روایت تکاندهنده امام باقر(ع) درباره حوض کوثر
امام باقر علیه السلام
امام باقر علیه السلام دست مبارک خود را در میان سنگی فرو کرد و سیبی از درون سنگ بیرون آورد.
به خوشبویی آن سیب، من هرگز ندیده بودم.
آن سیب به هیچوجه به میوه های دنیایی شبیه نبود و من دانستم از میوههای بهشتی است.
آن را خوردم و تا چهار روز احساس گرسنگی نکردم.
پنجمین امام شیعیان اثنی عشری، حضرت امام محمّد باقر(ع) است که از سوی پیامبر اکرم(ص) به «باقر العلوم» ملقّب
گردید.
ضمن عرض تسلیت به مناسبت سال روز شهادت این امام مظلوم(ع)، به همه شیعیان و علاقه مندان آن حضرت، در
این نوشتار کوتاه، نگاهی اجمالی به شخصیت و جوانب مختلف زندگانی امام محمّد باقر “علیه السلام” با تکیه بر تبیین
معارف الهی می افکنیم.
امید است مورد استفاده و قبول واقع شود.
ولادت امام باقر “علیه السلام”
پنجمین امام شیعیان اثنی عشری، حضرت امام محمّد باقر(ع) است که از سوی جدّ بزرگوارش پیامبر اکرم(ص) به «باقر العلوم»[شکافنده
علوم و دانشها] ملقّب گردید.
ولادت حضرت را، نخسین روز ماه رجب سال ۵۷ هجری ذکر کرده اند و عده ای از مورّخین در سوّم
ماه صفر سال ۵۸ هجری گفته اند.
پدر بزرگوارش «امام علیّ بن الحسین بن علیّ بن ابیطالب علیهم السلام» معروف به سجّاد(ع) و مادرش «فاطمه» معروف به
امّ عبدالله(دختر امام حسن مجتبی علیه السلام) است که امام صادق(ع) در باره ایشان فرمود: “فاطمه، صدّیقه ای است که
در میان فرزندان حسن بن علیّ (ع) بی نظیر است”.
شاهد حادثه کربلا و شکافنده علوم
امام باقر علیه السلام بیش از سه سال از عمر خویش را در حالی که کودکی خردسال بود در عصر
جدّش امام حسین(ع) گذراند و در آغاز زندگی خویش از نزدیک، حادثه خونین، اسفناک و تاریخی کربلا را شاهد بود.
یعقوبی نقل می کند که حضرت باقر(ع) فرمود: “هنگامی که جدّم حسین بن علیّ(ع) به شهادت رسید، من چهار ساله
بودم و شهادت آن حضرت و آنچه که در آن روز بر ما گذشت را به یاد دارم… “.
امام باقر(ع) در خلال امامت پدر بزرگوارش حضرت زین العابدین(ع)، از شاخسار رسالت و امامت و علوم نبوی(ص) بهره ها
برد و در دامن پاک خاندان وحی و امامت پرورش یافت تا در آینده، مسئولیت رهبری و هدایت جامعه اسلامی
و بشری را به عهده گیرد.
جابر بن عبّدالله انصاری، صحابی گران قدر رسول خدا(ص) می گوید:” پیامبر اسلام(ص) به من فرمود: تو آن قدر عمر
می کنی تا یکی از فرزندان مرا از نسل حسین(ع) ملاقات خواهی کرد.
او را « محمّد » می نامند، وی علم دین را کاملا مو شکافی می کند، هنگامی که او را
دیدی سلام مرا به او برسان”.
دانشمندان هم عصر آن حضرت، سخنان شگفت انگیزی از علوم و دانش های امام(ع) را نقل کرده اند که در
کتاب های حدیثی و تاریخی ضبط شده است.
اوضاع اجتماعی و سیاسی دوران امام باقر علیه السلام
دوران امامت آن حضرت، مصادف با ادامه فشارهای خلفای ستم گر بنی امیه مانند: ولید بن عبد الملک، سلیمان بن
عبد الملک، عمر بن عبد العزیز،، یزید بن عبد الملک و هشام بن عبد الملک بود که تاریخ، برخورد جنایت
کارانه آن ها را با اهل بیت پیامبر(ص) و شیعیان ضبط نموده است!.
در آن دوران، عراق به عنوان مرکز اصلی شیعیان بود و همین مسئله باعث وحشت دستگاه اموی شده بود و
لذا حاکمان اموی سعی می کردند از نزدیک شدن مردم عراق با حضرت باقر(ع) جلوگیری کنند.
به زعم آن ها، مردم عراق شیفته محمّد بن علیّ(علیهما السلام) بودند و او را “امام” می دانستند و از
تماس ها ممانعت می کردند.
لکن در مراحل مختلف از جمله مراسم حج و غیره، مردم مسلمان و به خصوص شیعیان عراق با امام
باقر علیه السلام تماس برقرار نموده و یا سوال ها و شبهات فقهی و غیره را با ایشان در میان
می گذاشتند و پاسخ و راهنمائی می شنیدند.
روایت مفصّل و جالبی در تحلیل اوضاع سیاسی شیعه و فشار خلفای نالایق و فاسد، از آغاز دعوت پیامبر(ص)تا زمان
امام باقر(ع) از ایشان نقل شده است که به جهت روشن شدن نظرات حضرت خلاصه ای از آن را نقل
می کنیم: ” ما اهل بیت[ع] از ستم قریش و صف بندی آنان در برابرمان چه ها کشیدیم و دوستان
و شیعیان ما نیز از دست مردم چه ها دیدند.
رسول خدا[ص] به هنگام ارتحال از دار فانی دنیا، اعلان کردند، که ما[ائمه] نسبت به مردم از خودشان اولی تریم،
ولی قریش پشت به پشت کردند تا این امر را از معدن و محور آن خارج ساختند و حق ما
را تصاحب کردند.
حکومت در میان قریش دست به دست گردید تا اینکه دو باره به ما اهل بیت(ع) بر گردانده شد، ولی
مردم بیعت ما را شکستند و بر علیه ما تدارک جنگ دیدند، به طوری که امیرالمومنین علیّ بن ابی طالب[ع]،
تا هنگامی که به شهادت رسید در فراز و نشیب حوادث قرار گرفته بود.
سپس با فرزندش، حسن بن علیّ[ع] بیعت کردند ولی به او خیانت کردند … پس از آن با حسین بن
علیِّ[ع] با بیست هزار نفر بیعت نمودند ولی به او نیز خیانت ورزیدند… و پس از آن نیر دائما مورد
تحقیر و ستم قرار گرفتیم و مورد قتل و تهدید واقع شدیم، منکران حق دروغ گویان در سراسر کشور اسلامی
به جعل حدیث پرداختند و می خواستند ما را در میان مردم منفور سازند که این سیاست پس از شهادت
حسن[ع] دنبال شد.
چقدر دست و پای شیعیان را با اندک بهانه ای قطع کردند و کسانی که به دوستی ما معروف بودند
راهی زندان ها شدند و اموالشان به غارت رفت تا حجّاج بن یوسف روی کار آمد.
او با انواع شکنجه ها عرصه را بر پیروان ما تنگ کرد تا جائی که اگر کسی را زندیق و
کافر می نامیدند بهتر از آن بود که او را شیعه علیّ امیر المومنین(ع) بنامند!؟ … .
”
امام باقر علیه السلام و تربیت شاگردان
اوضاع سیاسی در دوران حضرت امام باقر علیه السلام نیز بهتر از آنچه که در زمان آباء و
اجداد طاهرینش(ع) و شیعیان آنها پیش آمد نبود.
برخی از مسائل دوران امامت آن حضرت، مقارن با حکومت ظالمانه هشام بی عبدالملک اموی بود .
او مانند دیکر خلفای اموی شدیدا به مقام و منزلت حضرت باقر(ع) در بین مسلمانان رشک برده، در راه تصرف
حکومت و کنار زدن امام(ع)، از هیچ جنایتی خود داری نمی کرد.
عظمت علمی و معنوی امام باقر(ع)، چنان گیرا و جذّاب بود که حتی خلفای اموی و دشمنان را به کرنش
و تعظیم وا می داشت.
البته به غیر از عراق، در مکه و مدینه نیز شیعیان اندکی وجود داشتند که تعداد آنها نسبت به شیعیان
عراق کمتر بود و در میان اصحاب و یاران حضرت تعداد ۴۹۷ نفر از آن ها در رجال طوسی نام
برده شده اند که رابطه شان با امام(ع) قوی بوده و در کتب اهل سنت، اشخاص بسیار زیادی نام برده
می شوند که از حضرت حدیت نقل کرده اند ولی جزو اصحاب ایشان به حساب نمی آیند.
تعداد شیعیان اگر چه زیاد بود ولی چنانچه گذشت ، به منظور جنبش و قیام عمومی( که بتوان به پیروزی
رسید و بر اساس اسلام و مسلمین ضربه ای وارد نشود) نمی شد به آنان اکتفا کرد و اوضاع سیاسی
و مصلحت اسلام هم(که تشخیص آن با امام معصوم و حجت خدا در روی زمین است)، اجازه چنین حرکتی را
نمی داد.
از میان اصحاب خاص ایشان چند نفر بیش از دیگران شهرت دارند و مقدار زیادی از احادیث شیعه در جوامع
حدیث از طریق آن ها نقل شده است که می توان از زاره بن اعین ، برید بن معاویه ،
ابان بن تغلب، ابو بصیر، هشام بن سالم، محمّد بن مسلم، کمیت اسدی،جابر بن یزید نام برد و بعضی از
این افراد تا زمان امام صادق(ع) نیز زنده بودند و از آن حضرت نیز احادیث زیادی روایت کردهاند و وظایف
مهمی را در عصر امام صادق(ع) انجام داده اند .
مثلا محمّد بن مسلم می گوید: از امام باقر(ع) سی هزار حدیث و از امام صادق(ع) شانزده هزار حدیث سوال
کردم و جواب آنها را برای من فرمودند.
امام صادق(ع) فرمود:” احادیث پدرم را کسی جز زراره و ابو بصیر مرادی و محمّد بن مسلم و برید حفظ
نکردند، اینها حافظان دین هستند و در دنیا و آخرت به سوی ما سبقت گرفته اند”.
امام باقر علیه السلام و تبیین معارف الهی
در دوره امام باقر علیه السلام زمینه های انقراض امویان و روی کار آمدن عباسیان و پدیدار شدن مشاجرات
سیاسی و بر سر حکومت مسلمین و نزاع های قومی هموار شده، به خصوص بعد از حادثه خونین کربلا که
چهره ننگین بنی امیه را سیاه کرد و نفرت مردم از اعمال و کردار آنان زیاد شد و عده ای
زیاد بسوی اهل بیت هدایت شدند و حقانیت آل علیّ(ع) بر آن ها آشکار گردید.
لکن مردم به جهات متعددی از جنگ و درگیری نظامی با حاکمان رو گردان شده و به تدریج به طرف
معارف و علوم الهی گرایش پیدا کردند و توسط امام سجاد و امام باقر و امام صادق(علیهم السلام) به بهترین
نحو هدایت شدند و هزاران حدیث از زبان آن بزرگوار در توضیح و تبیین معارف اسلامی و قرآنی و فقهی
و تفسیری در دسترس مردم و دانشمندان قرار گرفت و لذا قیام با شمشیر در این زمان به علت شکست
های سابق و خفقان فراوان و کمبود حماسه آفرینان ممکن نبود و نهایت تلاش امام باقر(ع)، صرف مبازره فرهنگی و
تبیین و تدوین سنّت نبوی و اسلام ناب محمّدی[صلّی الله علیه و آله]شد و از آنجا که وجود امام باقر(ع)
با آن هدایت ها و معنویات وجودی به ضرر حکومت بود و همواره بنی امیه از آل علیّ و اهل
بیت پیامبر(ص) خوف داشتند، درصدد اذیت و آزار حضرت بر می آمدند ولکن ائمه معصومین(ع) هیچگاه از اهمیت تکلیف شورش
و انقلاب بر علیه ظلم و ستم اموی غافل نبودند و بطور غیر مستقیم قیام های حق طلبانه شیعه را
رهبری می کردند، برای نمونه می توان از حرکت زید بن علیّ(برادر حضرت) نام برد.
از امام باقر(ع) در روایاتی نقل شده است که قیام ایشان را تایید می کرده و فرمود:” خداوندا پشت مرا
به زید محکم کن”..
جناب زید(رض) پس از قیام خونین در سال ۱۲۰ یا ۱۲۲هجری(بنا به اختلاف نظر مورخین)، در زمان امامت امام جعفر
صادق(ع) به شهادت رسید.
پیروان اهل بیت(ع) و مکتب شیعه اثی عشری معتقدند، ائمه معصومین(ع) پیشوایان راستین و حجت های خدا در زمین هستند
و هر کدام از آن بزرگواران، در زمان خود، طبق شرایط و اوضاع و امکانات و مصلحت اسلام و مسلمین
و امر خداوند، کاری را که به صلاح اسلام و حفظ آن باشد انجام دادند و اثر همه آنها این
بود که دین اسلام و زحمات چندین ساله پیامبر گرامی اسلام(ص) حفظ شده است و در آینده نیز خفظ خواهد
شد.امروز پس از هزار و چندی سال اسلام در بین مردم مسلمان به عنوان دین جهانی، الگو و سرمشق انسانهاست
و روز به روز بر پیروان آن افزوده خواهد شد تا روزی که به امر خدا مهدی موعود، حضرت بقیت
الله الاعظم(عج) ظهور فرماید و انتقام تمام ظلم هایی که در حق ائمه معصومین(ع) و شیعیان و دوست دارانشان، شده
بگیرد و حکومت جهانی اسلامی را در سراسر گیتی به اجرا در آورد.
باشد که همه ما با شناخت و توسل به مقامات ائمه معصومین(ع) ، در پرتو عنایات و توجّهات منجی جهان
بشریت، حضرت ولی عصر(عج) بتوانیم شیعیانی خالص برای آنان بوده و در اجرای دستورات الهی و ترک محرّمات و اطاعت
از رهبری ولیّ فقیه عادل و دوراندیش زمان، حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای موفق باشیم؛ ان شاء الله.
شهادت امام باقر علیه السلام
امام باقر علیه السلام ۱۹ سال و ده ماه پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام زین العابدین(ع) زندگى کرد
و در تمام این مدت به انجام دادن وظایف خطیر امامت, نشر و تبلیغ فرهنگ اسلامى, تعلیم شاگردان, رهبرى اصحاب
و مردم, اجرا کردن سنت هاى جد بزرگوارش در میان خلق, متوجه کردن دستگاه غاصب حکومت به خط صحیح رهبرى
و راه نمودن به مردم در جهت شناخت رهبر واقعى و امام معصوم ـ که تنها خلیفه راستین خدا و
رسول(ص) در زمین است ـ پرداخت و لحظه اى از این وظیفه غفلت نفرمود.
امام پنجم ما شیعیان، سر انجام در هفتم ذو الحجه سال ۱۱۴ هجرى ـ در سن ۵۷ سالگى ـ در
شهر پیامبر(ص)، مدینه منّوره به وسیله «هشام بن عبد الملک» مسموم و به شهادت رسید.
پیکر مقدس ایشان را در قبرستان بقیع – کنار پدر بزرگوارش – به خاک سپردند.
“سلام علیه یوم ولد و یوم استشهد و یوم یبعث حیا”.
روایت تکاندهنده امام باقر علیه السلام درباره حوض کوثر
امام باقر علیه السلام میفرمایند: روز قیامت، چون جماعتی را از کنار حوض کوثر دور میکنند، حضرت رسول(ص) میگریند و
میفرمایند: چگونه نگریم بر جماعتى که از شیعیان علىبنابىطالب بوده و به سوی دوزخ روان میشوند؟! در کتاب «بشاره المصطفى»
و «مجالس» شیخ مفید و «أمالى» شیخ طوسى روایت کردهاند از شیخ مفید، از ابن قولویه، از حسین بن محمد
بن عامر، از مُعَلّى بن محمد، از محمد بن جمهور عَمِّى، از ابن محبوب، از أبو محمّد وابِشى، از أبو
وَرْد که گفت: از حضرت امام محمّد باقر علیهالسلام شنیدم که مىگفت: چون روز قیامت بر پا شود، خداوند همه
مردم را عریان و پابرهنه در زمین هموارى جمع میکند؛ و آنها را در راه محشر به قدرى متوقف میدارند
که همگى عرق بسیارى مىکنند و نفَسهاى آنان به شدت میزند، و به قدرى که خداوند اراده کرده است درنگ
مىکنند؛ و این است معناى گفتار خداوند تعالى: «فَلَا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْسًا؛ و در آن وقت (اى پیامبر) نمىشنوى مگر
صداى آرام و بدون صوت را.» در این حال منادى از عرش ندا میکند: کجاست پیامبر امّى؟ خلایق میگویند: این
صداى تو به همه رسید و همه شنیدند، آن پیامبر را با اسمش صدا کن! منادى ندا میدهد: کجاست پیامبر
رحمت: محمد بن عبدالله؟ رسولالله صلّى الله علیه و آله و سلّم بر پا مىایستد، و از همه مردم جلوتر
مىآید تا اینکه مىرسد به حوضى که طول آن به قدر مسافت ما بین أیْلَه و صَنْعَاء است، و در
کنار حوض مىایستد.
و پس از آن صاحب شما را ندا مىکنند؛ او هم به جلو مىآید، و در برابر مردم با رسول
الله وقوف مىکند.
سپس به مردم اجازه داده مىشود و آنان به حرکت در مىآیند.
و در آن وقت، مردم به دو دسته تقسیم مىشوند: جماعتى در حوض وارد مىشوند، و جماعتى را از حوض
دور مىکنند و چون رسولالله صلّى الله علیه و آله و سلّم ببیند که از محبان ما اهلبیت کسى را
از حوض دور کنند گریه میکند و میگوید: اى پروردگار من! شیعه على! اى پروردگار من! شیعه على! در این
حال خداوند فرشتهاى را مىگمارد که از آن حضرت بپرسد: اى محمد! سبب گریه شما چیست؟! رسول الله میگوید: چگونه
نگریم بر جماعتى که از شیعیان برادرم علىّ بن ابى طالب هستند، و من آنان را مىنگرم که از حوض
دورشان کردهاند، و به جانب أصحاب دوزخ روان ساختهاند!؟ خداوند عز و جل میگوید: اى محمد! من از گناهان آنها
گذشتم، و همه را به تو بخشیدم.
و من آنان را به تو و به کسانى که از ذریه تو هستند، و آنان آن ذرّیه را دوست
دارند و ولایت آنها را برعهده گرفتهاند، ملحق ساختم، و آنها را از زمره و جمعیت تو قرار دادم و
در حوض تو وارد کردم و شفاعت تو را درباره آنان پذیرفتم و به همین دلیل تو را مکرم و
گرامى داشتم.
و امام باقر علیه السلام گفتند: در آن روز چه بسیار از مردان و زنان گریه کنندهاى که چون
این جریان را ببینند، فریاد مىزنند: یامحمداه! و هیچ یک از موالیان ما و از محبان ما نمىماند مگر آنکه
در حزب ما قرار مىگیرد و با ما وارد در حوض ما مىشود.
برخی کرامات آن حضرت:
اول ـ در ذکر کرامت آن حضرت به نقل از ابى بصیر
قـطـب راونـدى روایت کرده از ابوبصیر که گفت: با امام باقر علیه السلام داخـل مـسـجـد شـدیـم و مـردم داخـل
مسجد مى شدند و بیرون مى آمدند، حضرت به من فرمود: بـپـرس از مـردم کـه آیـا مـى بـینند مرا، پس
هرکه را که دیدم پرسیدم که ابوجعفر علیه السلام را دیدى ؟ مى گفت : نه ! در حالى که
حضرت آنجا ایستاده بود تا آنکه ابوهارون کفوف یعنى نابینا داخل شد حضرت فرمود از این بپرس ، از او
پرسیدم که آیا ابوجعفر را دیـدى ؟ گـفـت : آیـا آن حـضـرت نـیـسـت کـه ایستاده است ! گفت : از
کجا دانستى ؟! گفت : چگونه ندانم و حال آنکه آن حضرت نورى است درخشنده.
و نیـز ابـوبـصیر گفـته کـه از حضـرت بـاقـر علیه السلام شنیدم که به مردى از اهـل افـریقیّه فرمود: حالت راشد
چگونه است ؟ عرض کرد: وقتى که من بیرون آمدم از وطن زنـده و تندرست بود و سلام فرستاد بر
شما، حضرت فرمود: چه زمان ؟ فرمود: دو روز بـعـد از بـیـرون آمـدن تـو، عـرض کـرد: بـه خدا سوگند مرض
و علّتى نداشت ، حضرت فرمود: مگر هر که مى میرد به سبب مرض و علت مى میرد؟ راوى گوید:
گفتم : راشد کیست ؟ فـرمـود: مردى از موالیان و محبان ما بود، سپس فرمود: هرگاه چنان دانستید که از
براى مـا نـیست چشمهایى که ناظر بر شما باشد و گوشهایى که شنونده آوازهاى شما باشد، پـس بـد چـیـزى دانـسـتـه
ایـد، بـه خـدا سـوگـنـد کـه بـر مـا پـوشـیـده نـیـسـت چـیـزى از اعـمـال شـمـا، پـس مـا را جـمـیـعـا حـاضـر دانـیـد و
خـویـشـتـن را عـادت بـه خـیـر دهـیـد و از اهـل خیر باشید که به آن معروف باشید، به درستى که من
به این مطلب امر مى کنم اولاد و شیعه خود را.
دوم- خبر از افکار یارانمحمد طیار می گوید:
روزی به خانه امام باقر علیه السلام رفتم و اجازه ورود گرفتم.
امام اجازه نفرمود ولی به شخص دیگری اجازه ورود داد.
من به خانه برگشتم و با حالتی غمگین خود را روی تختم انداختم، اعتقادم را به امام از دست دادم
و به فکر فرو رفتم که حق با کدام فرقه است: مُرجئه، قدریّه، حروریّه، یا زیدیّه.
از خود میپرسیدم به کدام فرقه ایمان بیاورم.
همین طور که در فکر بودم در خانه را زدند.
فرستاده امام باقر علیه السلام بود.
گفت:«امام تو را خواسته است.» با او به منزل امام رفتم.
امام با دیدن من فرمود:«ای محمد! نه به سوی مرجئه برو، نه قدریه، نه حروریه، نه زیدیه.
به سوی ما بیا! من که تو را به خانه راه ندادم، دلیل داشت.» آنگاه دلایلی را بیان فرمود که
مرا قانع کرد.
من نیز سخن او راپذیرفتم و اعتقادم به امامتش راسخ شد.
سوم ـ حاضر شدن مرده به کرامت آن حضرت
قطب راوندى از ابو عیینه روایت کرده که گفت : در خدمت حضرت امام محمدباقر علیه السـلام بـودم که مردى
داخل شد و گفت : من از اهل شامم دوست مى دارم شما را و بیزارى مى جویم از دشمنان
شما و پدرش داشتم که بنى امیه را دوست مى داشت و با مکنت و دولت بود و جـز مـن
فـرزنـدى نـداشـت و در رمله مسلکن داشت و او را بوستانى بود که خویشتن در آن خـلوت مـى نـمـود و
چـون بـمـرد هـرچـنـد در طلب آن مال بکوشیدم به دست نکردم و هیچ شک و شبهت نیست که محض آن
عداوت که با من داشت آن مـال را بـنـهـفـت و از مـن مـخـفى ساخت .
امام على السلام فرمود: دوست مى دارى که پدرت را بنگـرى و از وى پرسش کنى که آن مال در
کدام موضع است ؟ عرض کرد: آرى، سوگند بـه خداى که بى چیز و محتاج و مستمندم ، پس آن
حضرت مکتوبى برنگاشت و به خاتم شریف مزیّن داشت آنگاه به مرد شامى فرمود: ( اِنـْطـَلِقْ بـِهـذَا الْکـِتـابِ اِلَى الْبَقِیعِ
حَتّى تَتَوَسَّطَهُ ثُمَّ نادِ ( یا دَرْجان ) فـَاِنَّهُ یـَاْتـیـکَ رَجـُلٌ مـُعـْتـَمُّ فـَاْدفـَعْ اِلَیـْهِ کـِتـابـى وَ قُلْ اَنَا رَسُولُ مُحَمَّدِ
بْنِ عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهم السلام فَاِنَّهُ یَاْتِیکَ فَاسْئَلْهُ عَمّا بَدالَکَ؛ ) ایـن مـکـتـوب را بـه جـانب بقیع ببر در
وسط قبرستان بایست آنگاه ندا برکش و به آواز بـلنـد بـگـو: یا درجان ! پس شخصى که عمامه بر سر
دارد نزد تو حاضر مى شود این مکتوب را به او ده و بگو من فرستاده محمّد بن على بن
الحسین علیهم السلام هستم و از وى هرچه خواهى بازپرس ، مرد شامى آن مکتوب را برگرفت و برفت، ابوعیینه
مى گوید: چـون روز دیـگـر فـرا رسـیـد بـه خـدمـت حـضـرت ابـى جـعـفـر عـلیـه السـلام شـدم تـا حـال آن مـرد را
بـنـگرم ناگاه آن مرد را بر در سراى آن حضرت بدیدم که منتظر اذن بود پـس او را اجازت دادند
و همگى به سراى اندر شدیم ، آن مرد شامى عرض کرد: خدا بهتر دانـد کـه عـل خـود را در
کـجـا بگذارد؛ همانا شب گذشته به بقیع شدم و به آنچه فرمان رفته بود کار کردم در ساعت همان شخص
به آن نام و نشان بیامد و به من گفت از این مکان به دیگر جاى مشو تا پدر تو
را حاضر نمایم ، پس برفت و با مردى سیاه حاضر شد و گفت : همان است لکن شراره آتش
و دخان جحیم و عذاب اءلیم دیگرگونش کرده است ، گفتم : تـو پـدر منى ؟ گفت: بلى! گفتم :
این چه حالتى است ؟ گفت : اى فرزند! من دوستدار بـنى امیه بودم و ایشان را بر اهل بیت
پیغمبر که بعد از پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سـلم هـسـتـنـد بـرتـر مى شمردم از این روى خداى
تعالى مرا به این هیئت و این عذاب و این عـقـوبـت مبتلا گردانید، و چون تو دوستدار اهل بیت بودى
من با تو دشمن بودم از این روى تـو را از مـال خـود مـحروم نموده و آن را از تو
مصروف داشتم و امروز بر این اعتقاد، سخت نادم و پشیمانم ، اى فرزند! به جانب آن بوستان من شو
و زیر فلان درخت زیتون را حفر کـن و آن مـال را کـه صـد هـزار درهـم مـى باشد برگیر از
آن جمله پنجاه هزار درهم را به حـضـرت مـحـمّد بن على علیه السلام تقدیم کن و بقیه را خود بردار.
و اینک براى اخذ آن مال مى روم و آنچه حق تو است مى آورم ، پس روى به دیار
خود نهاده برفت.
ابوعیینه مى گوید: چون سال دیگر شد از حضرت امام باقر علیه السلام سؤال کردم که آن مرد شامى
صاحب مال چه کرد؟ فرمود: آن مرد پنجاه هزار درهم مرا آورد، پس مـن ادا کـردم از آن دیـنـى را
کـه بـر ذمـه داشتم، و زمینى در ناحیه خیبر از آن مال خریدم و مقدارى از آن مال را صرف
کـردم در صله حاجتـندان اهل بیت خودم.
مؤلف گوید: که ابن شهر آشوب نیز این روایت را بـه اندک اختلافى نـقل فرموده و موافق روایت او آن
مـرد شامى پدر خود را دید که سیاه است و در گردنش ریسمانى سیاه است و زبان خود را از
تـشنگـى مـانـن سـگ بـیـرون کـرده و سربال (پـیـراهن) سیاهى بر تن او است، و در آخر روایت است که حضرت
فرمود: زود باشد که این شخص مرده را نفع بخشد این پشیمانى و ندامت او بر آنچه تقصیر کرده در
محبت ما و تضییع حق ما به سبب آن رفق و سرورى که بر ما وارد کرد.
چهارم – کرامت در کربلا
جابربن یزید جعفی می گوید: همراه امام باقر علیه السلام عازم حیره بودم.
وقتی به کربلا رسیدیم، امام فرمود:«ای جابر! اینجا برای ما و شیعیان ما یکی از باغهای بهشت است و برای
دشمنان ما یکی از گودال های جهنم.» سپس فرمود:«ای جابر! چیزی میل داری؟» عرض کردم:«بله، ای آقای من!» امام دست
مبارک خود را در میان سنگی فرو کرد و سیبی از درون سنگ بیرون آورد.
به خوشبویی آن سیب، من هرگز ندیده بودم.
آن سیب به هیچوجه به میوه های دنیایی شبیه نبود و من دانستم از میوههای بهشتی است.
آن را خوردم و تا چهار روز احساس گرسنگی نکردم.
منتهی الامال