جولای 2014 - داستان

داستان طنز مسافر بدشانس اتوبوس!

یکی از دوستام تعریف می کرد : “با اتوبوس از یه شهر دیگه داشتم میومدم یه بچه ء ۵-۶ ساله رو صندلی جلویی بغل مامانش یه شکلات کاکایویی رو هی میگرف طرف من هی میکشید طرف خودش.منم شیطنتم گرفت ایندفعه که بچه شکلاتو آورد یه گاز بزرگ زدم!بچه یکم عصبانی شد ولی مامان باباش بهش […]

تحلیل جالب عشق از نگاه آدمای مختلف!

عشق از دید حاج اقا :استغفرالله باز از این حرفای بی ناموسی زدین؟ (جمله ی عاشقانه:خداوند همه رو به راه راست هدایت کند انشاااله) عشق از دید یک ریاضیدان :عشق یعنی دوست داشتن بی شمار بدون فرمول! (جمله ی عاشقانه:اه عزیزم!به اندازه ی سطح زیر منحنی دوستت دارم!) عشق از دید رحیم گوشت کوب.بقال سر […]

داستان عبرت آموز عشق پولی!

روزی مرد ثروتمندی همراه دخترش مقدار زیادی شیرینی و خوردنی به مدرسه شیوانا آورد و گفت اینها هدایای ازدواج تنها دختر او با پسر جوان و بیکاری از یک خانواده فقیر است. شیوانا پرسید: چگونه این دو نفر با دو سطح زندگی متفاوت با همدیگر وصلت کرده اند؟مرد ثروتمند پاسخ داد: این پسر شیفته‌ی دخترم […]

همسر عصبانی سقراط !

سقراط از حکمای یونان همسری بداخلاق داشت.روزی آن زن نشسته با نهایت بدخویی مشغول لباس شستن بود و در حین کار به سقراط دشنام می داد.حکیم از طریق حکمت، مروت و بردباری دم برنمی آورد و سکوت اختیار کرده بود. آرامش سقراط خشم همسرش را بیشتر می کرد به حدی که تشت را که پر […]

داستان جالب بودا و زن زیبارو!

بودا به دهی سفر کرد. زن زیبایی که مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد. بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانه‌ی زن شد. کدخدای دهکده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت : «این زن، هرزه است به خانه‌ی او نروید» بودا به کدخدا گفت : «یکی از […]

یک بام و دو هوا!

یک بام و دو هوا یک ضرب المثل است معروف وبسیار قدیمی هرگاه شخص یا گروهی مطلبی یا شیئی را از کسی بخواهند وبه خواسته آنان توجه نشود ولی دیگران از آن بهره مند گردند ، از این ضرب المثل استفاده می شود . یک بام و دو هوا! زنی بود که با عروس ودامادش […]

داستان خواندنی و بسیار جالب عابد خداپرست!

روزی روزگاری، عابد خداپرستی بود که در عبادتکده ای در دل کوه راز و نیاز خدا میکرد، آنقدر مقام و منزلتش پیش خدا زیاد شده بود که خدا هر شب به فرشتگانش امر میکرد تا از طعام بهشتی، برای او ببرند… و او را بدینگونه سیر نمایند.بعد از ۷۰ سال عبادت ، روزی خدا به […]

نامه زیبای پیرزن به خدا!

یک روز کارمند پستی که به نامه‌هایی که آدرس نامعلوم دارند رسیدگی می‌کرد متوجه نامه ای شد که روی پاکت آن با خطی لرزان نوشته شده بود نامه‌ای به خدا ! با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند.در نامه این طور نوشته شده بود:خدای عزیزم بیوه زنی هشتادوسه ساله هستم […]

ضرب المثل زیر سبیلش چرب است کنایه از چیست؟!

اکنون ببینیم سبیل چرب کردن با رشوه دادن چه رابطه ای دارد! سبیل مأخوذ از سبله است و موهایی را که روی لب بالا میروید، سبیل گویند.در فرهنگها و لغتنامه ها برای سبیل واژه های مترادفی از قبیل شارب و بروت آمده است که هر سه واژه با جزیی اختلاف به موهای زیر لب بالا […]

از خجالت آب شد!

آدمی را وقتی خجلت و شرمساری دست دهد بدنش گرم می شود و گونه هایش سرخی می گیرد.خلاصه عرق شرمساری که ناشی از شدت وحدت گرمی و حرارت است از مسامات بدنش جاری می گردد. عبارت بالا گویای آن مرتبه از شرمندگی و سر شکستگی است که خجلت زده را یارای سر بلند کردن نباشد […]

هم پیاز خورد, هم چوب خورد و هم پول داد!

در زمان قدیم شخص خسیسی بود که با خساست هایش زندگی را بر همسرو فرزندش سخت گرفته بود… حاکم دستور داد برای جریمه خطایش باید یکی از این سه راه را انتخاب کند؛ یا صد ضربه چوب بخورد یا یک من پیاز بخورد یا اینکه خرجی همسر و فرزندش را بدهد. مرد گفت : «پیاز […]

داستان جالب زندگی خروسی یک عقاب!

کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم، بر بلندای آن قرار داشت.یک روز زلزله ای کوه را به لرزه در آورد و باعث شد که یکی از تخم ها از دامنه کوه به پایین بلغزد.بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه ای رسید که پر از مرغ و خروس بود.مرغ و خروس ها […]

داستان کوتاه تعبیر خواب پادشاه!

پادشاهی خواب دید که همه دندان های او افتاده است.خوابگذار را فراخواند و تعبیر خواب را جویا شد.خوابگذار گفت: « پادشاه به سلامت باد، همه نزدیکان شما پیش از شما می میرند به گونه ای بعد از شما کسی نمی ماند. پادشاه ناراحت شد و گفت: «وقتی همه نزدیکان من بمیرند من با که باشم؟ […]

خدا هیچکسی رو اینطوری ضایع نکنه!

علی:خانومت و دختر کوچولو ت چطورن؟ دانیال: خوبن.اتفاقا معصومه و پارمیدا هم خیلی دوست دارن تو رو ببینن. علی:آره منم همینطور.آخ که اگه من اون پارمیدای خوشگل و نازتو ببینم، می نشونمش توی بغلم و یه دل سیر ماچش می کنم و حسابی اون چشمای قشنگشو می بوسم. وای که چه موهای لختی داره پارمیدا. […]

داستان طنز شنوایی همسر!

مردی متوجه شد که گوش همسرش سنگین شده و شنوایی اش کم شده است. به نظرش رسید که همسرش باید سمعک بگذارد.ولی نمیدانست این موضوع را چگونه با او در میان بگذارد.به این خاطر نزد دکتر خانوادگیشان رفت و مشکل را با او در میان گذاشت. دکتر گفت:برای اینکه بتوانی دقیقتر به من بگویی که […]

حکایت بهلول شکم سیر!

روزی از روزها هارون الرشید از بهلول دیوانه پرسید : ای بهلول بگو ببینم نزد تو ” دوست ترین مردم ” چه کسی است ؟ بهلول پاسخ داد : همان کسی که شکم مرا سیر کند دوست ترین مردم نزد من است ! هارون الرشید گفت : اگر من شکم تو را سیر کنم مرا […]

داستان جالب تختی که موجب مرگ بیماران می شد!!

مدتی بود در بخش مراقبت های ویژه یک بیمارستان معروف، بیماران یک تخت بخصوص در حدود ساعت ۱۱ صبح روزهای یکشنبه جان می سپردند.این موضوع ربطی به نوع بیماری و شدت وضعف مرض آنان نداشت.این مسئله باعث شگفتی پزشکان آن بخش شده بود به طوری که بعضی آن را با مسائل ماورای طبیعی و بعضی […]

حکایت خنده دار درخواست پدر از پسر!

غضنفر :برو یه نوشیدنی واسم بگیر پسرش:کولا یا پپسی غضنفر:کولا … پسرش:دایت یا عادی غضنفر:دایت … پسرش:قوطی یا شیشه غضنفر:قوطی پسرش:کوچک یا بزرگ غضنفر:اصلا نمیخوام واسم آب بیار پسرش:معدنی یا لوله کشی غضنفر: اب معدنی پسرش:سرد یا گرم غضنفر:میزنمتا پسرش:با چوب یا دمپایی غضنفر:حیوووون پسرش:خر یا سگ غضنفر:گمشو از جلوی چشمام پسرش: پیاده یا با […]

داستان آموزنده گاهی لیوان را زمین بگذار!

استادی درشروع کلاس درس، لیوانی پراز آب به دست گرفت.آن را بالا گرفت که همه ببینند… بعد از شاگردان پرسید: به نظر شما وزن این لیوان چقدر است؟ شاگردان جواب دادند: ۵۰ گرم، ۱۰۰ گرم، ۱۵۰ گرم استاد گفت: من هم بدون وزن کردن، نمی‌دانم دقیقا“ وزنش چقدر است.اما سوال من این است: اگر من […]

داستان بهلول و شکستن سر استاد!

روزی بهلول در حالی که داشت از کوچه ای می گذشت شنید که استادی به شاگردانش می گوید : من امام صادق (ع) را قبول دارم اما در سه مورد با او کاملا مخالفم ! یک اینکه می گوید : خداوند دیده نمی شود پس اگر دیده نمی شود وجود هم ندارد دوم می گوید […]

داستان ضرب المثل شال و کلاه کردن

هر گاه کسی مهیای رفتن باشد و یا بخواهد لباس رسمی به تن کند تا در یکی از مجالس یا تشریفات رسمی شرکت نماید یا به عبارت بالا ارسال مثل کنند. به علاوه از باب شوخی و مزاح هم در موارد افرادی که قصد عزیمت به کار یا جایی دارند اصطلاحا گفته می شود: فلانی […]

نانش بده ایمانش مپرس!

بعضی ها هنگام احسان و نیکوکاری هم دست از تعصب و تقید برنمی دارند و از کیش و آیین و سایر معتقدات مذهبی سائل مستمند پرسش می کنند به قسمی که آن بیچاره به جان می آید تا پشیزی در کف دستش گذارند در حالی که نوع پروری و بشر دوستی از آن نوع احساسات […]

داستان زیبای عشق پیر و جوان

شیوانا با چند تن از شاگردانش همراه کاروانی راه می سپردند در این کاروان یک زوج جوان بودند و یک زوج پیر و میانسال زوج جوان تازه ازدواج کرده بودند و زوج پیر سال ها از ازدواجشان گذشته و گرد سفید پیری بر سر و چهره شان پاشیده شده بود در یکی از استراحتگاه ها […]