
در سینمای ایران کمتر پیش آمده که طول عمر محبوبیت یک بازیگر بیشتر از یک دهه باشد.در مورد بازیگران یکی از عوامل موثر، فعال بودن شان هم هست.باید دیده شوند تا محبوبیت شان ادامه پیدا کند.به هر حال این روزها عالم سینما یک آدم محبوب دارد: رضا عطاران .در هر مدیومی مردم سراغش می روند […]
در سینمای ایران کمتر پیش آمده که طول عمر محبوبیت یک بازیگر بیشتر از یک دهه باشد.در مورد بازیگران یکی
از عوامل موثر، فعال بودن شان هم هست.باید دیده شوند تا محبوبیت شان ادامه پیدا کند.به هر حال این روزها
عالم سینما یک آدم محبوب دارد: رضا عطاران .
در هر مدیومی مردم سراغش می روند و از دیدنش و حرف زدنش لذت می برند.
اولین بار که متوجه محبوبیت واقعی اش میان مردم شدم نه به خاطر سریال خوب «بزنگاه» بود و نه فیلم
پرفروش «ورود آقایان ممنوع».در برنامه «گپ» رامبد جوان بود که از شبکه «آی فیلم» پخش می شد.هیچ کار خاصی هم
نمی کرد.خودش بودو با رامبد جوان رفته بودند بازار تا کلاه بخرند و خیل جمعیت مردمی که در بازار دور
و بر رضا عطاران را گرفتند، از هر ستاره خوش چهره سینما و تلویزیون بیشتر بود.معلوم بود از
ته دل دوستش دارند و مهمتر اینکه با او احساس نزدیکی می کنند.
مردمی بودن عطاران
رضا عطاران ادای مجری مسابقه محله را در می آورد و شرکت کننده گیج و منگ مسابقه هفته بود
که آقای مجری (مهران مدیری) بیش از حد هوایش را داشت.او را اولین بار در «ساعت خوش» دیدیم.یکی از دوست
داشتنی های مجموعه بود و گذر زمان ثابت کرد که خلاق ترین و با استعدادترین شان هم بوده – در
کنار مهران مدیری – و از همان موقع آرزوهای بزرگی در سرش می پرورانده.
در چند شوی تلویزیونی دیگر – با تاثیرات و حس طنزی محدودتر – بازی کرد و کارگردان آیتم های فانتزی
شد تا اینگونه دهه هفتاد را که خوب آغاز کرده بود، متوسط به پایان برساند.نقطه عطف اول زندگی اش در
ابتدای دهه ۸۰ رقم خورد.سریال موفق «زیر آسمان شهر» را نویسندگی کرد و خیلی ها اهمیت او در دیده شدن
مجموعه را همپای مهران غفوریان و حمید لولایی می دانستند.فرضی که با ساخته شدن سری دوم و سوم مجموعه رنگ
حقیقت به خود گرفت.
«زیر آسمان شهر» راه را برای فعالیت رضا عطاران به عنوان نفر اول باز کرد.«کوچه اقاقیا» را ساخت که
جز آخرین حضور منوچهر نوذری در تلویزیون نکته دیگری نداشت.رضا عطاران در حال سبک سنگین کردن بود و داشت مسیرش
را از کمدی فانتزی غالب تلویزیونی که «ساعت خوشی»هات آن را جا انداخته بودند و مهران مدیری با آن ویراژ
می داد جدا کند.
پس «خانه به دوش» را ساخت با شیوه و سیاقی که یادآور کمدی های ایتالیایی بود…
کمدی مردم کوچه و بازار با لحنی واقع گرا و شوخی هایی که از وارونه کردن یا بازی کردن با
واقعیت درمی آمد.او این مسیر را ادامه داد و رفته رفته به لحن و پرداخت ویژه خودش رسید.
۱۰ قسمت اول «بزنگاه» نقطه اوج کارش بود و بیراه نیست اگر بگوییم بهترین چیزی که تا به حال ساخته
هم باقی مانده؛ جایی که طنز و استهزا به حد اعلای خودش رسید و جزیی ترین رفتار هر بازیگر می
توانست مقدمه ای بر یک شوخی دیوانه وار باشد.
نکته ویژه اما نگاه رضا عطاران به آدم هایش بود.با همه رذیلت ها و شیادی هایی که آنها در
سر می پروراندند، نگاه خالق به آنها مهربان و خطاپوش بود؛ چون دوستشان داشت، چون جهان را دوست داشت و
فهمیده بود آنها بدون رذیلت هایشان موجوداتی خشک و گوشت تلخ و بی مزه خواهند بود.
مقلدین عطاران نشان دادند که درآوردن لحن دوگانه عطارانی کار ساده ای نیست.نیاز به پشت دارد و نگاه که خب
آنها فاقدش بودند.
رضا عطاران مسیری مخالف مهران مدیری طی کرد.به سختی و مشقت، پله پله خودش را در تلویزیون و بین
مردم جا انداخت و هر چه پیش رفت، بهتر شد.نسبتش را با سینما درست و به موقع برقرار کرد و
هوشش را صرف نیت خوانی مدیران و جاگیری مناسب خودش در سیستم کرد.
طعنه آمیز بود که اولین جایزه اش در سینما – بهترین بازیگر مرد در جشن خانه سینمای سال ۱۳۹۰ –
را از دستان مهران مدیری گرفت.شک نکنید که شب سختی برای مدیری بود و شبی دلنشین برای تمام «ساعت خوشی»های
قدیمی!
رضا عطاران تحت تاثیر کاهانی قرار گرفته.این چیزی نیست که بشود انکارش کرد؛ چه در نگاه به جهان
و چه در فرم و ساختار.مهربانی و پذیرنده بودن نگاه عطاران در آثار تلویزیونی اش جای خود را به نفرت
از نوع کاهانی داده…
حتی مدل شلخته و الکی ولنگاری که عطاران برای ساخت رد کارپت در نظر گرفته هم از فیلم های کاهانی
می آید و نگاه ضد زیبایی شناسانه اش به مدیوم.
در روایت و پردازش درام هم عطاران به سیاق همشهری اش خوب شروع می کند، متوسط ادامه می دهد و
بد به اتمام می رسد.این مشکلی است که هر دو فیلم سینمایی که ساخته دچارش بودند و البته شدتش در
«رد کارپت» بیشتر است چون نگاهش آزاردهنده تر است.
درست که فیلم دوم رضا عطاران خاصیت آیینه گی دارد و خیلی هامان در موقعیت های متفاوت می
توانیم خودمان را به جا آوریم، متین که واقعیت زندگی در جوامع حاشیه ای در نسبت با یکی از مظاهر
تمدن می تواند همان یک دهاتی در شهر فرنگ باشد و سبب بیرون زدن تناقضات یک آدم حاشیه ای شود
اما چنین نگاه رادیکال به عمد آزاردهنده نیاز به توازن دارد تا اینقدر کلی و یکطرفه به نظر نرسد؛ اندکی
راه دادن به امکانات آدم حاشیه ای و نه فقط نمایش بی رحمانه محدودیت های او و فرهنگش.
نمونه خوب و کمیابش در فیلم جایی است که رضا عطاران از مرد اروپایی دوربین به دست که نمی
تواند از سلبریتی های روی فرش قرمز عکس بگیرد، می خواهد کنارش روی نردبان قرار بگیرد و روبرویش را سیاحت
کند؛ امکانی که اروپایی ها روز قبلش از «رضای عشق فیلم» دریغ کرده بودند و بدترین نمونه اش دزد کردن
همراهی است که تماشاگر به او علاقمند شده و دوست دارد تلاش و همراهی اش برای موفق شدن رضا را
تماشا کند اما عطاران مثل اکثر فیلمسازان ایرانی که خارج از وطن خود فیلم ساخته اند – از «بهشت پنهان»
کامران قدکچیان تا «دیدار در استانبول» افشین شرکت – در پی دزدی است که تمام گناهان را گردن او بیندازد…
عطاران وقتی در تلویزیون بود و سریال می ساخت، دارای اعتماد به نفسی تحسین برانگیز بود که هر شوخی را
در دل واقعیت زندگی روزمره ممکن می ساخت اما در دو فیلم سینمایی اش خبری از آن اعتماد به نفس
نیست.
رضا عطاران برای پذیرفته شدن و اثبات برادری اش به مجموعه سینمای ایران – صحنه گفتگوی او با علی
سرتیپی در «رد کارپت» زیادی خودافشاگرانه است – تظاهر به چیزی می کند که واقعیت او نیست.به عبارت بهتر حسابگرانه
در حال جا انداختن خود است ولی چه می شد اگر همان مسیر کمدی های رئالیستی را ادامه می داد؟
مشکل اینجاست که او فکر می کند آن داستان ها برای مدیوم سینما پیش پا افتاده هستند و سطحی، یا
آن آدم ها با گیر و گورهایی که دارند، جایشان در تلویزیون است؛ انگار یک بچه پایین شهری به یک
میهمانی اعیانی دعوت شده باشد و عارش بیاید بقیه پی به اصل و نسبش ببرند.پس جوری رفتار می کند که
اعیان و اشراف را خوش بیاید، غافل از اینکه ردایی که برای خود انتخاب کرده به تنش زار می زند.
یکی باید به رضا عطاران، «پیترو جرمی» را نشان دهد.کمدی رئالیستی که از شاهکارهای تاریخ سینمای ایتالیا است.در همان حال
و هوای سریال های عطاران و جوری که او به جهان نگاه می کرد (می کند؟)؛ نمایش رذیلت ها/ مهربانی
های مردم کوچه و خیابان به شیوه و لحنی مطایبه آمیز و شیرین.
رضا عطاران در حال گیج زدن است.کمدی سیاه «خوابم میاد» و کمدی فاصله گذرانه «رد کارپت» راستِ کار او
نیست.اصلا عطاران چه ربطی به وودی آلن دارد که اینقدر در دو فیلمش به او ارجاع می دهد؟ او باید
بتواند با دسته آدم های مورد اعتمادش فیلم خود را بسازد.با علی صادقی، امیر نوری، مجید صالحی، آناهیتا همتی، رضا
نیکخواه، سوسن پرور، مریم امیرجلالی و سرآمد همه شان یا گل سرسبد این گروه دوست داشتنی، حمید لولایی.
رضا عطاران هنوز ته ظرفیت چیزی که خودش ساخته را درنیاورده.
سینمانگار