فریدون مشیری سالهای اول و دوم تحصیلات ابتدایی را در تهران انجام داد و سپس به علت مأموریت اداری پدرش به مشهد رفت و بعد از چند سال دوباره به تهران بازگشت
فریدون مشیری شاعر
فریدون مشیری شاعر کشورمان در سی ام شهریور ۱۳۰۵ در تهران به دنیا آمد.
جد پدری او به دلیل مأموریت اداری به همدان منتقل شده بود، و پدرش ابراهیم مشیری افشار در سال ۱۲۷۵
خورشیدی در همدان متولد شد، و در روزهای جوانی به تهران آمد و از سال ۱۲۹۸ در وزارت پست مشغول
خدمت گردید.
فریدون مشیری سالهای اول و دوم تحصیلات ابتدایی را در تهران انجام داد و سپس به علت مأموریت اداری پدرش
به مشهد رفت و بعد از چند سال دوباره به تهران بازگشت و سه سال اول دبیرستان را در دارالفنون
گذراند و آنگاه به دبیرستان ادیب رفت.
به گفتهٔ خودش: «در سال ۱۳۲۰ که ایران دچار آشفتگیهایی بود و نیروهای متفقین از شمال و جنوب به کشور
حمله کرده و در ایران بودند ما دوباره به تهران آمدیم و من به ادامه تحصیل مشغول شدم.
دبیرستان و بعد به دانشگاه رفتم.
با اینکه در همه دوران کودکی…
از استخدام در ادارات و زندگی کارمندی پرهیز داشتم ولی…
در سن ۱۸ سالگی در وزارت پست و تلگراف مشغول به کار شدم و این کار ۳۳ سال ادامه یافت.»
شعر کاروان رفته بود و دیده من :
کاروان رفته بود و دیده من همچنان خیره مانده بود به راه خنده میزد به درد و رنجم , اشک
شعله میزد به تار و پودم , آه
رفته بودی و رفته بود از دست عشق و امید زندگانی
من رفته بودی و مانده بود به جا , شمع افسرده جوانی من !
شعله ی سینه سوز تنهایی باز
چنگال جانخراش گشود دل من در لهیب این آتش تا رمق داشت دست و پا زده بود !
چه وداعی
, چه درد جانکاهی ! چه سفر کردن غم انگیزی نه نگاهی چنان که دل می خواست نه کلام محبت
آمیزی !
گر در آنجا نمیشدم مدهوش دامنت را رها نمیکردم وه چه خوش بود , کاندر آن حالت تا
ابد چشم وا نمیکردم
چون به هوش آمدم نبود کسی هستی ام سوخت اندر آن تب و تاب هر طرف
جلوه کرد در نظرم برگ ریزان باغ عشق و شباب
وای بر من , نداد گریه مجال که زنم بوسه
ای به رخسارت چه بگویم , فشار غم نگذاشت که بگویم : (( خدا نگهدارت ))
کاروان رفته بود و
پیکر من در سکوتی سیاه میلرزید روح من تازیانه ها میخورد به گناهی که : عشق می ورزید
او سفر
کرد و کس نمیداند من درین خاکدان چرا ماندم آتشی بعد کاروان ماند من همان آتشم که جا ماندم
گردآوری
گروه نیک صالحی