نفس انسان همیشه او را به سوی پلیدی ها تحریک می کند و اگر رحمت خداوند شامل حال او نشود در منجلاب ذلت سقوط خواهد کرد.این وسوسه به سوی هواهای نفسانی وفساد برای نخبگان وصاحبان قدرت بیشتر بوده،چون آنان زمینه های بیشتر ومناسبتری برای انحراف وفساد دارند.علی بن ابیطالب(علیه السلام) در این زمینه می فرمایند: […]
در منجلاب ذلت سقوط خواهد کرد.این وسوسه به سوی هواهای نفسانی وفساد برای نخبگان وصاحبان قدرت بیشتر بوده،چون آنان زمینه
های بیشتر ومناسبتری برای انحراف وفساد دارند.
علی بن ابیطالب(علیه السلام) در این زمینه می فرمایند: وَاعْلَمْ اَنَّ الْإعْجابَ ضِدُّ الصَّوابِ وَآفَهُ الْألْبابِ؛(۱) بدان که خودبینى و
عجبْ ضد صواب و حق، و آفت خردهاست.
عجب عبارتست از آن حالتی که به سبب اعمال و عبادات در انسان ایجاد می شود وبی شک کسی که
گرفتار عجب یعنی خودبزرگ بینی شود اعمالش تباه خواهد شد.عجب باعث مىگردد انسان به مقصود نرسد و آفت عقل و
خرد است، زیرا انسان خودبین هرگز حاضر نیست به نظرهاى دیگران توجه نماید و هیچگاه موفق به اصلاح خود نمىشود.
انسان خودبین از راهنمایىهاى دیگران محروم خواهد بود و در غربت به سر خواهد برد.
عواقب عجب ۱-تنهایی و محروم ماندن از رحمت خدا ایشان در جای جای نهج البلاغه به این مسئله اشاره کرده
اند ومىفرمایند:وَلا وحدهَ أوَحَشُ مِنَ الْعُجْبِ(۲)هیچ تنهایی ترسناکتر از خودپسندی نیست.
مجلسى(ره) در شرح این کلام گوید: والعجب إعجاب المرء بنفسه وفضائله وأعماله وهو موجب للترفع على الناس والتطاول علیهم فیصیر
سبباً لوحشه الناس عنه ومستلزماً لترک إصلاح معائبه وتدارک مافات منه فیقطع عنه مواد رحمه اللَّه ولطفه وهدایته فینفرد عن
ربه وعن الخلق فلا وحشه أوحش منه؛(۳) عجب آن است که انسان خود را و صفات و کارهاى خود را
از دیگران برتر ببیند و این موجب برترى جویى و گردنکشى بر مردم مىشود و سبب دورى مردم از شخص
مىگردد؛ همچنین موجب مىشود که شخص نتواند عیوب خود را برطرف نموده و آنچه از او ترک شده جبران نماید؛
پس، از رحمت و لطف خدا محروم و از خدا و خلق جدا مىشود؛ لذا هیچ تنهایى بدتر از عجب
و خودپسندى نیست.
۲-منت گزاردن بر خداوند على بن سوید مىگوید: از امام(علیه السلام) پرسیدم از عجبى که موجب فاسد شدن عملمىگردد، در
پاسخ فرمودند: الْعُجْبُ دَرَجاتٌ مِنْها أنْ یُزَیَّنَ لِلْعَبْد سوءُ عَمَلِه فَیراهُ حَسَناً فَیُعْجِبُه وَیَحْسَبُ أنَّه یُحْسِنُ صُنْعاً وَمِنها أنْ یُۆْمِنَ
الْعَبْدُ بِرَبِّه فَیَمُنُّ على اللَّهِ عزَّوجلَّ ولِلَّهِ عَلَیْهِ فیه الْمَنُّ؛(۴) عجب مراتبى دارد: یکى از مراتب عجب این است که
انسان کار بد خود را خوب ببیند و خیالکند کارش خوب است؛ مرتبه دیگر آن است که شخص به دلیل
ایمان به خداى عز وجل بر او منّت بگذارد، در حالى که حقیقتاً خدا بر او منت دارد.
۳-از بین رفتن نیکی ها علی(علیه السلام) در هشداری در این زمینه می فرماید:” وَإِیَّاکَ وَالاْعْجَابَ بِنَفْسِکَ، وَالثِّقَهَ بِمَا یُعْجِبُکَ
مِنْهَا، وَحُبَّ الاْطْرَاءِ فَإِنَّ ذلِکَ مِنْ أَوْثَقِ فُرَصِ الشَّیْطَانِ فِی نَفْسِهِ، لِـیَمْحَقَ مَا یَکُونُ مِنْ إِحْسَانِ الْـمُحْسِنِینَ.”(۵) بپرهیز از خودپسندی
و تکیه به چیزی که تورا به خودپسندی وادارد واز اینکه دوست بداری مردم تو را بسیار بستایند،زیرا این حالت
از مهمترین فرصتهای شیطان است تا نیکی نیکوکاران را از بین ببرد.
۴-شرک خفی حال اگر انسانی در صدد تکبر باشد وخود را بزرگ ودارای قدرت بداند به نوعی می خواهد خود
را بسان خداوند بزرگ تصور نماید از این رو آن را شرک خفی می گویند؛اینجاست که نهایت حماقت فرد مغرور
ظاهر می شود.چرا که خداوند می فرماید:”الکبریاء ردائی”(۶)کبر و بزرگی جامه مخصوص من است.
۵-عدم قبولی اعمال امام صادق(علیه السلام) فرمودند:أتى عالِمٌ عابِداً فَقالَ لَهُ کَیْفَ صَلاتُک ؟ فَقالَ مِثلی یُسْألُ عَنْ صَلاتِه ؟
وأنا أعْبُدُ اللَّهَ مُنْذُ کذا وکذا قال کیف بُکائک ؟ قال أبْکی حَتّى تَجْرِیَ دمُوعی فَقال له الْعالِمُ : فِإنَّ
ضِحْکَک وَأنْتَ خائِفٌ أفْضَلُ مِنْ بُکائک وَأنْتَ مُدِلٌّ إن الْمُدِلَّ لایَصْعَدُ مِنْ عَمَلِه شَیْءٌ(۷) عالمى نزد عابدى رفت و به
او گفت: نماز خواندنت چطور است؟ عابد جواب داد: از مثل «من»ى از نماز خواندنش مىپرسند؟ در صورتى که من
از فلان وقت و فلان وقتْ عبادت خداى کنم.
عالم پرسید: گریه کردندت چگونه است؟ گفت: چنان که اشکهایم روان مىشود.
عالم به او گفت: همانا اگر بخندى و از خدا ترسان باشى بهتر است از این که گریه کنى و
به خود ببالى؛ هر که به خود ببالد و از خود راضى باشد، چیزى از عملش قبول نمىکرد.
۶-فساد دل و دین یکی دیگر از اثرات زیان بار کبر، فساد دین و دل است.
حضرت علی(علیه السلام) می فرماید:”وَ لاتقولَن اِنی مۆمَرٌ فاطاعُ فانَ ذلک ادغالٌ فی القَلب وَمَنهَکَه للدینِ وَتقَرُبٌ مِنَ الغیر.”(۸) یعنیبه
مردم نگو به من فرمان دادند و من نیز فرمان می دهم پس باید اطاعت کنید که اینگونه خودبزرگ بینی،
دل را فاسد ودین تورا پژمرده وموجب زوال نعمت هاست.
انسانی که قلب بیمار داشته باشد هرگز طریق نجات را طی نمی کند ولذا دین او پژمرده واو نیز از
دین ومحتوای آن بی بهره می شود که این خود بزرگترین زوال نعمت هاست.
عامل عجب در نگاه علی (علیه السلام) گر چه قدرت خود عامل سرمستی و غرور انسان می شود اما علی(علیه
السلام) “ستایش دیگران “را عامل به وجود آمدن عجب می داند: وَالْصَقْ بِأَهْلِ الْوَرَعِ وَالصِّدْقِ، ثُمَّ رُضْهُمْ عَلَى أَلاَّ یُطْرُوکَ
وَلاَ یُبَجِّحُوکَ.
بِبَاطِلٍ لَمْ تَفْعَلْهُ، فَإِنَّ کَثْرَهَ الاْطْرَاءِ تُحْدِثُ الزَّهْو مِنَ الْعِزَّهِ(۹) تا می توانی با پرهیزکاران و راستگویان بپیوند وآنان را
چنان پرورش ده که تو را فراوان نستایند و تو را برای اعمال زشتی که مرتکب نشده ای تشویق نکنند
که ستایش بی اندازه خودپسندی می آورد وانسان را به سرکشی وامی دارد.
تعریف و تمجید دیگران حالت دروغینی در انسان به وجود می آورد که نتیجه آن اطمینان کاذب وخودپسندی است.
راههای جلوگیری از عجب انصافاً نهج البلاغه زوایای موضوعات مطرح شده را به گونه ای بیان می کند که جای
نکته ومطلبی ناگفته نمی ماند.علی(علیه السلام) برای معالجه کسی که مقام وموقعیت،ایشان را سرمست نموده وخودپسندی حاکم براو گردیده می
فرماید:” وَإِذَا أَحْدَثَ لَکَ مَا أَنْتَ فِیهِ مِنْ سُلْطَانِکَ أُبَّهَهًأَوْ مَخِیلَهً فَانْظُرْ إِلَى عِظَمِ مُلْکِ اللهِ فَوْقَکَ، وَقُدْرَتِهِ مَنْکَ عَلَى
مَا لاَ تَقْدرِعَلَیْهِ مِنْ نَفْسِکَ، فَإِنَّ ذلِکَ یُطَامِنُإِلَیْکَ مِنْ طِمَاحِکَ وَیَکُفُّ عَنْکَ مِنْ غَرْبِکَیَفِیءُإِلَیْکَ بِمَا عَزَبَاًـ عَنْکَ مِنْ عقلک”(۱۰) یعنی
و اگر با مقام وقدرتی که داری،دچار خودبزرگ بینی شدی به بزرگی حکومت پروردگار که برتر از توست بنگر که
تورا از آن سرکشی نجات می دهد وتندروی تو را فرومی نشاند وعقل واندیشه ات را به جایگاه اصلی باز
می گرداند.
علی (علیه السلام)انسان را دعوت به تعقل می نماید چرا که در سایه تعقل انسان به حقیقت ناب می رسد،یعنی
راه رسیدن به نجات،در زمانی که انسان گرفتار کبراست تنها تعقل است و اگر کسی بزرگی خداوند را تصور کند
واز طرفی ضعف خود را به پروردگار احساس نماید،از این انحراف نجات می یابد.راه دیگر مقابله با عجب توجه به
قیامت ویاد مرگ است چنانچه علی(علیه السلام) می فرماید:”لَو رَای العَبدُ الاجَلَ وَمَصیرَهُ لَاَبغَضَ الامَلَ وَغَرورَه”(۱۱)اگر بنده خدا به پایان
عمر وسرانجام زندگی بنگرد آرزوهای دروغین وغرور را دشمن می دارد.
نتیجه: چون انسان خود را دوست دارد آثار وکردار خود را دوست دارد.اگر این غریزه حب ذات تعدیل نگردد انسان
تبدیل به موجودی مغرور شده وبه مشورت کردن روی نمی آورد وبدین ترتیب راه سعادت را بر خود می بنددپس
بهترین راه کنترل عجب تقوا ومعنویت است.”اللهم عَبدنی لَکَ وَلاتُفسِدُ عِبادَتی بالعُجب” منابع: تعلیم وتربیت در نهج البلاغه،عبدالمجید زهادت/اخلاق در
نهج البلاغه،کاظم ارفع/حکومت ورهبری از منظر نهج البلاغه،محمد سلمانی کیاسری