بایگانی‌ها داستان آموزنده - صفحه 2 از 7 - داستان

داستان آموزنده

داستان آموزنده اندرزی برای زندگی نیک

داستان آموزنده اندرزی برای زندگی نیک

اندرزی برای زندگی نیک گفت: «آدم‌هایی که می‌آیند و می‌روند و گدای کوری که در خیابان...

داستان کوتاه عجایب هفتگانه

داستان کوتاه عجایب هفتگانه

عجایب هفتگانه دانش‌آموزان شروع به نوشتن کردند.معلم نوشته‌های آنها را جمع‌آوری کرد.با اینکه همه جواب‌ها یکی...

داستان کوتاه درویش یک دست

داستان کوتاه درویش یک دست

درویش یک دست روزی با خدا عهد کرد که هرگز از درخت میوه نچیند و فقط...

داستان آموزنده بز را بکش!

داستان آموزنده بز را بکش!

بز را بکش روزگاری مرید و مرشدی خردمند در سفر بودند.در یکی از سفر هایشان در...

داستان زیبای خرید معجزه

داستان زیبای خرید معجزه

معجزه پدر به تازگی کارش را از دست داده بود و نمی‌توانست هزینه جراحی پرخرج برادر...

داستان آموزنده:هر چه خدا بخواهد..

داستان آموزنده:هر چه خدا بخواهد..

هر چه خدا بخواهد یکی از دوستداران وی در نامه خویش نوشته بود: “چرا خدا تو...

داستان آموزنده بازگو کردن راز

داستان آموزنده بازگو کردن راز

بازگو کردن راز در یک دهکده ای دور افتاده دو تا دوست زندگی می کردند.یکی از...

داستان آموزنده اشک رایگان

داستان آموزنده اشک رایگان

اشک رایگان گدایی از آنجا می‌گذشت، از مرد عرب پرسید: چرا گریه می‌کنی؟ عرب گفت: این...

داستان آموزنده ی آرایشگر و خدا

داستان آموزنده ی آرایشگر و خدا

آرایشگر و خدا مشتری پرسید: «چرا باور نمی کنی؟» آرایشگر جواب داد: «کافیست به خیابان بروی...

داستان آموزنده بوی کینه

داستان آموزنده بوی کینه

بوی کینه فردا بچه ها با کیسههاى پلاستیکى به کودکستان آمدند.در کیسه بعضیها ٢، بعضیها ٣،...

داستان طوطی و حضرت سلیمان

داستان طوطی و حضرت سلیمان

طوطی و حضرت سلیمان روزی حضرت سلیمان از آنجا می‌گذشت.حضرت سلیمان زبان حیوانات را می‌دانست. طوطی...

داستان زیبای مسابقه زیبایی

داستان زیبای مسابقه زیبایی

مسابقه زیبایی نامه ای بخصوصی توجه کارکنان را جلب کرد,و فورا آن را به دست رئیس...

داستان جالب واحساسی:لحظه های عاشقانه

داستان جالب واحساسی:لحظه های عاشقانه

لحظه های عاشقانه زن نصف شب از خواب بیدار می‌‌شود و می‌‌بیند که شوهرش در رختخواب...

داستان جالب:رمز بسم الله…حتمابخوانید

داستان جالب:رمز بسم الله…حتمابخوانید

 بسم الله گویند مردی بود منافق اما زنی داشت مومن و متدین.این زن تمام کارهایش را...

داستان آموزنده:به خاطر خودم

داستان آموزنده:به خاطر خودم

به خاطر خودم مرد جوانی پدر پیرش مریض شد.چون وضع بیماری پیرمرد شدت گرفت او را...

حکایت جالب:شاعر بی پول

حکایت جالب:شاعر بی پول

شاعر بی پول یک شب نصرت رحمانی وارد کافه نادری شد و به اخوان ثالث گفت...

داستان آموزنده :داستان کوتاه آموزنده بند پوتین

داستان آموزنده :داستان کوتاه آموزنده بند پوتین

بند پوتین سنا هم سن پسر خودم بود؛ ۱۳ و یا شاید ۱۴ ساله..وسط عملیات ناگهانی...

داستان جالب:آرامش

داستان جالب:آرامش

آرامش یه پسر و دختر کوچولو داشتن با هم بازی میکردن.پسر کوچولو یه سری تیله داشت...

داستان جالب:قورباغه ها

داستان جالب:قورباغه ها

داستان قورباغه ها مارها قورباغه ها را می خوردند و قورباغه ها غمگین بودندقورباغه ها به...

داستان بامزه:هیزم شکن و جنیفر لوپز

داستان بامزه:هیزم شکن و جنیفر لوپز

هیزم شکن و جنیفر لوپز هیزم شکنی مشغول قطع کردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود،...

داستان آموزنده:شایعه

داستان آموزنده:شایعه

شایعه زنی در مورد همسایه اش شایعات زیادی ساخت و شروع به پراکندن آن کرد.بعد از...

حکایت آموزنده:خدا و گنجشک

حکایت آموزنده:خدا و گنجشک

خدا و گنجشک روزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت.فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند...

داستان آموزنده:سنگ و سنگ تراش

داستان آموزنده:سنگ و سنگ تراش

سنگ و سنگ تراش روزی، سنگ تراشی که از کار خود ناراضی بود و احساس حقارت...

حکایت آموزنده:افسوس تکراری

حکایت آموزنده:افسوس تکراری

افسوس تکراری پیری برای جمعی سخن میراند،لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند....

داستان آموزنده:فرار از زندگی

داستان آموزنده:فرار از زندگی

فرار از زندگی روزی شاگردی به استاد خویش گفت:استاد می خواهم یکی از مهمترین خصایص انسان...

داستان جالب:مردم چه می گویند؟؟

داستان جالب:مردم چه می گویند؟؟

مردم چه می گویند؟ می خواستم به دنیا بیایم، در زایشگاه عمومی، پدر بزرگم به مادرم...

داستان جالب:زنجیر عشق

داستان جالب:زنجیر عشق

زنجیر عشق یک روز بعد از ظهر وقتی اسمیت داشت از کار برمی گشت خانه، سر...

داستان آموزنده:از پلنگ های زندگی نترسید!

داستان آموزنده:از پلنگ های زندگی نترسید!

از پلنگ های زندگی نترسید روزی پلنگی وحشی به دهکده حمله کرده بود.شیوانا همراه با تعدادی...

داستان آموزنده:تصمیم مهم

داستان آموزنده:تصمیم مهم

تصمیم مهم در یکی از روستاهای ایتالیا، پسر بچه شروری بود که دیگران را با سخنان...

داستان جالب:آینه

داستان جالب:آینه

آینه مردی که درکوچه می رفت هنوز به صرافت نیافتاده بود به یاد بیاورد که سیزده...