربلا به «جرف الصخر»در شمال
غرب بغداد، حرامیان را مشغول کرد تا زوار بتوانند به سلامت پیادهروی اربعین را به پایان برسانند.
پدرم با تو، باران بهاریام را پایانی نیست و بی تو، پرندهای آشیان گم کرده در جادههای پاییزم.
تو که هستی، پنجره، با بالهایی گشوده از آفتاب، باغچه را مرور میکند.
با تو، نفسهای مادرانه، تیررس اضطراب و تشویش را مجال نمیدهند.
آجر به آجر، ساخته میشوم؛ وقتی پناه دستهای امنات، موسیقی مهربان عشق را به ترنم میآیند.
بیتو، بنبستی میشوم در هزار توی رنجهای خویش.
بیتو، شکوه جهان، ویرانهای است مسکوت و بیهیاهو.
امروز پای صحبتهای پروین مرادی همسر شهید مدافع حرم سردار تقویفر نشستهایم تا اندکی هرچند کوتاه از عاشقانههای زندگیاش با
حاج حمید را برای ما بگوید.
شهید مدافع حرم شهید تقویفر
اگر مشکل لباس یا کار منزل است من خودم انجام میدهم
۱۵ سال بیشتر نداشتم
و سرگرم بازیهای کودکانه، یک روز خسرو برادرم گفت: پری، حمید پسرخالهمان از تو خوشش میآید و میخواهد به خواستگاریات
بیاید، نمیدانم چه حسی بود داشتم، خوشحالی، حجب و حیا، ولی هرچه بود همراه با نگرانیهای مخالفتهای پدرم بود.
چون پدرم نظرش بر این بود من هنوز بزرگ نشدهام، چه طور میتوانم یک زندگی را جمع کنم و به
طور مستقل زندگی کنم.
شب خواستگاری پدرم به حاج حمید گفت: پری لباسهایش را مادرش میشوید، کیف مدرسهاش را مادرش جمع میکند، چه طور
میخواهد بیاید خانه تو و خانهداری کند؟ حاج حمید گفت: اگر مشکل لباس یا کار منزل است من خودم انجام
میدهم.
و من همسر حاج حمید شدم.
و حالا من ماندم و خاطرات ابومریمم، و یادهایی که روزها و شب ها فقط آنها را مرور میکنم و
حالا ابومریمم در دنیایی دیگر و البته زنده و “عند ربهم یرزقون” است و ما را در این دنیا نظارهگر
است.
و من و دختران عزیزم با کولهبار کولهبار یاد و خاطره از حاج حمید، نشستهایم و نظارهگر و یاد آور
آن خاطرات هستیم.
صدای عزاداری از حسینیهای که خودت ساخته بودی میآمد
حاج حمیدم به یاد داری، آن زمان که از فرودگاه امام
خمینی(ره) برگشته بودیم و ما کلید درب اصلی ساختمان را نداشتیم و شما نگذاشتید درب بقیه ساختمانها را بزنیم، چون
نصف شب بود و همه خوابیده بودند و ما تا صبح با وجود خستگی و باران در ماشین ماندیم، چراکه
شما نمیخواستید ثانیهای مزاحمت برای کسی ایجاد کنید.
ابومریمم در خاطرت هست آن زمان که با پدری صحبت کردی که پسرش راهی جبهههای دفاع مقدس شود، و با
همان پسر که حالا پدر شده بود صحبت کردی تا پسرش را برای دفاع از حرم اهل بیت ( علیه
السلام) در عراق بفرستد.
همسر مهربانم برای آخرین مرتبه که به روستا رفته بودیم را به یاد داری، صدای عزاداری از حسینیهای که خودت
ساخته بودی میآمد و چه شادمان به زنان حاضر در مراسم گفتی من از خیلی وقت پیش به فکر شما
بودم.
و تو چه شادمان که دسترنج زحماتت را میدیدی.
حمید عزیزتر از جانم روزهای انتخابات را خوب به یاد دارم ما همیشه جزء اولین نفراتی بودیم که برای رای
دادن میرفتیم چرا که شما رای دادن را یک تکلیف میدانستید.
حاجی آخرین مرتبهای که به عراق رفتی را به یاد داری؟
یادت هست سیبای رنده کرده مریم را که به
عنوان فالوده درست کرده بود را برای مهمانها آوردی و چقدر خوشحال بودی و دخترمان را تحسین کردی به خاطر
ابتکاری که شاید خیلی ساده به نظر میرسید.
امسال نیمه شعبان نبودی تا مرواریدهای باغ زندگیمان را به رسم هر سال به جشنهای مولا و سرورمان ببری، نبودی
تا به مسافرت که رفتیم جوی آب کشاورزها را کمی پاکسازی کنی، نیستی تا هر وقت بنزین ماشینم تمام شد
بگویی توکل به خدا کن و دستت را پیش هیچ کس دراز نکن و خدا خودش برایم کسی را برای
کمک بفرستد، و جمله زیبایت که ورد زبانت بود را برایم بگویی که در عین نیازمندی بی نیاز باش و
توکلت به خدا.
حمیدم دنیای مجاز هر روز یک قدم به سوی پبشرفت است و من خوب به یاد دارم که میگفتی اگر
موازین شرعی رعایت شود، مجاز و دنیایش هم خوب است.
حاجی آخرین مرتبهای که به عراق رفتی را به یاد داری؟ وصیتنامهات را در کیفت گذاشتی و در دستان سرد
و پر از احساس من قرار دادی و گفتی اگر برنگشتم طبق وصیت عمل کن، و مریمم مثل همیشه قرآن
را بدرقه راهت کرد که تو برعکس همیشه لای قرآن را باز کردی و ترجمه آیه “و خدا بهتر میداند
که مرگ شما را در کدام سرزمین قرار میدهد” را برای ما خواندی، و آخرین لحظه که دست برایم تکان
دادی در ایستگاه اتوبوس و خداحافظی کردی را خوب به خاطر دارم.
به گونهای زندگی کنید تا در آن دنیا همه با هم کنار یکدیگر باشیم
حمید عزیزتر از جانم خوب به
خاطر داریم آن زمان که از نمایشگاه مطبوعات برمیگشتیم، به من و دخترانم گفتید به گونهای زندگی کنید تا در
آن دنیا همه با هم کنار یکدیگر باشیم و من گفتم ما کجا و حاج حمید کجا، حاج حمید اکثر
روزها روزه و اکثر شبها تا نیمههای شب در حال عبادت، و تو گفتی : شما سختیهای زندگی من را
تحمل کردید و شما مگر نمیدانید شهید اگر چیزی را از خدا بخواهد اجابت میشود.
و شما چه خوب می دانستی که عاقبتت به شهادت ختم میشود.
ابامریم آخرین مرتبهای که صدای تو از گوشی تلفن پخش شد را به یاد داری؟ و هدی دخترمان مثل همیشه
گفت پدر جان سلام من را به رزمندگان اسلام برسان و تو برعکس همیشه گفتی سلام من به همه بشریت
و تو خودت را متعلق به همه بشریت میدانستی و کمتر از ده ساعت بعد تو از آن همه جهان
اسلام شدی با عروج زیبایت به آسمان.
حالا تو رفتهای با همه خوبیهایت، گذشتهایت، فداکاریهایت، هر چه بگویم یا بنویسم قلمم باز میماند و نمیتوانم آنچه را
که بودی را در شرح تو بیان کنم.
معرفی فرمانده شهید حاج حمید تقوی فر:
پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت سپاه پاسداران اهواز درآمد و بعد
از آن در واحد اطلاعات و تحقیقات سپاه مشغول خدمت شد.
با شروع جنگ تحمیلی مسئول هماهنگی اطلاعات سپاه سوسنگرد شد.
در سال ۱۳۶۱ به عنوان فرمانده سپاه حمیدیه منصوب شد و از سال ۱۳۶۲ به مدت یک سال فرماندهی سپاه
شادگان را از طرف فرماندهی منطقه ۸ بر عهده گرفت.
بعد از آن بنا به ضرورت جنگ تحمیلی وارد قرارگاه رمضان (ستاد جنگ های نامنظم سپاه ) در جنوب شد.
در سال ۱۳۷۳ وارد دانشکده افسری (فرماندهی ـ ستاد) شد.
در سال ۱۳۷۵ فرماندهی قرارگاه فجر رمضان در جنوب را به عهده گرفت تا در سال ۱۳۷۹ به قرارگاه مرکزی
رمضان منتقل شد.
در سال ۱۳۹۱ از سپاه بازنشسته و به سازمان بسیج رفت.
ایشان سرانجام در ششم دی ماه سال ۱۳۹۳ در منطقه عمومی سامرا- در شهر بلد – طی عملیات دفاع از
حرمین عسگریین به شهادت رسید.
مردم بلد به نشانه علاقه به این شهید، یادمانی در محل شهادت ایشان ساختند تا نام و یاد فداکاریش از
خاطر نرود.
پدر ایشان، نصرالله تقویفر در سال ۱۳۶۲ در عملیات خیبر و برادر کوچکش در سال ۱۳۶۴ در عملیات والفجر ۸
به شهادت رسیدند.
شهید تقویفر نیز در سال ۱۳۷۲ با انداختن نارنجک به خانهاش مورد سوء قصد قرار گرفت که به طور معجزهآسایی
از آن حادثه جان به در برد.
شهیدانی همچون شهید غلامحسین افشردی (حسن باقری)، شهید مهدی زین الدین، شهید علی هاشمی، شهید اسماعیل دقایقی، شهید غیوراصلی و…
از دوستان و همکاران ایشان در دوران هشت سال دفاع مقدس بودند.
شهید حاج حمید تقوی فر از پیشگامان سپاه بدر بود
شهید حاج حمید تقوی فر از پیشگامان سپاه بدر بود.
پس از اشغال بخشی از عراق توسط گروه تروریستی داعش با وجود بازنشسته بودن به عنوان مشاور نظامی به کمک
مجاهدان و مردم عراق رفت.
ایشان به دلیل تسلط به زبان عربی و آشنایی به موقعیت جغرافیایی کشور عراق مورد استقبال مجاهدین عراقی قرار گرفت.
سپاه پاسداران با آگاهی از مهارت و نفوذ ایشان در میان مردم عراق ایشان را به عنوان مستشار نظامی در
عراق به کار گرفت.
برپایی طرح سفیران عاشورایی در سازمان بسیج مستضعفین که پیرو آن بسیجیان، پیاده روی میلیونی اربعین سال پیش را بدون
هیچ مشکلی انجام دادند، از زحمات شهید تقویفر بود.
با توجه به اینکه مسیر پیاده روی زوار اربعین از میان عشایر عبور می کرد ایشان با رایزنی با شیوخ
قبایل منطقه، امنیت زوار اباعبدالله(ع) را از مرز ایران تا عتبات عالیات و بالعکس تأمین کرد.
وی با به عقب راندن گروهک تروریستی داعش از سرزمین کربلا به «جرف الصخر»در شمال غرب بغداد، حرامیان داعش را
مشغول کرد تا زوار بتوانند به سلامت پیاده روی اربعین را به پایان برسانند.
عقب راندن داعشیان از حله نیز از دیگر اقدامهای ایشان بود.
شهید حاج حمید تقوی فر سرانجام در ۶ دی ماه ۱۳۹۳ در دفاع از محور سامرا به مولایش امیرالمؤمنین علیهالسلام
پیوست.
مشرق