سپتامبر 2011 - داستان

جواب دندان شکن از لئون تولستوی به یک زن

روزی لئون تولستوی در خیابانی راه می رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد.زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد وبیراه گفتن کرد .بعد از مدتی که خوب تولستوی را فحش مالی کرد ،تولستوی کلاهش را از سرش برداشت و …محترمانه معذرت خواهی کرد و در پایان گفت : مادمازل من لئون تولستوی […]

زنگ تفریحی جالب

مردی به یک مغازه فروش حیوانات رفت و درخواست یک طوطی کرد.صاحب فروشگاه به سه طوطی خوش چهره اشاره کرد و گفت: طوطی سمت چپ ۵۰۰ دلار است.مشتری: چرا این طوطی اینقدر گران است؟ صاحب فروشگاه: این طوطی توانایی انجام تحقیقات علمی و فنی را دارد.مشتری: قیمت طوطی وسطی چقدر است؟‌ صاحب فروشگاه: طوطی وسطی […]

پشیمونی‌ درخت ‌سیب‌

درخت سیب یه تکونی به شاخ و برگاش داد و با تک سرفه‌ای صداش رو صاف کرد و رو به جوجه‌هایی که تو شاخ و برگاش وسط آشیون نشسته بودن و یه ریز سروصدا می‌کردن، گفت: «بسه دیگه سرم رفت.از دست شما‌ها نه خواب دارم نه می‌تونم فکر کنم و یه کم به خودم برسم، […]