
ماجرای غم انگیز اعتیاد پدر خانواده و سرنوشت همسر و فرزندان وی ..
یکی از محورهای اصلی تهیه این گزارش «اثرات وجود پدر معتاد بر خانواده» است.
از اینرو در تکمیل مصاحبهای که در باره علل روانی اعتیاد، اثرات آن بر خانواده و راههای مقابله، به عمل آمد،
ذکر نتیجه تحقیقات اداره کل مطالعات و پژوهشهای ستاد مبارزه با مواد مخدر ریاست جمهوری تحت عنوان
«اثرات اعتیاد پدر بر نظام خانواده» مفید به نظر رسید که میخوانید:
اعتیاد پدر خانواده
«در یکصد خانواده مورد مطالعه، فرزندان هر روز شاهد ستیز والدین بوده، از نظر دریافت مهر و عطوفت و نظارت و حمایت پدر در شرایط گیجکنندهای به سر میبرند. زیرا پدر معتاد هنگام مصرف مواد مخدر و نشئگی حاصل از آن، بسیار خوشخلق و باعطوفت بوده و نقش نوازشگریش از حد میگذرد و هنگام خماری و دیر شدن مصرف، چنان بیقرار و عصبی است که کمترین توجهی را به نیازهای اساسی فرزندان ندارد. کودکانی که اسیر چنین شرایط و ساختار آسیبزایی هستند، در تفکر کودکانه خود به تدریج میآموزند که بین مهرورزی و عطوفت پدر و مصرف مواد مخدر رابطهای وجود دارد. همچنان که میان سردی و خشونت او و عدم مصرف مواد مخدر. در نتیجه همواره در تفکر خود، ماده مخدر را روزنهای به سوی محبت و صفات خوب انسانی میپندارند و احتمالاً چنین تصوری احساس خوشبینی نسبت به مصرف مواد مخدر در این قبیل کودکان را ایجاد میکند.
دیگر اینکه بر فضای این خانواده همواره نگرانی و تشویش حاکم است، زیرا هر لحظه بیم دستگیری پدر وجود دارد. رفت و آمدهای نامنظم پدر و معاشرتهای مشکوک بر نگرانیها میافزاید و به جای اینکه پدر نقش حمایتی خود را ایفا کند، خود به حمایتشوندهای مبدل میگردد. همچنین به جای اینکه بر امور منزل نظارت و کنترل داشته باشد، خود مورد نظارت و کنترل قرار میگیرد.
در بسیاری از موارد نقش نانآوری پدر به گونهای عکس تغییر جهت میدهد؛ یعنی به جای آنکه دست پر به خانه بازگردد، گاهی با دست پر از خانه بیرون میرود و اجناس منزل را برای فروش و تأمین مواد مخدر نابود میکند. در این شرایط پدر با رفتار مشکوک خود، کجرفتاری را به فرزندان میآموزد. او زشتی مصرف مواد مخدر را برای آنها از بین میبرد و در محیط منزل دسترسی به آن را برای فرزندان آسان میسازد.
در این حال متأسفانه بسیاری از فرزندان خانوادههای پدر معتاد، در بزرگسالی همان الگوهای خانوادگی خویش را احیا میکنند.»(۱)
این تحقیق در پایان چند پیشنهاد به نظام آموزشی، سازمان بهزیستی، دادگاههای خانواده و مراکز پژوهشی ارایه میدهد:
۱ـ «از آنجا که جامعه ایران در روند تاریخی مواد مخدر و بستر جغرافیایی خود به دلایل مختلف، مستعد اعتیادپروری بوده است و اعتیاد در برخی برههها میتوانسته به عنوان یک بیماری، خطر همهگیری داشته باشد، لذا واکسیناسیون کودکان سالم جامعه امری واجب است تا چنانچه در وضعیت آسیبزا قرار گرفتند، آسیبپذیر و معتاد نشوند.
محتوای این واکسیناسیون اجتماعی که مشخصا در «خانواده» و «نظام آموزشی» تحقق مییابد و لحاظ آن به این دو نهاد پیشنهاد میشود شامل کسب مهارتهای زیر است:
ـ مهارت تصمیمگیری بموقع و بجا
ـ جلوگیری از بروز کمرویی در کودکان
ـ پرورش اعتماد به نفس در آنها
ـ پرورش قدرت جسارت در مخالفت کردن با پیشنهادهای خلاف همسالان
۲ـ به سازمان بهزیستی پیشنهاد میشود به جای جدا کردن فرزندان خانوادههای پدرِ معتادی که عملاً قادر به ایفای نقشهای خود نیستند و سپردن آنها به مراکز شبانهروزی، آن دسته از پدران معتادی که موفق به بازپروری نشدهاند را از خانواده جدا کرده و در مراکز بازپروری نگهداری و به آنان حرفه و فنون مناسب آموخته شود. در عوض «مادر» به گونهای اساسی حمایت شود تا فرزندان را در محیطی مناسبتر نگهداری نماید.
۳ـ همسران دارای شوهر معتاد معمولاً تلاش خود را برای حفظ و بقای نظام خانواده به کار میبندند و در کنار آن تمام مساعی خود را نیز برای بازپروری و درمان شوهر مبذول مینمایند. گاهی نیز آخرین موجودی خود یعنی حلقه ازدواج را برای بقای زندگی میفروشند، اما در نهایت ناامید از همه تلاشها به دادگاه مراجعه کرده تا به گسستگی این زندگی رنگ واقعی بخشیده و فرزندان را در محیطی سالمتر و مناسبتر، دور از اثرات تخریبی وجود پدر معتاد نگهداری کنند. لذا به این دادگاهها پیشنهاد میشود ضمن مراعات بیشتر حقوق این دسته زنان، شرایط سهلتری را برای این جدایی فراهم نمایند تا با حمایت قانون، زن بتواند بدون حضور مخرب پدر معتاد به تربیت فرزندان بپردازد.
۴ـ بر اساس اطلاعاتی که طی چند سال تحقیق و بررسی از خانوادههای پدر معتاد به دست آمده، به روشنی مشخص شده که بسیاری از خانوادههای به ظاهر دست نخورده ممکن است در مقایسه با خانوادههای تکوالدی، تأثیر مخربتری بر فرزندان بر جای گذارند. در این قبیل خانوادهها ادامه زندگی زن و شوهر اجباری و همراه با مشاجره دایمی است. زن و شوهر به جای اینکه با یکدیگر «زندگی کنند»، در کنار هم «زندهاند» و به زحمت یکدیگر را تحمل میکنند و فرزندان آنها به جای دریافت مهر و عطوفت و نظارت و حمایت در شرایط گیجکنندهای به سر میبرند که به آسیبپذیری آنها میانجامد. لذا به پژوهشگران و مراکز پژوهش پیشنهاد میشود به جای بررسی طلاق، به پژوهشهای گوناگون تحت موضوع کلی «رضامندی خانوادهها» پرداخته و همچنین در تحقیقات مربوط به اعتیاد به جای تکرار موارد انتزاعی و بررسی فرد معتاد جدای از ساختار اجتماعی و روابط خانوادگی، به فرهنگ پیشگیری از اعتیاد توجه نمایند.»(۲)