آیا شخص عاقل با وجود غذایى که ۱۰۰ درجه لذّت دارد، بدون هیچ دلیل و مرجّحى، غذاى کم لذت را
تناول مى کند؟! حال اگر چیزى باشد که لذّتش از خوردن و آشامیدن بیشتر است و نیاز مبرمى نیز به
خوردن و آشامیدن ندارد، بالطبع آن را انتخاب خواهد کرد.
بنابراین عقلایى نیست که انسان سر سفره از آنچه لذّت
بیشترى دارد صرف نظر کرده و به غذاى بى ارزش ترى قناعت کند.
قطعاً اولیاى خدا از لذت خوردنى ها و آشامیدنى هاى بهشتى بى خبر نیستند و صرف نظر کردن آنها علّتى
ندارد، جز اینکه لذتى که از یاد و سخن گفتن با خدا مى برند، به مراتب بیش از طعام
و شراب بهشتى است…
محقرترین و پست ترین خانه ها و قصرهاى بهشتیان، هزاران بار از بهترین کاخهاى دنیا دلپذیرتر است.
در میان آن کاخها یک کاخ ممتاز و برجسته وجود دارد که ویژه خواص است.
ساکنان این کاخ به طعام ها و شراب هاى بهشتى دلخوش نیستند، با اینکه طعام و شراب هاى بهشتى بسیار
ارزنده تر از خوردنى ها و نوشیدنى هاى دنیاست و کسانى که داراى همت بلندند، از لذت هاى حرام دنیا
چشم مى پوشند تا به آن طعام ها و شراب هاى بهشتى برسند ولى در میان بهشتیان افرادى هستند که
هیچ توجهى به آنها ندارند اینکه طعام و شراب بهشتى تا چه حد بر طعام و شراب دنیا امتیاز دارد
خود جاى بحث دارد، در این باره قرآن کریم مى فرماید: «وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً»(الانسان/۲۱) در جاى دیگر مى
فرماید:«یُسْقَوْنَ مِنْ رَّحیق مَخْتُوم.
خِتامُهُ مِسْکٌ وَ فى ذلِک فَلْیَتَنافَسِ المُتَنافِسُونَ»(المطففین/۲۵) به آنها شراب ناب سر به مهر بنوشانند که به مشک مهر
کرده اند و بر این نعمت هاى بهشتى، باید راغبان بر یکدیگر پیشى گیرند.
گروهى از بهشتیان به طعام و شراب بهشتى که خداوند براى بندگان خاص خود مهیا ساخته، توجّه و اعتنایى ندارند:
«اِذا تَلَذَّذَ اَهْلُ الْجَنَّهِ بِالطَّعامِ وَ الشَّرابِ تَلَذَّذُوا اُولئِکَ بِذِکْرى وَ کَلامى وَ حَدیثى» لذت این دسته از اهل بهشت
به طعام و شراب بهشتى نیست، بلکه به یاد خداوند و گفتگوى با اوست.
بندههایی دارم که در بهشت حیران و سرگردان در ذات من هستند.
در عالم ملکوت مدهوشند تا جایی که به نعمتهای بهشتی که در اختیار آنان است توجّهی ندارند.
بهشت و حورالعینها از آنان نزد من شکایت میکنند، میگویند: خدایا تو ما را برای این بندگان خلق کردهای اما
آنان به ما اعتنا نمیکنند.
خداوند به آنان پاسخ میدهد: بگذارید بندهام در ذات من مدهوش باشد آنها در ذکر خدا و سخن گفتن با
او چه یافته اند که باعث گردیده، به دیگر لذایذ اعتنایى نداشته باشند؟
هر کسی به انجام واجبات
اهمیت دهد و در به جا آوردن مستحبّات، خصوصاً نوافل، کوشا باشد، مورد محبّت خاص خداوند واقع می شود.
در آن صورت، گوش او گوش خدا، چشم او چشم خدا، زبان او زبان خدا و دست او دست خدا
می شود.
و مهمتر اینکه، می فرماید: هر دعایی بکند، اجابت می کنم و هرچه بخواهد به او عطا می نمایم.
در
دنیا مستجاب الدعوه می شود و هرکاری اراده کند می تواند انجام دهد و در آخرت، به مقامی میرسد
که بهشت و نعمتهای بهشتی برای او کوچک و ناچیز است و در نظر او جلوهای ندارد.
تنها و تنها عنایت حقتعالی برای او جلوه دارد و در هر نظری که از سوی ذات باریتعالی به وی
میشود، او سعه وجودی پیدا میکند و کمال بیشتری مییابد.
و تا خدا خدایی می کند، او در حال استکمال و ارتقاء درجه است.
مرحوم دیلمی در ارشاد روایتی به
نام معراجیه نقل میکند.
روایت مفصّل و عجیبی است و برخی مکالمات ردّ و بدل شده بین پروردگار متعال و پیامبراکرم«صلّی الله علیه و
آله و سلّم» را بیان میفرماید.
در بخشی از این روایت خداوند تبارک و تعالی به حبیب خود میفرماید: بندههایی دارم که در بهشت حیران و
سرگردان در ذات من هستند.
در عالم ملکوت مدهوشند تا جایی که به نعمتهای بهشتی که در اختیار آنان است توجّهی ندارند.
بهشت و حورالعینها از آنان نزد من شکایت میکنند، میگویند: خدایا تو ما را برای این بندگان خلق کردهای
اما آنان به ما اعتنا نمیکنند.
خداوند به آنان پاسخ میدهد: بگذارید بندهام در ذات من مدهوش باشد.
لذّت این بندگان حرف زدن من با آنها و حرف زدن آنها با من است.
بعد خداوند سبحان میفرماید: من روزی سیصد و شصت مرتبه به این بندگان نظر میافکنم و آنان در هر نظر
سعه وجودی مییابند، استکمال پیدا میکنند.
و این استکمال به دنیا و آنچه در دنیا است، ار زندگی دارد.
تبیان
مطالب مزتبط: