«بدون تاریخ بدون امضا» بیشک گامی رو به جلو در کارنامه فیلمسازی وحید جلیلوند است؛ فیلمسازی که پیشتر فیلم موفق «چهارشنبه نوزده اردیبهشت» را ساخته بود.
«بدون تاریخ بدون امضا» بیشک گامی رو به جلو در کارنامه فیلمسازی وحید جلیلوند است؛ فیلمسازی که پیشتر فیلم موفق «چهارشنبه نوزده اردیبهشت» را ساخته بود.بگذارید همین ابتدا بگویم که «بدون تاریخ …» به لحاظ اجرا فیلمی بسیار تمیز و درخشان است که در کارگردانی و میزانسن عملکرد درستی داشته است.
نقد فیلم بدون تاریخ بدون امضا
فیلمنامه نیز چارچوب درستی دارد. عناصر درام در جای درست خود قرار گرفته اند،
فیلم نه دیر شروع می شود و نه فیلمنامه در روایت خود دچار سکته می گردد.
از همه مهم تر آن که برخلاف بسیاری از فیلمهای امروزی، «بدون تاریخ، …» فیلمی کاملاً قصه گوست و در پیوند دادن دو خانواده به یکدیگر هوشمندانه عمل می کند و فیلم در تمامی ابعاد، واجد جذابیت های دراماتیک است.
هدیه تهرانی بازیگر فیلم بدون تاریخ بدون امضا" src="https://www.niksalehi.com/farhang/wp-content/uploads/sites/72/2018/03/بدون-تاریخ-بدون-امضا-۱-۵۰۰x312.jpg" alt="بدون تاریخ بدون امضا" width="500" height="312" />
هدیه تهرانی بازیگر فیلم بدون تاریخ بدون امضا
ممکن است همچنان این خرده به جلیلوند گرفته شود که در فیلم جدیدش نیز به مثابه فیلم قبلی خود به ساخته های اصغر فرهادی اشاراتی داشته است و درواقع پیرو همان جریان معروف “فرهادیسم” در سینماست؛
نمیدانم این را می توان اشکال تلقی کرد یا نه اما آن چه دست کم برای من مهم است
این نکته است که جلیلوند در ارائه جهان دراماتیک فیلم خود موفق عمل کرده است.
نقد فیلم بدون تاریخ بدون امضا
بله، در این جا نیز دو خانواده از دو طبقه اجتماعی متفاوت در کنار هم قرار گرفته اند و روایت آن دو به موازات هم پیش می رود، مضمون پنهانکاری، دروغ و درنهایت افشاگری در این فیلم هم دیده می شود، حضور “بچه” و ابهام در مسئله مرگ نیز با الهاماتی از سینمای فرهادی در آخرین ساخته جلیلوند قابل مشاهده است، صحنه هایی چون بازسازی صحنه قتل، “تصادف” به عنوان عامل شکل گیری بحران، صحبت های همسر موسی (نوید محمدزاده) درباره سرگذشت او و بدبختیهایش نیز تا حدودی یادآور سکانسی از فیلم «جدایی نادر از سیمین» است که حجت درباره اخراجش از تولیدی کفش می گوید و …
بنابراین آنهایی که مدعی شباهت «بدون تاریخ، بدون امضا» به «جدایی نادر از سیمین» و بطور کلی سینمای فرهادی هستند آنچنان بیراه نمی گویند اما حرف من این است که جلیلوند توانسته نمونه امیدوارکننده و خوش ساختی را از این دسته فیلمها ارائه دهد.
همانطور که گفتم، به زعم من، چارچوب کلی فیلمنامه بی عیب و نقص است.
نقاط درام در فیلمنامه کاملاً به جا و درست تعبیه شده اند.
دیالوگها باورپذیر و منطقی اند و از همه مهمتر فیلمساز در شخصیت پردازیها بسیار ماهرانه عمل کرده است اما به شخصه با برخی بخش های کار به لحاظ منطقی تا حدودی مشکل دارم.
شاید از منظر منطق دراماتیک، تصمیم نهایی دکتر کاوه نریمان (امیر آقایی) و فداکاری خیره کننده اش
بتواند جذابیت فیلم را دوچندان نماید اما به باور من این انتخاب در دنیای واقعی بسیار اغراق آمیز و دور از ذهن است.
شاید خیرخواهی کاوه در نهایت منجر به این شود که به موسی و همسرش کمک مالی کند یا به نحو دیگری به آنها یاری رساند اما مخدوش کردن اعتبار حرفه ای خود و همسرش (هدیه تهرانی) در راه کمک به آدمهای دیگر هرچه قدر هم انسانی باشد با رئالیسم زندگی امروزی جور در نمی آید
و درواقع با منطق بسیار ناتورالیستی فیلم نیز همخوان نیست و شاید بیشتر
به درد فیلمهایی آرمانی و ارزشی همچون فیلمهای ابراهیم حاتمی کیا بخورد.
نقد فیلم بدون تاریخ بدون امضا
البته نکته دیگری نیز قابل ذکر است و آن این که فیلمساز می کوشد تا با به کارگیری تمهیداتی دیگر به این تصمیم باورناپذیر نهایی کاوه منطق ببخشد.
به عنوان مثال مسئولیت پذیری او در مواجهه با مادر پیر و علیلش،
پیگیری وضعیت خواهر پرستار مادرش و پیگیری اش برای گشودن گره پرونده مرگ پسربچه همه
و همه دلالت بر نیک سرشتی و اخلاق حرفه ای او در مواجهه با آدمهای دور و برش دارند.
نوید محمدزاده بازیگر فیلم بدون تاریخ بدون امضا
به لحاظ حقوقی نیز گمان می کنم ابهاماتی در فیلمنامه وجود دارد؛
نمیتوانم با اطمینان بگویم که جلیلوند در برخی گره گشایی های درام با خطاهای حقوقی جلو رفته زیرا از جزئیات قوانین حقوقی چیزی نمی دانم اما به زعم من چندان منطقی نیست که کاوه درحالی که خود متهم اصلی پرونده مرگ پسربچه است بتواند پسر از نبش قبر جنازه را تحویل بگیرد و نیمه شب و پشت درهای بسته بدون حضور هیچ پزشک یا ناظر دیگری دوباره آن را تشریح کند و گزارش را هم به تنهایی صادر نماید.
نقد فیلم سینمایی بدون تاریخ بدون امضا
فکر می کنم در چنین پرونده هایی قاعدتاً اجازه این کار آن هم در زمان غیراداری به متهم درجه یک
پرونده داده نمی شود و پزشک دیگری باید مسئولیت تشریح و بررسی مجدد را برعهده بگیرد.
ضمن آن که در مقابل تصمیم غیرمنتظره ی کاوه برای گناهکار جلوه دادن خود، سایه، سکوت میکند
در حالی که می داند حق با همسرش نیست و با این کار به حیثیت حرفه ای هر دویشان لطمه وارد خواهد شد.
یکی دیگر از بخش هایی که زیاد دوستش نداشتم آغاز بحران درام براساس عنصر تصادف است؛
این که برحسب تصادف خانواده موسی با یک پزشک شاغل در پزشکی قانونی تصادف می کنند و بر حسب تصادف، کاوه نام و نام خانوادگی پسرک را از او می پرسد و این نام در خاطرش می ماند تا روز بعد با شنیدن این نام در پزشکی قانونی فاجعه بزرگ و درواقع بستر شکل گیری درام ایجاد گردد.
اگر بخواهیم فارغ از سختگیری فیلم را بررسی کنیم این موضوع ایراد به حساب نمی آید
زیرا تصادفات این چنین در زندگی عادی هم ممکن است رخ دهند اما اصولاً سعی می شود از این شکل “اتفاق”ها در سینما پرهیز شود تا کار ساده انگارانه از آب نیاید. البته جلیلوند با مهارت این تصادف را در دل داستان خود گنجانده است و نمی گذارد این ساده انگاری کوچک تأثیر بزرگی بر کلیت فیلم برجا بگذارد؛ ضمن آن که به هر حال
سینما باید بخش های جذابی هم برای مخاطب داشته باشد و شاید اگر این “تصادف”ها از فیلم حذف گردند
از میزان تعلیق و کشش کار کم شود و دیگر جذابیتی برای پیشرفت درام باقی نماند.
نقد فیلم سینمایی بدون تاریخ بدون امضا
«بدون تاری، بدون امضا» اما لحظات ناب و بکری هم دارد؛ مثل مرگ پسربچه بر اثر آلوده شدن به سم بوتولینوم و یا در نظر گرفتن مرغداری به عنوان یکی از لوکیشن های مهم و کاربردی در روایت و شیوه ی کلاهبرداری کارگر آن، تنها زندگی کردن سایه در مقابل تصمیم باز هم از سر فداکاری کاوه برای ماندن پیش مادر رو به موتش و …
به دلایلی که نوشتم فکر می کنم «بدون تاریخ …» یک کارگردانی درجه یک دارد که
بسیار بالاتر از متن قرار می گیرد و دنیای خود را به دور از توانایی های متن به رخ میکشد.
فیلمبرداری کار قویست و بازیگران آن همگی در جای درست خود قرار گرفته اند؛
البته با چشمپوشی از حضور تا حدودی تکرارشده ی امیرآقایی و نوید محمدزاده که البته از عوامل اصلی
موفقیت فیلم هستند و بازیگر جدیدی به نام زکیه بهبهانی که حضوری حرفه ای و درخشان را در کنار دیگر بازیگران کار تجربه می کند.
«بدون تاریخ، بدون امضا» با همه شباهت هایش به «چهارشنبه نوزده اردیبهشت» فیلم بهتری نسبت به آن است. کارگردانی قوی توام با خلاقیت در فیلمنامه و بازی های یکدست و روان فیلم آن را در رده یکی از بهترین آثار به اکران درآمده در سالهای اخیر قرار می دهند.
نقد سینمایی بدون تاریخ بدون امضا
خواندن این متن ممکن است بخشهایی از داستان فیلم را لو بدهد.
وحید جلیلوند پس از اولین فیلمش با عنوان چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت،
مجددا به سراغ ساخت یک فیلم ایرانی با موضوع اجتماعی رفته است.
«بدون تاریخ، بدون امضا» روایتگر تقابل دو طبقه از جامعه است که به لحاظ جایگاه اقتصادی و فرهنگی تفاوت زیادی دارند
و با یک تصادف به هم گره میخورند.
گره افکنی از جنس حادثهی تصادف را در بسیاری از فیلمها از جمله نمونههای معروفی همچون
Amores Perros یا Crash دیدهایم که ذات آن پیوند زدن سرنوشت شخصیتها و طیفهای مختلف با یکدیگر است.
در واقع تصادف، قابلیت آن را دارد که به عنوان حادثهی محرک یک فیلم باشد و بستری درگیر کننده را به همراه بیاورد.
فیلم با پلانی در ماشین دکتر کاوه نریمان (با بازی امیر آقایی) آغاز میشود که دوربین پشت سر او با جامپ کاتهای پیاپی مخاطب را کنجکاوانه آماده به وقوع پیوستن حادثهی تصادف میکند.
از همان ابتدا دوربین به کاوه نزدیک است
چرا که مخاطب باید با شخصیت او به خصوص بُعد درونی و وجدان کاریاش آشنا شود.
در سکانس تصادف او سعی میکند با موسی (با بازی نوید محمدزاده) و خانوادهاش نهایت همکاری را داشته باشد و با آرامش روند صحنه را پیش میبرد. مخاطب در اولین دیدار با شخصیت موسی، خیلی زود بر جایگاه اجتماعی او واقف میشود.
خانوادهای چهار نفره سوار بر موتوری قرضی خبر از طبقهای پایین دست میدهد.
در قاب بندیهای ابتدایی نیز از جمله وقتی که امیر علی سوار ماشین کاوه میشود،
در بک گراند قاب، موسی را مشغول تعمیر موتور خود میبینیم که این تقابل را متبادر میسازد.
همچنین زمانی که نریمان از موسی میخواهد تا همسرش سوار ماشین او شود با مخالفت موسی روبرو شده که این موضوع تعصب و غیرت او دربارهی خانوادهاش را نشان میدهد.
غیرتی که به عنوان خط قرمز او در ادامهی فیلم از آن استفاده میشود.
نقد سینمایی بدون تاریخ بدون امضا
این سکانس دو سوال اساسی را مطرح میکند که در ادامهی فیلم قرار است به آنها پاسخ داده شود. اینکه چرا کاوه اصرار دارد به پلیس زنگ نزنند و خودش خسارت را پرداخت کند و اینکه چرا موسی به توصیهی کاوه گوش نکرده و پسربچهاش (به نام امیر علی) را به درمانگاه نمیبرد.
پس از این سکانس با شخصیت کاوه همراه میشویم تا بیشتر او را بشناسیم.
همانطور که گفته شد دوربین مدام پشت سر او حرکت میکند تا زوایای شخصیتیاش را هویدا سازد.
به طور نمونه، او به دختری که به وسیلهی شوهرش مورد ضرب و شتم قرار گرفته کمک میکند تا شکایتش را پیگیری کند (هرچند که تاکید زیاد بر این موضوع با توجه به اینکه فیلمساز دو سکانس به آن اختصاص میدهد و حتی در یکی از تلفنهای کاوه مجددا آن را پیگیری میکند نشان میدهد که قاعدتا موضوع مهمی است
و مخاطب باید آن را دنبال کند اما در ادامه دیگر شاهد آن نیستیم).
از همه مهمتر جایی است که کاوه گزارشهای پزشکی قانونی (در واقع او دکتر پزشکی قانونی است)
را با دقت بررسی میکند و از هیچ نکتهای چشم پوشی نمیکند.
در برابر گزارشی که جراحت چاقوی متوفی را نادیده گرفته جبهه میگیرد و زیر بار امضای آن نمیرود حتی اگر به قیمت درگیر شدن با همکارانش باشد. همهی اینها در خدمت آن است که بُعد مسئولیت پذیر او را دریابیم و برای قضاوت در مورد تصمیم گیریهای بعدیاش آماده شویم.
یکی از گزارشها در مورد پسربچهای به نام امیر علی است که به تازگی فوت شده است
و کاوه به محض شنیدن نام او متوجه آشنا بودنش میشود.
پس از پیگیری گزارش متوجه میشود که این پسربچه متعلق به موسی است که شب گذشته با او تصادف کرده است.
نقد فیلم بدون تاریخ بدون امضا
کاوه از دیدار با خانوادهی موسی سر باز میزند و مسئولیت پرونده را به همسرش سایه (با بازی هدیه تهرانی) میسپارد. این فرار کردن کاوه از ملاقات با موسی، خبر از درگیری شخصیت با ناخودآگاه خود دارد.
در واقع فیلمساز نشان میدهد این شخصیت هرقدر هم که مسئولیت پذیر است،
در لحظات حساسی که میترسد پای خودش گیر بیفتد خود را قایم میکند.
در طول فیلم نیز هرگاه از او پرسیده میشود که چرا با خانوادهی موسی ملاقات نکرده و گزارش دقیقش
را دیر ارائه کرده است با عبارت «نمیدانم» پاسخ میدهد که این نمیدانم همان ناخودآگاهی است که موجب پنهان کاری کاوه میشود.
این اتفاق در واقع به خاکستری شدن شخصیت کمک میکند و یک شخصیت مطلقا خوب را شاهد نیستیم.
در ادامه پس از بررسی جسد نتیجهای حاصل میشود که قصهای دیگر را در دل خود دارد.
آزمایشات حاکی از آن است که پسربچه در اثر مسمومیت غذایی فوت شده است.
وقتی که سایه از موسی و همسرش میپرسد که آیا در این مدت کنسرو یا گوشت فاسد شدهای مصرف کردهاند یا نه، به نظر میرسد که آنها چیزی را پنهان میکنند. در ادامه پس از گفتگوی موسی و همسرش متوجه میشویم که موسی مرغهایی به قیمت بسیار ارزان از کسی خریده است و همسرش او را مقصر مرگ پسرش میداند. جلیلوند سعی دارد در دکوپاژ کلی فیلم مخاطب را بیش از حد درگیر احساسات نکند چرا که هم به اندازهی کافی قصهای که روایت میکند تلخ است و هم اینکه حرفی که میخواهد در ادامه بزند برایش مهمتر است.
نقد فیلم سینمایی بدون تاریخ بدون امضا
به همین دلیل دوربینش را در سکانس تشییع جنازهی امیر علی، یا سکانس گریهی موسی در خلوتش،
دورتر از سوژهها (اندازه نمای لانگ شات) قرار میدهد که در این اندازه نما شاهد پیوند زدن موسی با محیط مخروبهی اطرافش هستیم که به فضاسازی شخصیت کمک میکند. همچنین در سکانسی که نیمه شب همسر موسی از خواب بیدار شده و گریه میکند تنشهای موسی بیشتر میشود.
همسرش اظهار میکند که به زودی او را ترک کرده و حتی حاضر نیست در چهرهی موسی نگاه کند
و او را بی غیرت میخواند. بی غیرت خواندن موسی، همانطور که در ابتدای متن به آن اشاره شد برای موسی خط قرمز او است و باعث میشود او کاملا برای طغیان آماده شود. در واقع این یک تکنیک شخصیت پردازی است که معمولا هر شخصیت یک سری خط قرمزها دارد که به نوعی نقطه ضعفش نیز شناخته میشود.
از این جهت که به محض از بین رفتن آنها یا درخطر بودنشان دست به اقدام میزند.
موسی به محل کشتارگاه مرغ میرود تا فردی را که به او مرغهای فاسد فروخته است پیدا کند.
شاید بیراه نباشد که بگوییم درخشانترین سکانس فیلم همین سکانس است.
بازی بینظیر نوید محمد زاده در این سکانس به اوج خود میرسد و یک افشاگری تمام عیار را خلق میکند.
فیلمساز با انتخاب حرکت دوربین روی دست، تنش و اضطراب حاکم بر سکانس را به خوبی القا میکند و بر تاثیر گذاری آن میافزاید.
نقد بدون تاریخ بدون امضا
دکوپاژ جلیلوند کمک کرده که محمد زاده در بازیاش آزادی عمل داشته باشد و بتواند از حرکات بدنش به خوبی بهره ببرد. تدوین فیلم نیز تمام لحظات تاثیر گذار بازی او را به خوبی پوشش داده است. موسی به دلیل فقری که به آن گرفتار شده ناچار به خرید مرغی با این قیمت است و کنایهآمیزتر اینکه مرغ فاسد را به عنوان لطف به او دادهاند.
همزمان که مخاطب به لحاظ حسی درگیر با این موضوع است،
به موازات آن احتمال اینکه مرگ پسربچه دقیقا بر اثر مسمومیت غذایی نباشد کمی مخاطب را دچار تردید میکند.
کاوه با تحقیقهایش احتمال این را میدهد که پسربچه در اثر آسیب دیدن مهرهی گردن فوت شده باشد.
وقتی متوجه میشود که سایه در تشییع جسد این موضوع را بررسی نکرده است،
احتمال آن برای مخاطب قوت میگیرد.
رفته رفته درگیریهای درونی کاوه اوج میگیرد و به جایی میرسد که تصمیم میگیرد
در زندان با موسی ملاقات کند و موضوع را برای او شفاف سازد.
قاب بندیها به گونهای است که کاملا کاوه را تحت فشار میگذارد و بسیاری اوقات او را پشت میله یا در چار چوب راهروها، گرفتار میبینیم.
موسی اظهارات کاوه را آن هم پس از طی شدن اتفاقات غیر قابل جبران برای خود،
بیفایده میداند و به او میگوید دیر آمده است.
بهتر است همین جا بحث مهمترین ایراد فیلم را باز کنیم. در ادامه شاهد آن هستیم که کاوه مدام اصرار دارد بخشی از تقصیر فوت شدن پسر موسی را به عهده بگیرد و عذاب وجدان او به حدی است که تقاضای نبش قبر میکند تا مجددا جسد را بررسی کند.
درست است که ما از ابتدا با شخصیت پردازیهایی که انجام شد در جریان مسئولیت پذیری
و اخلاقمداری کاوه قرار گرفتیم اما تا چه اندازه این ویژگیها، اقدامات بعدی او را باور پذیر میکند.
نقد بدون تاریخ بدون امضا
او در همان شب تصادف هرکاری که از دستش بر میآمد انجام داد و تنها قصوری که کرد ممانعت از زنگ زدن به پلیس بود (که در پایان فیلم اعتراف میکند به دلیل نداشتن بیمه این کار را کرده است) اما به هر حال خسارتش را پرداخت و حتی اصرار کرد که پسربچه را شخصا به درمانگاه ببرد.
در واقع او از منظر مسئولیت پذیری کارش را انجام داده است اما اعترافاتش در سکانس پایانی دادگاه چیزی فراتر از انتظار مخاطب است.
به عنوان مثال اگر حادثهی تصادف برای کاوه یادآور اتفاق خاصی در گذشتهاش بود
یا اینکه آشنایی قبلی میان کاوه و موسی را شاهد بودیم،
میتوانستیم تا حدی اقدامات کاوه را توجیه کنیم اما اصرار بیش از حد برای گردن گرفتن بخشی
از این ماجرا آن هم زمانی که همه چیز از تبرئه بودن او حکایت دارد به نظر کمی غیر قابل باور برسد.
البته این نکته قابل ذکر است که فیلمساز چه در این فیلم و چه در فیلم قبلیاش شخصیتهایی همچون
کاوه را به جامعه پیشنهاد میدهد، صرف نظر از اینکه این شخصیتها در جامعهی ما حضور واقعی داشته باشند.
مثلا در فیلم چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت شخصیت اصلی مقدار زیادی پول دارد که طی ارسال یک آگهی مدعی میشود به نیازمندترین فرد آن را اهدا میکند. این ایده هم خود بر نگاه پیشنهادانه فیلمساز صحه میگذارد.
نقد بدون تاریخ بدون امضا
همچنین شاید بیراه نباشد که بگوییم شاهد شباهتهایی بین این فیلم و فیلم جدایی نادر از سیمین نیز هستیم. از درگیری دو طبقهی ضعیف و بالادست جامعه گرفته تا پنهانکاری شخصیتها که تا پایان موجب شکل گیری تعلیق فیلم میشود.
سکانس بازسازی صحنهی درگیری موسی و مرغ فروش در حضور مامورین انتظامی
نیز ما را به یاد صحنهی بازسازی هل دادن راضیه به وسیلهی نادر میاندازد.
هرچند که در پایان بندی دو فیلم تفاوتهایی می بینیم از جمله اقدامی که کاوه انجام میدهد
قهرمانانهتر از اقدام راضیه است. از دیگر ایرادات فیلمنامه باید به مبهم بودن رابطهی کاوه و سایه، بدون کارکرد بودن حضور مادر مریض او و کمرنگ بودن نقش هدیه تهرانی در پیشبرد فیلم اشاره کرد.
در کنار این ایرادات از بازی درخشان امیر آقایی که تا پایان حس عذاب وجدان شخصیت را به خوبی القا میکند
و تلاش زیادی کرده تا این نقش برای مخاطب باور پذیر شود، نمی توان گذشت.
فیلمبرداری پیمان شادمانفر مثل همیشه نقطه قوت فیلم است و رنگ بندیهای سرد نماها به خوبی فضای فیلم را ترسیم میکند.
در پایان باید گفت فیلم «بدون تاریخ، بدون امضا» با تمام ایراداتش فیلمی انسانی و شریف است
که صرفا به سیاهنمایی جامعهاش بسنده نمیکند و پیشنهادی برای آن دارد.
نه شخصیت دکتر سفید پوشش مطلقا سفید است و نه موسای سیاه پوشش مطلقا سیاه.
سلام سینما – زومجی