
در این مطلب به ماجرای زن زیبا و امام کاظم (ع) پرداخته ایم.
امام موسی کاظم (ع) هفتمین امام شیعیان بوده که ملقب به ابوابراهیم می باشد.در روایات آمده است که هارون الرشید کنیزی به سلول زندان امام فرستاد تا ایشان را آزار دهد.در ادامه همراه با نیک صالحی شوید تا درباره ماجرا زن زیبا و امام کاظم (ع) بیشتر بخوانید.
زن زیبا و امام کاظم
به گزارش نیک صالحی به نقل از مشرق، در کتاب بحارالانوار آمده است که عامرى گفت: هارون الرشید کنیزى خوش سیما به زندان امام موسى
کاظم(علیه السلام) فرستاد تا آن حضرت را آزار دهد.
امام در این باره فرمود: به هارون بگو: «”بَلْ أَنتُم بِهَدِیتِکُمْ تَفْرَحُونَ”؛ بلکه شمایید که به هدیه خود شادمانید.
مرا به این کنیز و امثال او نیازى نیست.» هارون از این پاسخ خشمگین شد و به فرستاده خویش گفت:
«به نزد او برگرد و بگو که ما تو را نیز به دلخواه تو نگرفتیم و زندانى نکردیم و آن
کنیز را پیش او بگذار و خود بازگرد.» فرستاده فرمان هارون را به انجام رساند و خود بازگشت.
با بازگشت فرستاده، هارون از مجلس خویش برخاست و پیشکارش را به زندان امام موسى کاظم(ع) روانه کرد تا از
حال آن زن تفحّص کند.
پیشکار آن زن را دید که به سجده افتاده و سر از سجده برنمىدارد و مىگوید: “قدوس سبحانک سبحانک”.
هارون از شنیدن این خبر شگفت زده شد و گفت: به خدا موسى بن جعفر، آن کنیز را جادو کرده
است.
او را نزد من بیاورید.
کنیز را که میلرزید و دیده به آسمان دوخته بود در پیشگاه هارون حاضر کردند.
هارون از او پرسید : «این چه حالى است که دارى؟» کنیز پاسخ گفت: «این حال، حال موسى بن جعفر
است.
من نزد او ایستاده بودم و او شب و روز نماز میگذارد.
چون از نماز فارغ شد زبان به تسبیح و تقدیس خداوند گشود.
ماجرای زن زیبا و امام کاظم (ع)
من از او پرسیدم: سرورم! آیا شما را نیازى نیست تا آن را رفع کنم؟ او پرسید: مرا چه نیازى
به تو باشد؟ گفتم: مرا براى رفع حوایج شما بدین جا فرستاده اند.
گفت: اینان چه هدفى دارند؟» کنیز گفت: «پس نگریستم ناگهان بوستانى دیدم که اول و آخر آن در نگاه من
پیدا نبود، در این بوستان جایگاههایى مفروش به پر و پرنیان بود و خدمتکاران زن و مردىکه خوش سیماتر از
آنها و جامهاى زیباتر از جامه آنها ندیده بودم، بر این جایگاهها نشسته بودند.
آنها جامهاى حریر سبز پوشیده بودند و تاجها و درّ و یاقوت داشتند و در دستهایشان آبریزها و حوله ها
و هرگونه طعام بود.
من به سجده افتادم تا آن که این خادم مرا بلند کرد و در آن لحظه پى بردم که کجا
هستم .
» هارون گفت: «اى خبیث! شاید به هنگامى که در سجده بودى، خواب تو را در گرفته و این امور
را در خواب دیده باشى؟» کنیز پاسخ داد: «به خدا سوگند نه سرورم.
پیش از آن که به سجده روم این مناظر را دیدم و به همین خاطر به سجده افتادم .
» هارون به پیشکارش گفت: «این زن خبیث را نزد خود نگه دار تا مبادا کسى این سخن را از
او بشنود.» زن به نماز ایستاد و چون در این باره از او پرسیدند، گفت: «عبد صالح (امام موسى کاظم
علیه السلام) را چنین دیدم.» وقتی هم از سخنانى که گفته بود، پرسیدند، پاسخ داد: «چون آن منظره را دیدم
کنیزان مرا ندا دادند که اى فلان از عبد صالح دورى گزین تا ما بر او واردشویم که ما ویژه
اوییم نه تو .
» این ماجرا چند روز پیش از شهادت امام کاظم علیه السلام رخ داد اما آن زن تا زمان مرگش
به همین حال بود.
بد نیست درباره شهادت امام موسی کاظم (ع) بیشتر بدانید
واپسین روزهای عمر امام کاظم(ع) در زندان سندی بن شاهک سپری شد. شیخ مفید گفته است سندی، به دستور هارون الرشید امام را مسموم کرد و امام سه روز پس از آن به شهادت رسید.[۱۲۹] شهادت وی ۲۵ رجب سال ۱۸۳ قمری در بغداد رخ داده است.[۱۳۰] درباره زمان و مکان شهادت امام کاظم (ع) نظرات دیگری هم وجود دارد.[۱۳۱][۱۳۲]
پس از آنکه موسی بن جعفر(ع) به شهادت رسید، سندی بن شاهک میخواست اینگونه جلوه دهد که امام به مرگ طبیعی از دنیا رفته است از همین رو عدهای از فقها و سرشناسان بغداد را حاضر کرد و پیکر امام را به آنها نشان داد تا ببینند در بدن امام جراحتی وجود ندارد. همچنین به دستور او پیکر امام را روی پل بغداد قرار دادند و اعلام کردند که موسی بن جعفر به مرگ طبیعی از دنیا رفته است.[۱۳۳] درباره چگونگی شهادت وی گزارشهای متفاوتی وجود دارد؛ بیشتر تاریخنویسان بر این باورند که یحیی بن خالد و سندی بن شاهک او را مسموم کردهاند[۱۳۴][۱۳۵] در گزارشی نیز گفته شده او را با پیچیدن در فرش، به شهادت رساندهاند.[۱۳۶] [یادداشت ۲]
برای قراردادن بدن امام کاظم(ع) در معرض دید عموم دو دلیل گفته شده: یکی اثبات اینکه او به مرگ طبیعی از دنیا رفته؛ دیگری باطل کردن باور کسانی که به مهدویت او اعتقاد داشتهاند.[۱۳۷]
پیکر موسی بن جعفر(ع) را در منطقه شونیزیه در مقبره خانوادگی منصور که به مقابر قریش شهرت داشت، دفن کردند.[۱۳۸] مدفن او به حرم کاظمین مشهور است. گفته شده دلیل عباسیان برای اینکه بدن امام را در این مقبره دفن کردند، ترس از آن بود که مبادا مکان دفن او محل تجمع و حضور شیعیان شود.[
مشرق -ویکی پدیا